-
خاص ...
شنبه 22 تیرماه سال 1398 21:38
یه شب هایی هست که خیلی خاصه از اون شب هایی که اخوان ثالث میگه : ((من امشب آمدستم وام بگزارم حسابت را کنار جام بگذارم )) اینم بزار به حساب خودت و اعترافات من : تو یک حس قشنگ غیر قابل توصیفی!! مثه پرشدن ریه ها در هوای اول صبح !! مثل گلدان های رنگی ردیف شده ی گل فروشی های کنار خیابان !! تو را باید به زبان خورشید ترجمه...
-
نسل من ...
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1398 12:33
نسل من نسلی ست پُر از اندوه نسلی مقیم کوچه های غبار آلوده ی سیاست !! با خاطراتی که خواب از پلک ها می پراند و گلوی نگاه را می بُرد !! نسل من نسلی ست که نه بوی جوی مولیان به مشامش رسید و نه جاده ی چشمانش ، به خوشبختی و سعادت ختم شد !! نسل من میراث دار سرزمین زخم های بجا مانده از نابخردی ست ...
-
کرکره ی خوشبختی ...
جمعه 13 اردیبهشتماه سال 1398 16:32
از برمودای ِ احساسِ من تا اقیانوسِ همیشه منجمدِ نگاهِ تو نه اثری از باران است و نه بوی خاکِ باران خورده می آید !!؟ ای گوشه ی دنج ِ تمام ِ دورانم ! بیا دوباره کرکره ی خوشبختی را بالا ببریم ! من از تو بپرسم چقدر دوستم داری ؟ و تو با لهجه ی شیرین مهربانی ات بگویی ، یکی ... !!
-
بوی انتظار ...
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1398 14:56
تا حالا شده ؛ دور و برَت به روی تنهایی گشوده شود و روزهایت بوی انتظار بدهد !؟ تا حالا به جایی رسیدی که ؛ نه فرصت برای مردن باشد و نه زمان برای زیستن !؟ تا حالا دنیا را ؛ با نقاب غروب و غبار به نظاره نشسته ای !؟و یا شده که زنده گی را به دوش بگیری و از تنهایی بگریزی !؟ راستی تا حالا ؛ اسیر گم گشتگی شدی ، گمراه شدی ،...
-
خواستن ها و نرسیدن ها ...
یکشنبه 16 دیماه سال 1397 23:53
آدم لای ِاین نفس های آلوده ی شهر ((توی ِ این کوچه پس کوچه های نرسیدن ها و خواستن ها )) دلش می گیرد و روحش می میرد !! مثل ِ یک درنای بی جفت بال بال می زند و واژه دان ِ احساسش پر از تلخی می شود !! آدم تویه این وانفسای ِ پراز گفتنی های ناگفته ((به قدمت ِ تمام ِ نبودن ها و نیامدن ها )) دلش می گیرد و روحش می میرد !!
-
روزنوشت ...
چهارشنبه 12 دیماه سال 1397 00:42
امروز یازدهم دی ماه سنه ی ۱۳۹۷ شمسی درحوالی ساعت ۱۷ چشم هایم را بستم و در میان سنگینی بغض هایم ، دق کردم !! زمین و زمان شده بود مصداق سخن اخوان ثالث: ((نفس ها ابر دل ها خسنه و غمگین زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه )) چاره ای نبود ومن در دنیای آدم های کوکی شماطه دار غم نبودنت را پشت لبخندهای مصنوعی ام پنهان کردم ...
-
عاشق شدم به چشمات ...
دوشنبه 10 دیماه سال 1397 00:52
سعید پورسعید می خوند : ((یه شعله شکسته یه شمع روبه بادم خسته از این زمونه فریاد گریه دارم )) و من نوجوون احساسی فقط با ریتم آهنگش حال می کردم و خیلی ریز و زیر پوستی از مفهوم کلام طفره می رفتم یا شایدم خودمو می زدم به نفهمیدن عمق و تلخی کلام !! من فقط با اونجاش حال می کردم که می خوند : ((عاشق شدم به چشمات دادم دلو به...
-
چشم حسود کور ...
