بوی انتظار ...


تا حالا شده ؛

دور و برَت به روی تنهایی گشوده شود و روزهایت بوی انتظار بدهد !؟

تا حالا به جایی رسیدی که ؛

نه فرصت برای مردن باشد و نه زمان برای زیستن !؟

تا حالا دنیا را ؛

با نقاب‌ غروب و غبار به نظاره نشسته ای !؟و یا شده که زنده گی را به دوش بگیری و از تنهایی بگریزی !؟

راستی تا حالا ؛

اسیر گم گشتگی شدی ، گمراه شدی ، راه را گم کردی !؟

این ها را گفتم تا برسم به اصل مطلب ؛

لطفا وقتی به چیزی ایمان داری مردد نباش !! تا اسیر گم گشتگی نشی !!  گمراه نشی !!  راه را گم‌نکنی !!


پی نوشت : تو به آب ، شکوه می دهی و به رنگ ها ، سایه !!

و من از شکوه شاهانه ات مبهوت !!