در سوگ ِ یک مادر ...

انگار که حجم ِ تمام ِ ثانیه ها  

به سه شنبه ای متروک تبعید شدند و 

سه شنبه بال گرفت و جدا شد از تقویم !! 

کنار پنجره ، لیوان ِ چهارشنبه شکست و  

پنج شنبه سرازیر شد و به جمعه رسید و 

تو نبودی که ببینی  

کودکان ِ چشم بارانی ات  

تمام ِ روزهایِ هفته را  

با چترهایِ خیس و

پلک های ِ تَر  

و گیسوی ِ رها  

به انتظار ِ آمدنت مانده اند  ...  

 

سرور ِ گرامی و استاد عزیز جناب آقای عباسی  

دوستان عزیزم ، فرشید ، وحید ، سعید و مجید  و ...  

درگذشتِ عزیز ِ سفرکرده تان چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور می نشیند ، ولی در برابر ِ تقدیر ِ حضرتِ پروردگار 

 چاره ای جز تسلیم و رضا نیست  این مصیبت و ماتم را صمیمانه تسلیت عرض نموده و از درگاهِ  خداوند ِ متعال ، برایتان صبر و اجر مسئلت دارم ...  

مرگ شعری است که ادامه ی آن می تواند سفید هم باشد  

غزلی که بدون ِ قافیه هم می تواند که باشد ...