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1397 01:36
کسی شبیه تو (( چون ماه )) که بیاید هر بنی بشری اسیر جزرو مد می شود !! اصلا قفل می شود نگاه آدم در چشمهایت از آن قفل هایی که کلید ندارد ها !! اصلا آدم دلش می خواهد ((یک جرعه از باده ی احساست بنوشد و خودش را به زینت مستی بیاراید )) اصلا آدم دلش می خواهد بدون استخاره در اعتماد تو قدم بزند !! اصلا چکار داری !؟ آدم دلش می...
-
از روی دلتنگی ...
چهارشنبه 21 آذرماه سال 1397 01:11
Habib Bayati: بی برگ و بارم !! مثل ِ درختانِ آخر ِ پائیز خالی از احساسِ خوب !! شبیه ِ جیب های یک کارمندِ غمگین در آخرِ ماه دیوارها هم دارند مرا بازخواست می کنند و چهار عنصرِ گستاخِ دلتنگی ، غم ، غربت ، انتظار ، طاقتمرا طاق کرده اند !! ((وقتی که تو نیستی هزار کودک گمشده در نهانِ من لایلای مادرانه تو را میطلبند.))
-
چشم ها را باید شست ...
سهشنبه 20 آذرماه سال 1397 01:53
آیینه ای از صداقت را روبروی تو می گیرم !! این قدر (( قیافه رسمی به خودت نگیر)) آبی به صورتت بزن به مصداق ((چشم ها را باید شست )) جور دیگر ببین!! چیزی شبیه به ((من فرو مانده به جام سر به سجاده نهادن تا کی او در اینجاست نهان می درخشد در می )) که فروغ می گفت ...
-
فصل سرد ...
جمعه 16 آذرماه سال 1397 01:28
غم باد گرفته ایم !! شش هایمان فقط از روی عادت نفس می کشند !! رفاقت هایمان سرانجامی ندارد !! همدلی و یکرنگی مان رنگ باخته است !! در این وادی دل های فریفته !! در این سرزمین نفرین شده !! از یاخته های تن هیچ بنی بشری عشق نمی جوشد انگار !! آهای حضرت والا آهای سرکار علیه ما ها چه کردیم با دل هایمان !! بیایید این عینک...
-
انسانیت گم شده ...
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1397 22:14
به خط اول قصه بر می گردیم !! به جایی که آدم اشرف مخلوقات شد!! لابد خدا یک چیزی می دانست که به آدم ها ناخن داد و پنجه نداد !! ناله داد و نعره نداد !! خدا از اول هم به انسان شک داشت !! اورا به زمین تبعید کرد و به سرش گول مالید !! که(( تو اشرف مخلوقاتی ...)) وگرنه برگزیده ی خلقت که شبنم و شب بو را طره ی گیسو را اشارات...
-
نیرنگ ...
سهشنبه 13 آذرماه سال 1397 02:49
اسطوره مان رستم دو چیز را به ما ایرانیان خوب آموخت !! اول انکه برای بقا در این سرزمین باید غولتشن بود !! و دوم آن که رمز این بقا ، نیرنگ و دورویی است !! و تو آیا میدانی که رستم عاقبت فریب غولتشنی اش را خورد و اسیر نیرنگ همخون خودشغاد شد !! راستی این چه شاهنامه ای ست که می گویند اخرش خوش است !! تو بگو تا حالا عاقبت...
-
مومیایی ...
دوشنبه 12 آذرماه سال 1397 02:39
انگار ما را قبل از اینکه بمیریم مومیایی کرده اند !! انسانیتمان روی اجاق سیاست پف کرده است !! و مهربانی مان طعم خردل می دهد !! ما چقدر بی احساس شده ایم !! اشک هایمان به اشک تمساح می ماند و تبسم هایمان هم ، بی نغمه و از روی عادت شده است !! و راستی چقدر ما شهامت نداریم !! مورچه هایی شده ایم که از مورچه خوارها به نیکی یاد...
-
مونالیزا نباش ...
شنبه 26 آبانماه سال 1397 01:13
من تا همیشه ی دنیا لبخندِ مونالیزا را مظهرِ عشقِ بی معنا و زندگی ِ بی نغمه و بی سرود می دانم !! مونا با لبخندهای گاه و بی گاهش روی ِ احساس ِ آدم ها چتر می گیرد و فرصت ِ چیدن ِ خاطره از باغ های حادثه را نمی دهد !! حالا مونا پرتره است و احساس ندارد !! تو چرا فرصت پرسه های شبانه را به آدم نمی دهی !؟ من که بال بال می زنم...
-
حواترین آدم روی زمین ...
دوشنبه 21 آبانماه سال 1397 23:10
و تو حوّاترین آدمِ روی زمینی که در این وادی ِ کبودِ بی برگ مرا به چیدن ِ سیبِ نگاهت وسوسه می کنی !! ای قدّیسه ی مهربانی قسم به حجم ِ تمام ِ سادگی هایم من از مشعلِ نقره تابِ نام ِ تو و از راهِ ابریشم ِ چشم هایت برای خودم (لات) و ( منات ) ساخته ام
-
سرزمین عجایب ...
سهشنبه 15 آبانماه سال 1397 21:47
عاشقی٬دواش قرص نیست!! برگ ریزونِ یه نگاهه و انارهایِ نوبرانه یِ دوتا گونه، یه خیابونِ که لباسی از جنسِ بارون پوشیده و یه حجمِ زیاد از دلتنگی؛ که پشتِ حوصله یِ پلک ها،سنگینی می کنه و یه صدایِ خواب آلوده که آدمو به رویا می بره!! اونوقته که احساس آلیس را داری و به سرزمینِ عجایب پا میذاری !!
-
و عشق ...
سهشنبه 8 آبانماه سال 1397 16:28
اولین بار عشق را به وقت چیدن باران ودر تاریک روشن کوچه های خاکی آبادی دیدم ! درست همانجا زیر کرسی آسمان و کنار منقل ستاره ها و عشق همیشه با خودش کوله باری از بغض عمیق داشت و دلتنگی تنفس می کرد !! لحظه هایش زنبقی بود و اول و آخر قصه هایش ، همان جمله ی معروف بود " یکی بود یکی نبود ... "
-
نت هایی که خط می خورد ...
شنبه 5 آبانماه سال 1397 22:49
داریوش با صدای مخملی اش می گفت و ما باور نداشتیم که : روزگار غریبی ست ... روزگار باور پیه سوزهای شکسته و انکار روشنایی چراغ روزگار نت هایی که خط می خورد و لهجه هایی که رنگ سکوت دارد !! دانسته و ندانسته یک مشت کرک خیس را قالب کرده ایم به آسمان اندیشه مان و یک بغل واژه ی مشتعل از اندوه را در خرمن بغض هایمان انداخته ایم...
-
نیلوفری ترین سروده ی عالم ...
جمعه 4 آبانماه سال 1397 21:53
من از کرشمه ی بوتاکس ها خوشم نمی آید !! و کانتورینگ صورت را یک نوع تبسم به مصنوعات می دانم !! به نظر من اکستنشن مژه ها ذاتا یک دهن کجی واقعی به سرمه هاست !! حالا نه اینکه بخواهم شیوه ی مادربزرگ ها را تبلیغ کنم و اساسا هم مشکلی با به روز رسانی آدم ها ندارم اما این ها همه تا زمانی خوب است که آدم خودش را در سطرهای آئینه...
-
داستان روزهای گذشته ...
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1396 13:14
من حالا در میانه های راه هستم نه شبیه آن جوانی که همه را در آیینه می بیند و نه مثل آن پیر عارفی که دنیا را در خشت خام می بیند و پختگی از سر و رویش می بارد من حالا نه راه پیش دارم که تجربه بیندوزم و نه را پس که پند پذیر باشم !!! من امروز به چهل و چهارمین سال زندگی ام پا می گذارم . اوایل دوست داشتم پشت کوه ها سرک بکشم و...
-
برای روز مبادا ...
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1396 14:01
هنوز هم درمیان هاله ای از انتظار دلم برای طلوع نگاه تو بهانه می گیرد !! کاش بودی و دوباره از پنجره ی احساست برایم گندم می پاشیدی !! کاش بودی و دوباره به کویر ادراکم آب حیات می بخشیدی !! اصلا کاش جرعه ای از دریای باورت را ، تکه ای از آسمان یقینت را ، و تجسمی از دنیای خاطراتت را برای روز مبادا نگاه داشته بودم ...
-
صفر عاشقی ...
