دختر مردابی

89/12/3و از امروز دختر مردابی گنجی مجهول است که در ویرانه های بی انتهای دنیای مجازی مخفی شده است ... و او زنده ی جاوید است که دمر کویر بی پایان عدم (( تنها نفس می کشد )) ...ومن دوست دارم چشمم ببیندش _ دوست دارم دلم بشناسدش ...شکم نیست که دختر مردابی همواره دوست داشت بیافریند و مردابش را بگستراند ، او مرداب را با اشک هایی که در تنهاییش می ریخت پر می کرد ، او همواره دریچه ی فرو بسته ی سینه اش را می گشود و با نیایش هایش سقف هستی را رنگ می زد و رنگ نوازش های مهربانش را به ابرها می بخشید ، عطر خوش یاد های معطرش را در دهان غنچه ی یاس می ریخت و بر پرده ی حریر طلوع ، سیمای زیباو خیال انگیز امید را نقش می کرد ... و ناگهان دختر مردابی دل به دریا زد و دریایی شد ... می دانم چرا اما نمی دانم چرا آدمهای آرزومندش را که در آن از ازل به بند بسته بود در فضای بیکرانه ی دنیای مجازی رها ساخت ...  بگذار دلمان را به این خوش کنیم که دریا ، تنهای قرارجوی خویش رادر آغوش کشید ، بگذار بگویم دختر مردابی پیکر تراش هنرمند و بزرگی بود که در میان انبوه مجسمه های گونه گونه اش غریب ماند ... با این همه باورم نمی شود که او رفته است ، آری او نرفته است ، او همیشه برقرار است ، او سحر گاهان ، گرم و پر امید ، فرود می آید و قطره ی اشکی درشت ، از افسوس ، بر دامن مرداب روزگار می افشاند و می رود آما هیچ نمی گوید ... این اتاق از خانه ی خیالی را به امید اینکه باز گردد ، آراسته ام ...۴/12/89...ایمان دارم که دختر مردابی ، تندر آسا ، صاعقه زن وبا قطرات درشت باران احساسش بر کشتزار تشنه و زرد و خشکمان که در کویری سوخته و ساکت ، در انتظار باران سر به آسمان برداشته است خواهد بارید ...۵/۱۲/۸۹... بدون دختر مردابی در کویر هیچ نیست ـ نه حرفی -نه کسی - بی او تندبادی سرگشته و بی ارام ُ در این بیکرانگی تشنه همچون روحی تنها و سرگردان می وزد و مینالد ومی جوید و فریاد می کشد ...  ۶/۱۲/۸۹ ... من از دختر مردابی هنر دیدن را آموختم از او نگاهی تازه گرفتم که بدان همه چیز را به گونه ای دیگر میدیدم او با دلنوشته های خود نشان داد که دل آدمی تا کجا می تواند دوست بدارد ... ۷/۱۲/۸۹...و من عادت کرده ام که سینه ام را با تنفس در فضای دلنوشته های دختر مردابی بگشایم و اندیشه ام را در در کوره ی انس او بگدازم و با سوهان او فکرم را صیقل دهم ... ۸ / ۱۲ ۸۹ای تو که تو آن من دیگرمی ـای تو که آن تویه دیگرتم ـ ای هموطن من ـ ای همشهری من ـ دختر مردابی عزیز ـ دوباره برخیز و زاد سفر برگیر و قدم در راه نه که من بی صبرانه چشم به راه رسیدن دوباره ی تو ام ـ نوشتنت را از سر بگیر ... ۹/12/89... امروز هیچ پیامی مرا به خویش نمی خواند چون که می دانم پیام او نیست ، پس تا آمدنش پیام های دیگر را نمی خوانم ...۱۰/۱۲/۸۹...این سکوت ناگهانی ات(( ای دختر)) آن هم در میانه ی معرکه هیچگاه مقدمه ی خوبی نبود ... معنای شوم این سکوت ناگهانی چه بود ؟ ...۱۱/۱۲/۸۹... بیا و دوباره بنویس وبه یادت باشد (( نوشتن برای فراموش کردن است نه برای به یاد آوردن ... ))۱۲/۱۲/۸۹ ... بیا تا حکایت مولانا و شمس را تکرار کنیم ـ یادت که هست ـ ۱۳/۱۲/ ۸۹ ... بیایید و به اندازه ای که نیاز و التماس به خداوند در لحن صدایمان ـ رنگ چهره مان ـ و تمام وجودمان موج می زند برای سلامتی دختر مردابی دعا کنیم ... ۱۴/۱۲/۸۹ ... من اکنون ایستاده ام و ترا می نگرم که داری از پس تکه ابرهای کسالت و رنجوری سر می زنی... آری من طلوع دوباره ی تو را می نگرم ... ۱۵/۱۲/۸۹... من اکنون احساس کسی را دارم که درد جان سپردن را تحمل می کند و می داند که از آن پس ُ آرامش است و نجات ... چون تو خواهی آمد ...   ۱۶/۱۲/۸۹... امروز برایت در دلم (( امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السو )) به راه انداخته ام ... ۱۷/۱۲/۸۹ ... و به قول خودت : من از همه جای زمین به تو که در دور دست یک خاطره ایستاده ای خیره شده ام ... ۱۸/ ۱۲/ ۸۹ ... بی نسیم تو راکدیم ... ۱۹/ ۱۲/ ۸۹ ... بیا و خانه ی بیتاب دلت را دور از سیل فتنه ها دوباره بنا کن ...۲۰/۱۲/۸۹...روزه ی سکوتت را بشکن کفاره اش با من ... ۲۱/۱۲/۸۹... تو در برکه ی چشمانت جز نیلوفر آبی نرویید ... ۲۲/۱۲/۸۹... سینه ام مملو از هوای دلنوشته های توست ... ۱۵/ ۱/ ۹۰ وقتی از کوچه های خاطر من می گذری ُ خلوص ناب امید همچون پرنده ای از نگاه تو پرواز می کند ُ و چتر بال های سبز بهاری را برفراز شهر سوخته ی دلم می گسترد ... عبور شاعرانه ی تو با پیچ و تاب قامت شعر گونه ات ُ چندان بلیغ می خواند که کلام هستی من در وسعت رویا ها می روید ... و این چنین است که من با اعتماد نگاهت از تمامی درختان بهارترم ... در آغازین دقایق سال جدید آرزو کردم سلامتی ات را واین که دوباره بیایی و در رگ ها نور بریزی و زن زیبای جذامی را ُ گوشواری دوباره ببخشی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد