اشکامو به من ببخش ، چاره کن بیتابیمو ...

نسیم امید بر چهره ام می وزد و من غرق در شکر و اشک ،در انتظار آنم که از تو (( پر )) شوم   من بی تابم و آنچه در من می جوشد تویی که بی قرارم کرده ای ، توئی که شمع شب تارم شدی و با اشک آتشزاد خویش سوزستان سینه ی عاشم را تسکین دادی و سیاهی دیوانه ی شب دردمندم را به هراس انداختی ، توئی که پروانه ام شدی و نقد ناچیز هستی را در آستانه ی شکوه و روشنایی افکندی ، توئی که غم شدی و بر دل از جان عزیزترم نشستی و توئی که افق شدی و کویر تشنه ی نگاهم را سیراب کردی و افسونگر امید ناامیدم شدی و توئی که جویبار بودی و تنها گوش خستگی ناپذیر از زمزمه هایم شدی و توئی که صبح بودی و بطلانگر جادوی تاریکی و سیل پرتو و امیدم شدی ...بی تابی و تلاطم بر جانم پنجه افکنده بود و بی رحمانه درونم را در خود می فشرد ، امواج ملتهب و تازه نفس طوفان فراق چنان بر دروازه ی رگ های قلبم و روحم می زد که صدای شکستن خودم را در اندرونم می شنیدم و تنها تو بودی که مرا از چنگ این کلمات بی دردی که مرا نمی فهمیدند و رنجم را حس نمی کردند ، نجات دادی ... مهربان من ، از آن روزی که تو به درونم پا گذاشتی و از آن روزی که اشک هایم را دوباره به من بخشیدی و از آن روزی که بی تابی هایم را چاره شدی ، مهتاب را و غرور کوهها و صفای نغمه ها را ، همه را و همه را در تو می بینم وتو طلایه دار روح آواره ی من شده ای ...

نظرات 16 + ارسال نظر
سهبا دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

تا باشه از این بی تابیها !
خوشحالم به خاطر همه این قشنگی هایی که نوشتید و در وجودتون حسش می کنید . امید که زندگیتون پر عشق باشه . امید که تمام این زیباییها در وجودتان مانا باشند و برقرار .

بیتاب که باشم دست اندر کار آفرینش دشوار و پرشکوهم ، یک انتحار آرام و خوآگاهانه و طولانی ... چه خوب است آفریدگار خویش بودن ... سهبای عزیز حضورت مرا به تداوم وا می دارد ...

دختر مردابی دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 http://www.mianboribedaria.blogsky.com

تنها تو بودی که مرا از چنگ این کلمات بی دردی که مرا نمی فهمیدند و رنجم را حس نمی کردند ، نجات دادی
این یعنی عشقی که هر لحظه می تواند تازه ات کند و تو را ایستاده نگه دارد
این یعنی عشقی که در جان واژه تقدس می یابد و تو را به جاودانگی می رساند
و بی شک هر قلبی را تاب راه یافتن به چنین عشقی نیست خوشا به حالتان که جانتان را چنان صیقل داده اید و قلبتان را چنان بر گستره این عشق نشانده اید که دردش را تاب می آورید و به تقدسش ایمان دارید

و سلام ر ف ی ق عزیز
زیبا بود و قابل تحسین

عشقی که هر لحظه تازه ام می کند ومرا ایستاده نگه می دارد ... عشقی که در جان واژه(( شکل می گیرد)) وآنگاه تقدس می یابد و مرا به جاودانگی می رساند ... آری این است حقیقت بیتابی های من ... ومن در پس این حادثه می پندارم خورشید همیشه وهمیشه از سینه ی دریا سر زده است ومن چشم در قاب او دوخته ام ومن به شکرانه ی آن بیتابی و این سرزدن می خواهم همچون شمعی که در گریستن خویش قطره قطره می میرد در این نِگریستن خود بمانم تا جان دهم ... سلام دختر سرزمین پاکی ها ، عمق نگاهت همیشه واژه ها را به بازی می گیرد و تلاطم حضورت تداوم وجودم می گردد ... سپاس از همرائیت ...

