یه حسی تو دلم میگه ...

تو نزدیکی که ماهی ها  * به سمت خونه برگشتن  * به عشقت راه دریا رو  *  بازم وارونه برگشتن  *  تو این دنیا یه آدم هست  * که دنیاشو تو می بینه *  کسی که پای هفت سینت * یه عمره سیب می چینه *  کنار سبزه وسکه *  کنار آب و آیینه  * تموم لحظه های شب  * سکوتت هفتمین سینه *  تو هم درگیر تشویشی  * مثه حالی که من دارم  * برای دیدنت امشب  * تموم سال بیدارم  * هوای خونه برگشته * تموم جاده بارونه  * یه حسی تو دلم می گه *  تو نزدیکی به این خونه ...                      شکوه  شکفتن شکوفه ها بر شما مبارک باد

نظرات 16 + ارسال نظر
mohsen جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:58 http://parto.blogsky.com

تنها امیدمون که نا امید،امید من خیلى وقت ته کشیده‏!موفق باشى‏!‏

ساحل جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:25


نظر قبلی رو تایید نکن لطفا
بعدا بات حساب میکنم...

اطاعت امر شد ...

ساحل جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:40

شعر زیبای خدا همین جاست (اثری از قیصر امین پور)
پیش از اینها فکر میکردم خدا

خانه ای دارد کنار ابر ها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور

بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از از تاج او

هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان

نقش روی دامن او کهکشان

رعد و برق شب طنین خنده اش

سیل و طوفان نعره ی توفنده اش

دکمه ی پیراهن او آفتاب

برق تیر و خنجر او ماهتاب

هیچ کس از جای او آگاه نیست

هیچ کس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

از خدا در ذهنم این تصویربود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین

خانه اش در آسمان دور از زمین

بود ،اما میان ما نبود

مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت

مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه میپرسیدم از خود از خدا

از زمین از اسمان از ابر ها

زود می گفتند این کار خداست

پرس و جو از کار او کاری خطاست

هر چه می پرسی جوابش آتش است

آب اگر خوردی جوابش آتش است

تا ببندی چشم کورت می کند

تا شدی نزدیک دورت میکند

کج گشودی دست ،سنگت می کند

کج نهادی پا ی لنگت می کند

تا خطا کردی عذابت می دهد

در میان آتش آبت می کند

با همین قصه دلم مشغول بود

خوابهایم خواب دیو و غول بود

خواب می دیدم که غرق آتشم

در دهان شعله های سرکشم

در دهان اژدهایی خشمگین

بر سرم باران گرز آتشین

محو می شد نعره هایم بی صدا

در طنین خنده ی خشم خدا …

نیت من در نماز ودر دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم همه از ترس بود

مثل از بر کردن یک درس بود …

مثل تمرین حساب و هندسه

مثل تنبیه مدیر مدرسه

تلخ مثل خنده ای بی حوصله

سخت مثل حل صد ها مسئله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود

مثل صرف فعل ماضی سخت بود

تا که یک شب دست در دست پدر

راه افتادیم به قصد یک سفر

در میان راه در یک روستا

خانه ای دیدیم خوب و آشنا

زود پرسیدم پدر اینجا کجاست

گفت اینجا خانه ی خوب خداست

گفت اینجا می شود یک لحظه ماند

گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند

با وضویی دست ورویی تازه کرد

گفتمش پس آن خدای خشمگین

خانه اش اینجاست ؟اینجا در زمین؟

گفت :آری خانه ی او بی ریاست

فرشهایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی کینه است

مثل نوری در دل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی

نام او نور و نشانش روشنی

خشم نامی از نشانی های اوست

حالتی از مهربانی های اوست

قهر او از آشتی شیرینتر است

مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست معنی می دهد

قهر هم با دوست معنی می دهد

هیچ کس با دشمن خود قهر نیست

قهری او هم نشان دوستی ست

تازه فهمیدم خدایم این خداست

این خدای مهربان و آشناست

دوستی از من به من نزدیکتر

از رگ گردن به من نزدیکتر

آن خدای پیش از این را باد برد

نام او راهم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود

چون حبابی نقش روی آب بود

می توانم بعد از این با این خدا

دوست باشم دوست ،پاک و بی ریا

می توان با این خدا پرواز کرد

سفره ی دل را برایش باز کرد

می توان در بارهی گل حرف زد

صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران راز گفت

با دو قطره صد هزاران راز گفت

می توان با او صمیمی حرف زد

مثل یاران قدیمی حرف زد

می توان تصنیفی از پرواز خواند

با الفبای سکوت آواز خواند

می توان مثل علف ها حرف زد

با زبانی بی الفبا حرف زد

می توان در باره ی هر چیز گفت

می توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان و آشنا

تازه فهمیدم خدایم این خداست

این خدای مهربان و آشناست

دوستی از من به من نزدیک تر

از رگ گردن به من نزدیک تر

یک شعر بود با یک دنیا مفهوم ... لذت بردم

پائیز جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 14:06 http://paeez77.blogfa.com

سلام ر ف ی ق عزیزم
سکوتت هفتمین سینه...
چقدبااحساس و پرشور و زیبا سرودی..
برتو نیز مبارکا بادا..
مانا سبز و پایدار باشی عزیز

همواره می تپی پاییز ،فصل دل منی ای هیاهوی در هم رنگ آمیز ... سلام بر تو دوست عزیزم ، شکوه شکفتن شکوفه ها مرهون عنایات پاییز زیباست ...

ساحل شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 00:37


من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
...هرکسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دگر
خانه دوست کجاست؟
فریدون مشیری

سهبا شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

شکوه شکفتن شکوفه ها بر شما مبارک باد .

سلام باورتون می شه من این جمله را بیش از 20 ساله روی اسکناس نو می نویسم وبه دوستام عیدی می دم ... شکوه شکفتن شکوفه ها بر شما هم مبارک باد ...

مهدیه یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 23:01 http://mhdh.blogsky.com

سال نو و بهاری نو را، فرصتی نو برای تازه شدن و بازنگریستن بر چگونه زیستن میبینم
برای وجود نازنینتان در این فرصت نو شوری نو برای ساختن و بهتر زیستن آرزو میکنم.
امیدوارم همیشه سلامت و سرزنده و مهربان و روشن بین باقی بمانید

و من نیز به شکرانه ی دعایت ، برایت آرزو کردم که خداوند بر قامت نیازت جامه ی لطف بپوشاند وتو را با ریسمان کرمش تا چکاد آرزوهایت برساند ... در پناه ایزد منان پاینده باشی...

مریم خانوم دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:47

عیدت مبارک

عید شما هم مبارک ، البته عیدی تو یادم نرفته ...

ساحل دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 19:43

یاد تو قشنگترین حالمه
اون که با عشق دلو پیوند میزنه
تو همون حس غریبی واسه من
دلی که با تو باشه نمیشکنه

شاعر: مامان علی تفرشی :)

خوشا به حال علی تفرشی با این مامان خوبش...

مهدیه سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 00:25 http://mhdh.blogsky.com

نوروز یعنی هیچ زمستانی ماندنی نیست !! حتی اگر بلندترین شبش یلدا باشد.
نوروز مبارک

نوروز شعر بی غلطی است که پایان رویاهای ناتمام را تفسیر می کند ... هر روزتان نوروز ، نوروزتان پیروز

مریم خانوم دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:38

رسیدن بخیر

مر30

دختر مردابی سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 http://www.mianboribedaria.blogsky.com

سلام
کامنت دیروز رو اشتباها تایید کردم تو آخرین لحظه ها بود حواسم نبود بعد هم چک نکردم ببخشید حذفش کردم
خودمم متوجه شدم که برای تایید کردن این کامنت رو نگذاشتید به هر حال ببخشید یه اشتباه سهوی بود

باعرض سلام ، کار خوبی کردی

جواد سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:24

دروغ نگو.کجا عیدی دادی اخه. نامرد
عیدی من یادت رفت.
من عیدی میخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.

بشکنه این دست که نمک نداره ...

سهبا سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:14 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

پس کو اسکناس عیدی من ؟!

در دادن عیدی ها من نقطه ی تسلیمم ... لطف آنچه تو اندیشی ، حکم آنچه تو فرمایی ... یعنی اینکه عیدی شما محفوظه

shabe nilofari پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 19:55

ye hesi to delam mige..............................
emshab darya ra taghsim mikonam va shabane dar sahme khish mimiram,va farda baz dar gorestane eshgh ba khiyalate to peyvand mikhoram ,emshb ba taravate eshgh ba dasti nilofari shali az jense narges mibafam ta mara yad koni dar zemestanitarin khaterate zendegiyat.....ye hesi to delam mige garche dori vali asheghane yadam mikoni..........................................

یه حسی تو دلم می گه ُ تو نزدیکی به این خونه ... در سراچه ی دلم بی گمان تو صاحب خانه ی احساسی ... این همه احساس را از کجا آورده ای همنفس ...

اتی جون پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 19:11

آنان که با افکاری پاک وفطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارندرا هر گز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند.

یه کلمه هم از اتی جون شنیدیم ... خوشم باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد