فصل سرد ...


غم باد گرفته ایم‌  !!

شش هایمان فقط از روی عادت نفس می کشند !!

رفاقت هایمان سرانجامی ندارد !!

همدلی و یکرنگی مان رنگ باخته است !! 

در این وادی دل های فریفته !!

 در این سرزمین نفرین شده !!

از یاخته های تن هیچ بنی بشری عشق نمی جوشد انگار !!

آهای حضرت والا 

آهای سرکار علیه 

ما ها چه کردیم با دل هایمان !!

بیایید این عینک بدبینی را برداریم ، بیایید پلک‌بزنیم تا مهربانی بریزد از چشم هایمان !! 

بیایید بهارباشیم تا محبت مان گل بکند !! 

بیایید بدون ساعت و چرتکه مهربانی بکنیم !! 

بیایید بدون چتر و بی پروا ، زیر باران همدلی قدم‌بزنیم !!

بیایید (( ایمان نیاوریم به آغاز فصل سرد))