شنبه 19 فروردینماه سال 1396 22:25
بی خیال عشق و تمام صفرهای عاشقی !! من هرشب راس ساعت بیست و سه و پنجاه و نه دقیقه و پنجاه و نه ثانیه !! سبد تنهائی و دلتنگی ام را زمین می گذارم و در بستر بی انتهای سادگی هایم !! می خوابم ...
-
روی مرز تشنج ...
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1396 11:52
یک وقت هایی به ناز نگاه چشمان زیباتر از رنگین کمانت بر نخورد بانو !! اما تو هنوز هم ، شب ها به خیالم می آیی و خواب و خوراک را از من می گیری و صبوری و آرامشم را به هم می ریزی و منی را که انگار تصادف کرده ام با یک اتوبوس خاطره های مست !! روی مرز تشنج رها می کنی آن هم با چشمانی نم دار که از پس شب های تب دارم بر نمی آیند...
-
قانون جاذبه ی تو ...
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1396 12:24
این قانون جاذبه ی نگاه تو بود که سیب سرخ غرورم را بر زمین انداخت !!! وگرنه ، مرا چه به این که در عصر شلوغ منتهی به ولنتاین پشت ویترین یک اسباب بازی فروشی معطل یک عروسک باشم !!!!
-
بی قرارم ...
یکشنبه 11 مهرماه سال 1395 16:03
بی قرارم مثل ِ تمام ِ آن روزهایی که عشق این دلاویزترین شعر ِ جهان قدم به سرا پرده ی احساسم گذاشت و نقش ِ روی ِ زیبایت نقش بندان ِ صفحه ی دلم شد بی قرارم مثل ِ تمام ِ آن روزهایی که مخمل ِ مهتاب ِ نگاهت چون آبشاری نغز و دل پذیر بر حریر ِ احساسم می غلتید و (( بوی جوی مولیان )) را برایم به ارمغان می آورد بی قرارم مثل ِ...
-
مثل ِ پاییز ...
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1395 12:53
مثل ِ پاییز69 مثل ِ پاییز 70 مثل ِ پاییز 71 مثل ِ پاییز ... این روزها چشم انتظارم پاییز از راه برسد آسمان ابری شود باران نم نم ببارد تو دلت بگیرد در خیابان قدم بزنی من مثل ِ سایه تعقیبت کنم ناگهان پیش ِ رویت بایستم نفس عمیق بکشم و بگویم ، بگویم ... بگویم ... ببین !!! حالا دیگر حتی توی خیال هم نمی توانم با تو حرف بزنم...
-
آیینه های بیمار ...
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1395 17:08
زخمی ام و آیینه های بیمار ، دلتنگی های این روزهایم را نشان نمی دهند !! دیوار ِ مهربانی ام خزه بسته است و نم نم ِ باران ِ این دقایق را از زیر ِ چتر ِ غم به نظاره نشسته ام !! گوش هایت را نزدیک بیاور ، تا غریبه ها نشوند !! من از امروز و حتی در هیچ فردایی ، از عشق ِ تو قالب تهی نمی کنم و قطره ی ِ دلم میل ِ دریای ِ نگاهت...
-
مرداب با لهجه ی دریا ...
سهشنبه 22 دیماه سال 1394 14:31
از رنگ پریدگی آسمان و فصل های مه زده ... خسته ام !! خسته ام از شبنم های یخ زده از دل های شب زده از بی سرانجامی ها از وقتی دست هایم فقط از روی عادت می نویسند !! این جا ، در این وادی ِ دل های فریفته !! دنیا همیشه عرصه ی پیچیده بودن است و آدم که صاف و ساده باشد ، به جایی نمی رسد !! خسته ام خیلی خسته ...
-
یلدای تلخ با تو نبودن ...
شنبه 28 آذرماه سال 1394 13:31
بی تاب ِ از تو گفتنم ٰ ای معشوقه ی خسته ی پایان گرفته ام !! بی تاب از تو شنیدنم ٰ ای نگاهت ٰ نخی از مخمل و ابریشم !! با این که موهایم رنگ و بوی زمستان گرفته ٰ با این که فالی نمانده تا با تو یلدایی اش کنم ٰ با این که عشقی نمانده تا با تو لیلایی اش کنم ٰ با این که یلدای تلخ با تو نبودن رسیده است !! با این همه من هنوز به...