ر ف ی ق دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

رگبار آرامش سرزمین همه ی آرزوهای بلند ، شهر خدا و وعده گاه دل های بارانی است ... بارها دلم بر رشحه ی زیبای قلمش لرزیده بود واین بار دلم در باور نبودنش می لرزد ( آن یکی چه شیرین و این یکی چه تلخ است )... دوست من ، باور کن سکوتت نیز با ما سخن می گوید اما حلاوت حضورت مزه ی دیگری دارد ... نه برای کامنت های زیبایت بلکه برای بقای دلهای بارانی برگرد و مثل همیشه رگباری از آرامش باش ...

این که کامنت خودم بود ، چی بگم ...

کوروش سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 http://korosh7042.blogsky.com/

درودی بی نهایت به عزیز مهربان رفیق راه بی پایان

ماهی ازتنگ بلورش افتاد
داد از دست دل ِ آن صیاد
دل ِ من شاه همه دریاها
اوفتادست بدامش نا شاد
من به این تنگ بلورین دلخوش
که نگاهی کندم ، بی بنیاد
حیف ، افسوس فراموشم کرد
شده کارم همه داد و فریاد
اوفتادم من از این تنگ ببین
عمر بی حاصل ِ من رفت به باد

تقدیم به دل شیشه ای ات



ومن این بار به احترامت به پا می خیزم وفقط سکوت می کنم ، استاد

سهبا سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 13:41 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . نفهمیدم سر این کامنت سوم را !!!!

سلام، منظورم رگبار آرامش (فریناز) که اون شور و حال گذشته را نداره ، فقط امیدوارم پرشورتر از قبل برگرده و واسه ی دلای بارونی بنویسه ...خواستم بدونه همیشه منتظرش می مونیم ...

فریناز سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:55

سلام رفیق مهر
ممنون تمام خوبی هات مهربون


امروز آرام ترم...نمی دانم شایدم لحظه ای باشد اما خوشحالم که فرصتی یافتم در میان رگبار کوبنده ی این روزها تا دوباره دمی آرامش یابم در خونه ی خیالی به میزبانیه مهربانی چون ر ف ی ق روزهای سخت زندگانی ام

و متن های تو عجیب دل ها را هواییه صداقت می کند...
نمی دانم چرا
تو خود شاید بهتر بدانی


سلام ُ آرام بخش دل های بارانی ُ خوشحالم که باز هم اسیر دلنوشته هات شدم ... تو متن هایم را با صداقت می خوانی و من نیز ناگزیرم این گونه باشم ... امید وارم به زودی زود باز هم همان رگبار آرامشی باشی که می شناسیمت

سهبا چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

غیبت هاتون خیلی زیاد شده ها!!!!!

اوخ راستی سلام .

سلام ، داشتم امورات روزمره ی دنیای حقیقی رو راست و ریست می کردم ، اما با این همه روزی هزار بار زمزمه های گاه گاه را مرور میکنم ... مگر می شود که ستاره ی سهبا راندید

غریبه پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:16

دمت گرم ، زیبا بود

دم شما هم گرم که زیبا دیدی و زیبا خواندی ...

یلدا پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:25

چه عشقولانس اینجاخوشمان امد

جایی که عشق نباشد شایسته ی بودن نیست خوشحالم که خاطرت خوشحال شد

کوروش پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 13:11 http://korosh7042.blogsky.com/

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام
بر تو مهر بان ِ
همیشه همراه

تو گل خورشیدی و نمیدانم
در وصف تو آیا می شود گفت؟

سوزانی و آتشین
پرفروغی و
جیات بخش

ودر یک کلام
تو از تبار راز و نیازی




سلام بر استاد دل ، زبانم قاصر است از شکر نعمت با تو بودن ، تویی که خود خود خورشیدی ، سوزان و آتشین ، پر فروغ و حیات بخش ... این را همه ی آنهایی که کورش را خوانده اند می گویند

فریناز پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 19:59

سلام

رفیق ما در چه حاله؟
خوبه؟

سلام ، با بودن دوستانی چون شما بد بودن ناسپاسی است ... از اینکه باز هم دلنوشته هایت را می خوانم در پوست خود نمی گنجم .. این یعنی اینکه خوب خوبم ... باور نکن تنهائی ام را ، من در تو تنهایم تودر من ...

shabe nilofari پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 20:08

arezohaye teke paream dar kenare matnhayat jane digar migirad,faryadat ashenast mesle boghze dar galo mandeye khodam,,,raghse angoshtanat barayam ashenatar az sobhast.deltangihayam ra dar matnhayat ja migozaram ta shayad dar shabi nilofari rahsepare khaneye khiyaliyat shavam ta baraye hamishe ashkhayam ra bar roye shanehayat chare konam................................

مجید جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 20:58

سلام دوست خوبم امیدوارم توی دنیای حقیقی و راست و ریست کردن اموراتش هم مثل همین دنیای مجازی همه نا امیدیها و ناملایمات تبدیل به عشق و امید بشه؛اگه فاصلمون دوره و اگه راست و ریست کردن امورات دنیای حقیقی کمتر مجال سر زدن به این خونه خیالی صمیمانه را میده؛و اگه گه گاهی بی نشون اومدم یا بی سر و صدا رفتم همشا به احساس قشنگت ببخش؛امیدوارم هیچ وقت دندونت درد نگیره و راها گم نکنی و گرنه به جای فرودگاه سر از آزادی در میاری اونوقت کلاغ چهلمش به گوش ما میرسهاز متنی که نوشته بودی لذت بردم ؛اگه اجازه بدی منم اینا اضافه کنم که عشق و امید در قلب هر کسی باشه مس وجودش به طلای ناب تبدیل میشه و ایمان و رستگاری هم جز با عاشقی میسر نیست؛و اینم حسن ختام:
به من مومن نگو وقتی که حتی واسه یه لحظه هم عاشق نبودم
به من که این همه از رستگاری فقط دم میزدم؛ عاشق نبودم
یه عمره از دلم ترسیدم و باز دم آخر منا دیوونه کرده
حالا می ترسم این دیوونه حالی یه روز از من جدا شه بر نگرده


سلام قل چهارم رفاقت !! اما من هنوز برای گرفتن خبر از تو منتظر کلاغ ها نمی مانم ُ هنوز هم حسم بهم می گه که رفقا در چه حالند ... معمولا راه فرودگاه از آزادی می گذره پس احتمال گم شدن یک به هزاره !!! ... از این که عشق را کیمیائی می دونی که مس وجود را به طلا تبدیل می کنه ایمانم را در موردش تقویت می کنی آخه تو راه عشق را خوب بلدی .... تو برای هیشه عاشق بودی ُ هستی و خواهی بود .... اما من می ترسم که این دیوونه حالی یه روز از من جدا شه.

فریناز شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:24

شاکرم خدای مهربانم را که اینچنین دوستان با صفایی برایم به ارمغان آورده این روز ها...

خوشحالم از شادیه دوستانم به مهـــــر ر ف ی ق مهر و صداقت


شب هایت پر ستاره و مهتابی

ومن نیز با حضورت مهر و صداقت را به معنای واقعی اش حس کردم ... زیر رگبار آرامش بودن به آدم یه حس و حالی می ده که نپرس ..شب و روزت نورباران

سهبا شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:12

واژه ها و نغمه ها در این خانه ی خیال ، همه بیانگر صفای دل صاحب خانه هستند . صفایی که نشات گرفته از بزرگترین موهبت هستی ست . امید که دلتان همیشه منشا و مبدا مهر باشد و عشق . امید که سوز کلمات شما را به شور و نور و شعور راهنما شوند .
امید که بی تابی قلبتان به قرار رسد دوست عزیز . ممنون .

صفائی اگر در این خانه ی خیال هست همه اش به یمن قدوم دوستانی است چون تو که جنسشان از نور و صداقت و رفاقت است ... و چه آرزوئی برایم بهتر از این که دلم همیشه منشا و مبدا مهر باشد و عشق ... سپاس از اینهمه آرزوی خوب که برایم داری ... باز هم با آمدنت در این جا رایحه ی گل نرگس را بپیچان ...

جواد پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:31

سلام

علیک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد