آقا من حالم بده ... خیلی بده ...

درک بعضی حقیقت ها و لمس برخی اندیشه ها دارای شوری عمیق و جاذبه ای نیرومند است ، در راه درک حقیقت ها ،گاهی روح گرم می شود و در احساس نوشین و لذیذ فرو می رود ولیکن ناگهان همه چیز دگرگون می گردد و کاخ آن فکرت ها در هم می ریزد و روح انسان سخت تنها می ماند ، گزیده می شود ، به خود می نگرد و تنهائی حقیقی را که بزرگان گفته اند - انسان در آتیه هایش بدان سخت دچار می شود -کمی احساس می کند ... همه ی پدیده هائی که در تماس های این جهانی با روح ما روبرو هستند از قبیل اندیشه ها ، آرزوها ، امید ها ، عشق ها ، شکست ها ، تلاش ها و پیروزی ها در دو کلمه ی مرگ و زندگی خلاصه می شود و از این روست که گاهی حقیقت های تلخ ، از نهان ، ناگهان به دایره ی ادراک می جهند و حالت بدی می گیرند و چشم اندیشه را به افق های بنفش گونه ارواح و سپس پرده های مرموز این بیکران صحنه ی هیاهو بار خیره می سازند . به راستی در این گونه موارد چه باید کرد ؟  معرفت نفس ، آیینه ی تمام نمای حقایق عالم و کلید هماهنگی با جهان هستی است و دستیابی به آن و رسیدن به پاسخ این سوال که ((من واقعا چه کسی هستم ))می تواند انسان را از تنهائی که بدان دچار گشته رها سازد ومنجر به شناخت خود و دیگران که از مولفه های مهم ضریب هوشی و هیجانی و عاطفی است گردد و اورا به موفقیت های اجتماعی و فردی رهنمون سازد ... راههای رسیدن به معرفت نفس چیست ؟کارل گوستاو بونگ روانشناس و متفکر سوئیسی و بنیانگذار روان شناسی تحلیلی می گوید (( هر انسانی دوست دارد خود را حاکم روان خویش بداند اما مادام که از تسلط بر خلقیات و هیجانات خود عاجز باشد یا نتواند بر شیوه های گوناگون، رخنه یابی عناصر ناخود آگاه در نقشه ها و تصمیماتش معرفت و وقوف یابد قطعا مالک و صاحب اختیار نفس خود نخواهد شد )) بنابر این آگاهی نسبت به حقایق درونی و شناخت ظرفیت های پنهان ذهنی ، عامل اصلی و گام اول در رشد و تعالی محسوب می شود ، پس از این شناخت است که فرد به شکل آگاهانه تلاش می کند تا تغییرات مناسبی را در خود و زندگی اش به وجود بیاورد وگوهر درونی خویش را هویدا نماید ، گوهر ارزنده ای که شاید سالهای سال از آن غافل بود وناگهان به وجود با ارزش او واقف می شود به قول حافظ شیرین سخن :سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد  آن چه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد ... گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود   طلب از گمشدگان لب دریا می کرد ... زیر بنای باورها و شخصیت هر انسانی را اعتماد به نفس او تشکیل می دهد و پایه و لازمه ی موفقیت و سعادت هر انسانی عزت نفس اوست که در خود اتکائی و محترم دانستن خود متبلور می شود ... و اما میزان آرامش ذهنی و کارائی هر فرد به توانائی های او برای زیستن در لحظه ی (( حال )) بستگی دارد ، هیچگاه مشکلات گذشته و نگرانی های آینده ی خود را نباید در زمان حال متمرکز کنیم بلکه با دلپذیر ساختن لحظه های جاری زندگی ، زنده بودن واقعی را تجربه نمائیم و هنگام مواجهه با مشکلات کنونی نیز به جای دلسرد شدن و اندیشیدن به خود مشکلات با اطمینان خاطر به دنبال راه حل مناسبی برای آنها باشیم و بدانیم که نقطه ی عطف بسیاری از موفقیت ها ی انسان ، از لحظات بحرانی زندگی اش آغاز خواهد شد  ... راستی دوست عزیز ، شما راجع به خودتان چطور فکر می کنید ؟ چه احساسی نسبت به خودتان دارید ؟ آیا برای خود ارزش قائل هستید ؟ نوع پاسخ شما به چنین سوالاتی میزان احترام شما به خودتان را نشان می دهد ...

نظرات 44 + ارسال نظر
سهبا یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . متن سنگین و جذابی بود . اما نفهمیدم دلیل عنوان پست رو ؟! کی حالش بده ؟ منظورتون اینه که هر کدام از ما باید به آنقدر شناختی از خود برسیم که بدانیم حالمان خوب هست در حقیقت یا خیر ؟
چشم . سعی می کنیم با دلپذیر ساختن لخظه ها ، زندگی واقعی را تجربه کنیم ....
ممنون .

سلام سهبای ژرف بین ، زمانه برما چنان تنگ آمده که از قدرت شگفت انگیز درونی خویش که همان عزت نفس است غافل شده ایم و با برگزیدن اهدافی حقیرانه در زندگی به عنوان اهداف آرمانی ، همه ی عواطف و احساسات درونی خود را معطوف به آن کرده ایم و عدم نیل به آن ها ، اضطراب شدیدی را در وجودمان پدیدار کرده است ، با این وجود احساس میکنم ،حالمان بداست و خیلی هم بد است ... ( البته شما که اجل از موضوع هستید ) ... و نکته اصلی را شما گفتید : هرکدام از ما باید به شناختی از خود برسیم که بدانیم حالمان خوب است ... سپاس از حضورت

سهبا یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

دوباره سلام . ببینم اینورا به اول شدن جایزه نمیدن ؟!
تب اول شدن در کامنتها به من هم سرایت کرد !‌ جایزه ام کو؟!

تا که می دوی میان صخره ها ، یال هایت را نسیم شانه می کند ، کوه سر بلند می کند ، باد و آب و آتش و گیاه ، پیش پای تو سجده می کنند ... سلام سهبای مهربان ، نیت می کنم که غرورت تا همیشه ی دنیا ماندگار و سیرتت حضور در تمام دشت ها باشد ، با این همه اجرای بعدی رضا صادقی را میهمان من باش ...

سهبا یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

مرسی از دعای قشنگتون . بهترین جایزه رو دریافت کردم دوست عزیز .

برای تو که خود ، سرشت و سرنوشت خویش رااین چنین شگفت و پر ستاره خواسته ای ، عجیب نیست ... حضورت باعث افتخار من است

یلدا یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:56

سلام ر ف ی ق عزیز ، زیبا بود و عمیق انجایش را که گفتی بسیاری از موفقیت های انسان از لحظات بحرانی زندگیش شروع می شود را تجربه کرده ام

این تجربه ای است که همیشه می توان تکرارش کرد شنیدی می گویند ماهی را هروقت از آب بگیری تازس ... سلام یلدای مهر ، مقدمت گلباران

علی قربانی یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:09

عزت نفس کالای نایاب این روزهاست _ در محله ی لوطی ها هم پیدایش نمی کنیم_ وصف العیشش هم نصف العیش بود

سلام دوست عزیز ، ممکن است ارزشهای حاکم بر زندگیمان تغییر کرده باشد اما با اینهمه عزت نفس را می توان در دستان پینه بسته ی کارگری دید ویا ... موفق باشی دوست من

دختر مردابی یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:16 http://www.mianboribedaria.blogsky.com

سلام ر ف ی ق عزیز
به واقع که بسیاری از موفقیت های انسان از لحظات بحرانی زندگی اش آغاز می شود اما این تجربه نصیب همه نمی شود
من معتقدم که ما زمانی می توانیم از پس شکست ها و شکستن هایمان دوباره بایستیم که به خود ایمان داشته باشیم
آنها که پس از لحظات بحرانی به لحظه هایی شاد می رسند، همان کسانی اند که عزت نفس دارند و به خویش باور یافته اند
اگر خود را باور کنیم از همه مشکلات می گذریم شاید لحظه هایی تلخ برایمان رقم بخورد اما بی شک ما را نخواهد شکست
و خوب گفتید که عزت نفس و اعتماد به نفس رمز همه موفقیت هاست

سلام ای دختر سرزمین آب و آفتاب و روشنائی ...اساسی ترین گام که باید در مسیر تعالی بخش روان خود و رسیدن به ثبات درونی برداریم مطمئنا مشاهده ی شفاف و دقیق خویشتن در زیر نور حقیقت وجودیمان که تو از آن بعنوان ایمان به خود یاد کردی ، است ... در این صورت خواهیم توانست در قدم های بعدی ، تصویر ذهنی جدیدی از خودمان را براساس واقعیت های موجود و اهداف ایده آلمان پایه ریزی نمائیم ، درست مثل مجسمه سازی که ابتدا فرشته ی زیبائی را در وجود یک سنگ می بیند و بعد با تراش دادن و جدا ساختن موانع ظهور آن ،‌شاهکار زیباو حیرت آوری را خلق می کند و می آفریند ... و تو خود سرشار از عزت نفس و اعتماد به نفسی و این خصیصه ات مرا وا می دارد به احترامت قامت خم نمایم ...

من واقعی یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 20:19

خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

خوشبختانه باورها و نگرش های شکل گرفته در وجود انسان همواره قابل بازنگری ُ اصلاح و تغییر می باشند ... فکر کنم ربط کامنت شما با نوشته ی من این باشه ...

نازنین دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 http://sokoot989.blogfa.com

درووووووووود و سپاس رفیق مهر
ممنونم از لطفتون بخشید کامنتها رو احتمالا فردا تایید میکنم...
راستش این پستتون یه مقدار درکش سنگین بود
دو بار خوندمش...
راستش من تا حالا به خیلی از این چیزها فکر کردم
گاهی وقتی به مرگ فکر میکنم میگم اصلا چرا زندگی!! و از همه لذتهای زندگی خودم رو محروم میکنم
گاهی هم از اینکه اصلا هدفم از زندگی کردن چیه و آخرش چی میشه...!
خیلی خوبه که انسان بتونه درون خودش رو بشناسه
اعتماد به نفس و خودباوری نقش خیلی مهمی داره در زندگی و موفقیت انسان که من متاسفانه ازش محرومم
راستش من گاهی خودم رو خیلی دوست دارم یعنی زمانهایی که فکر میکنم دارم خوب و درست عمل میکنم
و گاهی از خودم به شدت متنفر میشم وقتیکه حس میکنم دارم به بیراهه ها میرم
اگر نگاهی به پستهای قبلیم بندازین متوجه میشید که من همیشه درگیرم با انبوهی از احساسات متضاد و این خیلی من رو رنج میده
پستتون بسیار مفید و زیبا بود ممنونم

سلا م نازنینم ، وقتی برای خواندن دلنوشته هایت می آیم لمس می کنم که به بهترین نحو ، باورهای محدود کننده و منفی را با استفاده از نیروی مثبت اندیشه تان از ذهن ها می زدائی ، برخلاف تصورت قدرت اراده و تفکر صحیحت مشهود و هویداست ... این خود آگاهی و تصویر ذهنی حقیقی و شایسته که در خود داری مرهون اندیشه ی رفیع توست واین موضوع ترا برایم عزیزتر و بزرگتر کرده است ... راستی احساسات متضاد اغلب موجب تعالی روح می گردد و پویائی و دلنشینی تو و وبلاگت برگرفته از این حس درونی ات است ... ومن به آمدنت افتخار می کنم

کوروش دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:24 http://korosh7042.blogsky.com/

درود بر روان پرداز اندیشه ور
پست انقدر عمیق و درون نگرانه است که برای من . لنگان طی طریق کردن ناممکن مینماید
همیشه علوم انسانی برایم جذابیتی و یژه داشته
اگرچه هیچوقت عقلی رفتار نکرده ام
ولی من وادی دیگری را هدف گرفتم و به آن نرسیدم
پای استدلالیون چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود
کاش لااقل پی همان پای چوبین بودم
کاش

امیدوارم به پاسخ نهائی رسیده باشم

سلام استاد عزیزم ، شکسته نفسی می فرمائید ما همه با اندیشه های شما طی طریق می کنیم و این شده افتخارمان ... ومن سوال دارم از استاد دلم ، ایا موافق هستید که فرهنگ و تمدن بنا شده بر انسان شناسی ضعیف ، فرهنگ و تمدنی بی هدف و پوچ گرا و نا هماهنگِ با هویت حقیقی انسان ها خواهد بود ؟ ... راستی شما همیشه و در همه حال به اصل مطلب میرسید و این باور و یقین من است

سهبا دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . حالتون خوب شد یا نه ؟!

سلام خوب خوبم به لطف شعر زیبای استاد قهرمان عزیز ... و مگر می شود با حضور چون توئی ناخوش بود...

فاطمه دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 http://daryatanhast.blogsky.com/

سلام...
متن جالبی بود برام...
یعنی در نگاه اول سنگین به نظر میاد اما نکات خیلی ظریفی توش بود...
منم خوشحالم که با وبتون آشنا شدم...
و این که همچنان جای فریناز خالیه همون طور که خودتون هم گفتید...

سبز باشید...

سلام حضورتون واسه ی من غنیمته و اینکه مطلبو تائید کردید لطف حضرتعالی را می رسونه ... نبود فریناز در دنیای مجازی سخت آزارندس ... اجازه بدهید به رسم رفاقت نامتان را در خانه ی خیالی وارد نمایم ...

کوروش دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 13:35 http://korosh7042.blogsky.com/

رفیق همیشه همراه درود یزدان بر تو باد
چه زیبا اشاره داشتی
در بیان ویژه گی استادطوس . جاودانگر پارسی
آفرین و زهی بر این اندیشه ی پاک

آری این

پاک زبانی ، عفت کلام و پایبندی او به رعایت اخلاق است بطوریکه در سرتاسر شاهنامه پنجاه و پنج هزار بیتی ، فردوسی حتی یک واژه مستهجن و به دور از عفت کلام نیاورده است ..


از ویژه گی های پارسیان است و از آموزه های بزرگانشان که فردوسی بزرگ در گرامی و پاسداشت آن چنین طریق پیمود

ممنون و سپاس گذار توجه ات
از تاخیر در پاسخ دلیل مشغله بود و نه چیزی دیگر

ممنونم از همه مهرت



البته من به انسانیت همچون علوم دیگر باور دارم
اگرچه اومانیست نیستم . ولی راه نجات انسان را بهاء دادن به انسانیت میدانیم
و پوچی را در پرداخت به خرافه و دوری و درست تر فراتر رفتن از علم و دامن زدن به تخیلی مذهب مدار و ایده الیست شدن
میدانم

همیشه به لطف
سپاس عزیز

سلام براستاد دلم ، نهایت آرزویم این بود که روزنه ای برآستان دلت داشته باشم و چه چیزی بهتر از این که استادی شاگرد کمترینش را تحسین نماید پیش از این گفتم واین بار از اعماق وجودم می گویم که آنچه را تو بگوئی بی هیچ کم وکاستی می پذیرم که تو یاد آور پاک زبانی و عفت کلام فردوسی کبیر هستی برایم در این وانفسای انسانیت و در این دنیای مجازی و جان کلام را گفتی که : راه نجات انسان بها دادن به انسانیت است ومن باز هم آمدنت را برای تعالی روحم به نظاره می نشینم ...

امین اتاقک دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:27 http://otaghak.blogsky.com

سلام
همون چند خط اول رو که خوندم، در خودم احساس حقارت کردم
کوچیکتر از اونی هستم که بخوام در موردش نظری بدم یا حرفی بزنم چون در مخیله من نمیگنجه

ممنونم که بهم سر زدی و یاد فریناز عزیز رو زنده نگه داشتی
جای خالیش همه جا حس میشه.. فریناز واقعا متفاوت بود

موفق و پیروز باشی

سلام ، این را به حساب شکسته نفسی شما می گذارم تا انچه که گفتی ... ومن آمدم به اتاقک تو و با احساست سیراب شدم ... وباز هم خواهم آمد برای خواندن آنچه که از دلت برمی آید که تو مرا به گذشته ای نه چندان دور و به دوران اوجم بر می گردانی ومن هم به متفاوت بودن فریناز و جای خالی اش در دنیای مجازی می اندیشم ... راستی اجازه دهی به رسم رفاقت نامت را در سراچه دل حک نمایم

شبنم دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:52

زیبا بود *

ممنون

شبنم دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 17:23

مطلبت قشنگ بود برگشتم دوتا ستاره دیگه بهش بدم بشه سه ستاره ***

سلام ، مگه هتله که ستاره می دین اوه یادم نبود شاید به خونه ی خیالی داده باشی

shabe nilofari دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 20:18

dar matnhaye gozashteat rade paye ravanshenakht
bodanat khob hes mishod.va in bar be haghighat fahmidam matnhayam dar labelaye afkare ravanshenasi mesle shoma halaji mishod va che shirin dar labelaye matnhayat aram migereftam.....hesat gharib ama ashenast..................darmangare roham dar labelaye afkarat ba man beman va in matabe khiyaliyat ra hargez az man nagir....bimare hamishegiyat shabe nilofari.

تو که می آئی من در عطر یاس ها پخش می شوم و در شیره ی نبات می جوشم و در هر شکوفه می شکفم ... و آنچه گفتی بیگمان لطفت بود به من ناچیز ... سلام شب نیلوفری عزیز ،من به قدرت درونی ات ایمان و اعتماد دارم

ثنائی فر دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 23:44 http://www.sanae.blogfa.com

سلام و درود
بسیار زیبا بود
حکایت همان حکایت من عرف نفس است همین را بس و دیگر هیچ

در این زمانه فرصتی برای نفس کشیدن نگذاشته اند و نمی دانند عده ای را تا نفس نکشند نمی توانند زنده بمانند تا ادامه دهند می روند و مرده اند و نمی فهمند مرده اند این نفس کشیدن همان است که گفتید و چه نیک گفتید و نوشتید و در درون فریادش زدید و ...

وتوخود می دانی که این فرمان الهی است که (( یا ایهاالذین آمنوا علیکم انفسکم )) ای کسانی که ایمان آورده اید به خودتان بپردازید و باز هم اشاره داشتی به واقعیت هائی که واقعیت !! دارد ... آدمی می تواند با ابراز اندیشه هر آنچه را که اراده می کند شکل ببخشد ... سلام ، دوست عزیز ، افتخار دادی ...

گل مریم سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:29

سلام رفیق
شاید به زودی تو لیست دوستای هم قرار گرفتیم...
سنگین نوشتی من خوشم نمیاد ولی صد البته قشنگ بود
موفق باشی، فعلا

بوی گل مریم مرا دیوانه می کند و چه خوب شد که آمدی ... به نظرم چشمانت قشنگ خوانده اند وگرنه این قلم ... شور و نشاط وبلاگت را در کمتر جائی دیده ام آدم روح می گیرد در دنیای مجازی ات ... راستی ُ سلام گل مریم

سمیه ـ ن سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:43

پس خونه خیالی اینجا بودسرگیجه گرفتم من تا اکابر بیشتر نخوندم

آره ، چطور مگه ، کجا بودی تا حالا

morti سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:45

key matabi biam

وقت گلِ نی

کوروش چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:35 http://korosh7042.blogsky.com/

سپاس گذار اینهمه مهر

چشم در فرصتی دیگر
از عکسهائی که کم هم نیست
خواهم گذاشت
البته امید که آپلود سنتری مناسب تر پیدا کنم

ممنون صفای همیشگیت رفیق عشق

سلام استاد دلم ، سپاس از این که به مخاطبت می اندیشی ... ومن به داشتن دوستی چون تو مفتخرم استاد عکس هایت شوق سفر به من داد ومن دوسه روزی است در طبیعتم ...

مهدیه چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 http://mhdh.blogsky.com

سلام رفیق
این دفعه هر چی مینویسم
یه اتفاقی میفته که ثبت نمیشه
یه ذره متوجه شدم چرا گفتی پست بعدی رو بخون اما ادامه بحث رو نه....
باورهای هر شخص شخصیت اون رو تشکیل میدهند
و این باور ها زمانی شکل میگیرن که به یقین دربارشون رسیده باشی
اون زمانه که میتونی با اعتماد به نفس کامل از باورهات دفاع کنی
و آذامش ذهنی به میزان رضایت مندی از زمان حال بستگی نداره؟؟
این یه ذره از حرفام

سلام مهدیه جان ُ این پست را از تو الهام گرفتم و این بر می گرده به همون کامنت ... اما معتقدم باورها و یقین هر دو با هم بوجود می آیند با این تفاوت که باور به آزموده ها تعلق دارد و یقین به اینده وقتی باورت می شود که تجربه کرده باشی و وقتی را ه آینده ات را ترسیم کردی آنجاست که به یقین می رسی و این دو حکایت عزت نفس است ... من مشتاقم که همه ی حرفاتو بشنوم چونکه دریچه ی دیدت بازه و دنیا را عمیق می بینی و این موهبتی که در عین جوونی دنیا دیده ای ، حالا باورت شد ازت درس می گیرم

جواد چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:07

پس این درد معدت هنوز خوب نشده

درد معدم خوب شده ولی درد دلم نه

سهبا چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:26 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . تشریف ندارین خونه ؟!

سلام سهبای مهربان ، دو سه روزی آمده ام طبیعت را ببینم ، شاید هوای دلم تازه شود ، جایتان خالی است ... دلتنگ زمزمه های گاه گاهتانم ...

نازنین چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 17:45 http://sokoot989.blogfa.com

درووود رفیق مهر عزیز
خوندم پاسخ مهربونتون رو
ممنونم از لطف خیلی زیادتون
اینطوری که میگید شاید باور کنما...!

امیدوارم واقعا همینطور باشه
چون این طور احساسات من رو واقعا خسته کردن
بازم ممنونم ازتون

من هم واقعا به بودن رفیق مهربانی مثل شما افتخار میکنم
و براتون ارزو میکنم همیشه سرشار از خوبی و شادی باشید

سلام نازنینم ، من هم به داشتن دوست فرهیخته ای چون شما افتخار می کنمنازنینی مثل شما برازنده تر از وصف قلم ناچیز من است احساسات پاک همیشه قابل احترامند

shabe nilofari چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 20:01

emroz hamchon kodaki bahanegir deltange neveshtehayat shodam.
dar kenare darya neshasteam va vojodam ra malamal az amvaj por mikonam,barkhorde mohayam be soratam neshaneye taziyaneye bad be man ast.cheshmhayam ra aram mibandam ta ba lalayie amvaj be khab ravam va che zibast akse to dar ghabe negaham.va zibatar az an eshgh baziye aseman ba delam............
dar negahe tofaniyat hamchon sahel neshini gharib del be negahe daryaiyat mizanam....

... پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 17:42

گـر ازیـن مـنـزل ویــران بـه ســوی خـانــه روم

دگــر آنـجــا کــه روم ، عــاقـــل و فــرزانـه روم

ز یـن سفـر گر به سـلامـت به وطن بـاز رسـم

نـــذر کــردم کـه هــم از راه بـه مـیـخــانـه روم

تا بگویم که چه کشفم شد ازین سیر وسلوک

بـه در صـومــعــه بـا بـربــــط و پــیـــمــانـه روم

آشــنـایـان ره عـشـق گــــرم خــون بـخـورنـــد

نـاکـسـم گـر بـه شـکایـت سـوی بـیـگانـه روم

بـعـد از یـن دسـت مـن و زلف چو زنـجیـر نـگار

چـنـد و چـنـد از پـی کـــــام دل دیـوانـه روم ؟!

گــر بـبـیـنـم خــم ابــــروی چـو مـحـرابـش بـاز

سـجــده‌ی شـُکـر کـنـم وز پـی شـُکـرانـه روم

و خوشحالم که تو این پست را با تمام وجود لمس کرده ای ... و انتخاب این شعر چقدر تطبیق دارد با آنجا که گفته شد که : برای موفقیت و رسیدن به آن نه خاطرات گذشته و نه دغدغه ی آینده چاره ساز نیست و راز موفقیت در عملکرد امروز ما نهفته است ... گر از این منزل ویرانه به سوی خانه روم دگر آن جا که روم ، عاقل و فرزانه روم ... دوست فرهیخته ام چرا بی نشان !!؟

مهدیه جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 21:31 http://mhdh.blogsky.com

وای رفیق
چقدر تعریف
درسته من ذهنه تحلیلگری دارم
حالا که خیلی بهتر شدم یعنی دیگه عمیق فکر نمیکنم راجع به مسائل ساده زندگی
واقعا اذیت میشم
چون واقعا هر مسئله کوچیکی
میشه یه معادله پیچیده
اینطوری میشه که بهم میگن زندگی رو سخت میگیری
********************************************
باورها و یقین با هم به وجود نمیان
باورها رو کسب میکنی از خانواده
از جامعه
از جمعهایی که توش هستی
و تجربه ها باعث میشن به یقین تبدیل بشن
البته با گذشت زمان و تجربه های جدید
ممکنه این باورها زیر سوال بره
به باورهای جدیدی برسی
این میشه که میبینی شخصیتت عوض شده

سلام ، حالا می رسیم به اون چیزی که گفتم و قبول نداشتین ، یعنی من درسهائی از شما گرفتم و می گیرم ...ومن تمام ماهیت هایی را که از دلنوشته های تو بر وجودم نقش بسته را می ستایم

فریناز شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:22 http://delhayebarany.blogsky.com

رفیق مهـــــرم مهمون نمی خوای؟

سلاااااااااااااااااااام بر رفیق مهربانم که روزهاست دلم در تب خونه ی خیالی اش چه بی رحمانه می تپید و وسیله ای نبود تا مرا به این جا برساند...
خوبی مهربان؟
چه قدر سخت است کندن و سخت تر اینکه می دانی نمی توانی کنده شوی از دلبستگی ها و دوستانت به مهر و محبت

کودک دلم مرا چشم بسته تا اینجا رسانده و کاش میزبانم مرا به مهر پذیرا باشد و گله ای نباشد از روزهایی که به ناچار مجبور بودم از این دنیا ببُرم!
رفیقم
مهربانم
ببین کودک قلبم انگار به قصر آمالش رسیده که اینچنین به رقص و پای کوبی در آمده است....

حال بگو ببینم میهمان نمی خواهی؟

و دلنوشته های تو هوای من شده و دم زدن در تو حیات من است ... در گذرگاه دنیای مجازی تورا یافته ام وتو مرا می سازی ومن تورا ... من تو را می سرایم وتو ... تو مرا می تراشی و من ... من تو را می نگارم و تو ... سلام فریناز عزیز ، مدتی گذشت وتقویم ها از نبودنت گفتند اما من باور نداشتم رفتنت را ... که تو در اندیشه ی من تا ابد زنده ای ... با این همه دست افشان و پایکوبان گشته ام از آمدن دوباره ات به دنیای مجازی راستی تکرار مکررات است اگر بگویم تو خود اینجا صاحب خانه ای ...

فریناز شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:35

در اولین فرصت میام و می خونمش
الان فقط خوشحالم که اینجام و بی صبرانه منتظر حضور رفیق مهرم توی رگبار آرامشم....

اومدم خصوصی دعوت کردما

شب خوش

سلام برصاحب دل های بارانی ، جانا از تو به یک اشارت ، از من به سر دویدن ... ومن دوباره مفتخرم به دوباره خواندن دلنوشته هایت ، واین پاداش من است برای روزهای انتظار ...

نازنین شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:02 http://sokoot989.blogfa.com

دروووود رفیق مهرم
عطر و بوی محبتی که اینجاست سرمستم میکنه و منو میکشونه به این کلبه مهربونی
باور کنید وقتی کامنتتونو خوندم وبلاگتونو باز کرده بودم تا هم عرض ارادتی کرده باشم و هم تبریک بگم برگشتن دوست عزیزمون رو که در نبودنش دلهامون به تنگ امده بود

خوشحالم که این رفتن موقتی باعث شد تا با رفیقان مهر عزیزی چون شما آشنا بشم
به قولی شاید واقعا مصلحتی بوده و من مشعوف و مفتخرم به بودن شما

سلام نازنین ِنازنین ، آشنائی آنچه خدا نیز می خواست ومی خواهد و فریناز عزیز واسطه ای شد که در کویر احساس ها تنها نفس نکشیم و اندیشه های شما دو عزیز بر من مجهول نماند ...از این روی خدا سپاس می گویم ... راستی بازگشت ایشان هم انگیزه ای شده برای پرواز دوباره ... ومن به داشتن دوستانی فرهیخته چون شما مفتخرم

کوروش شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:13 http://korosh7042.blogsky.com/

دلها همه دیوار شد
بین روح ما بیمار شد
آن کس که دم از عشق زد
منصور شد بر دار شد


خوشحالم که نقشی در شادی سفرت داشتم.


به بازار قلب ها ، اکنون ، عشق !!! کاسد ترین متاع است ، بیچاره سائل پیری است کنار خیابان ...سلام براستاد دلم ، تو معدنی از شور و نشاط و انگیزه ای برایم

.... شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:00 http://www.baran8904.blogfa.com

سلام دوست عزیز
دیگه به من سر نزدی
حالا من یه سوال دارم
اگر کسی لیاقت و تواناییهای ادم رو زیر سوال ببه.در صورتی که تواناییهاتو نشناخته باشه و یه ادم فوق العاده بیشعور باشه و فقط منم منم کنه
اونوخ چه برخوردی باید کرد؟

سلام ستایش جان ، برمن ببخش که از کم سعادتی خودم بوده است ...دوست عزیز نکته ای ظریف در روابط آدم ها وجود دارد و آن این است که ، گاهی زدن برخی از برچسب های منفی می تواند باعث خود شکوفائی افراد گردد و انگیزه ای برای پیشرفت یاشد ..

سهبا شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 17:28 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . خدا را شکر . مطمئنا حضور در طبیعت و استشمام هوای بهار و دیدن گلهای زیبای بهاری ، حالتان را رو به بهبود نموده . منتظر نوشته ای جدید و پر انرژی هستیم در این خانه خیالی !

سلام ُ قطعا همین طور است که گفتید و سیر در طبیعت موجب خوش خلقی می شود ... سهبا جان، زمزمه های شما بمب روحیه و انرژی است وقلم من مقابلش لنگ می اندازد ، ام به روی چشم ، تویه یکی دو روز آینده دلنوشته ای تقدیم حضورتون می کنم باشد که مورد قبولتان افتد ...

فریناز شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 19:39 http://delhayebarany.blogsky.com

واااااااااااااااای کلی ذوق کردم که دیدم مضمون متنت معرفت نفسه
چیزی که من روزها دنبالش گشتم

شناخت ظرفیت های پنهان ذهنی یعنی درست همون هایی که نیاز به یه تلنگر یا یه انقلاب عظیم در خودت دارن تا به مرحله ی شکوفایی برسن...
واین شعر که این روزها در پیدا کردن ِخودم در خودم بی تاثیر نبود و بارها بر لب جاری می ساختم...

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
آن چه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیـرون بود
طلب از گمشدگان لب دریـــــــا می کرد




سلام فریناز عزیز ُ خوشحالم دوستی مثل شما دارم که خداوند متعال با لطف و عنایت خودش قدرت شگفت انگیزی بنام عزت نفس و اعتماد به نفس در وجودش قرار داده که موجب خودشکوفائیش شده ... بی پروا بگم که من عاشق روحیه ی عالی توهستم و سعی می کنم ازت الگو بگیرم

فریناز شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 19:43

وقتی بتونی خودت رو دوست داشته باشی
وقتی بتونی به خودت احترام بگذاری اونوقت میرسی به عزت نفس
میرسی به همون اعتماد به نفسی که چه خوب شرح دادی رفیقم


و لحظه ی حال که گاه چنان ضعیف می نماید که همه ی گذشته و اینده بر آن چیره می گردند و دیگر نه راه پیشی میماند و نه پس کشیدن ها
و آنوقت فقط سرم را می تکانم از تمام گذشته ها از تمام آینده هایی که خواه ناخواه میهمان لحظاتم می گردند و می روم در "حال"می نشینم و می بالم بر خودم و می خندم و شادم و کنار دوستانم به مهر و محبت حدیث عشق و دوستی سر می دهم تا دنیا حسادتش شود بر این همه بودن های زیبا و شادی های خالصانه مان رف ی ق عزیزم

وقتی عزت نفس و اعتماد به نفس باشد زندگی در دستان خود ماست و ما می توانیم با وجود همه ی شرایط منفی و نامساعد پیرامونی ، طرحی مثبت از خود و زندگی مان را در ذهن خلق کنیم و با آفرینش بهشتی زیبا ، وارد آن شویمومن چقدر از دوباره خواندنت به وجد آمده ام ای بمب شور و احساسومن چقدر مفتخرم به بودنت در این خانه ی خیالیومن چقدر خوشحالم

فریناز شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 19:48 http://delhayebarany.blogsky.com

درست وقتی خودت را به امواج ِبی رحم دریای روزگار می سپاری هم لذت بخش است موج سواری ها و هم هر لحظه درست در اوج ِموج،به نحیفیه مویی میان مرگ و زندگی قرار می گیری!!!

ولی به ریسکش می ارزد این موج سواری های بی پروا
چرا که تا در اوج قرار نگیری نمی توانی خوووووووووووب اطرافت را ببینی و وسعت دیدت هر گز به مانند همان لحظه ی میان مرگ وزندگی در اوج امواج سهمگین،گستراند نخواهد شد
.....
.....
....
رفیق مهربانم این گونه پست ها که هر کلمه اش خود حدیث مفصلی را می طلبد دیگر بر خود اجازه ی سکوت نمی دهم

بر من ببخشای به مهربانی هایت اگر بسیار سخن راندم ....
شرمنده ی خوبی هایت عزیز

بی پروا و جسور ، این ها صفاتی هستند که تو داری ومرا وا می داری که به احترامت به پا خیزم تو و حضورت هوای تازه به دلم می دهد بی تو نفسم به شماره می افتدبزرگواری ، بزرگوار ...

ستایش یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:59

سلام دوست خوبم
اعصاب ادم رو به هم میریزن
دیگه جایی برای خود شکوفایی نمی مونه

سلام ، مهربان رفیقم ، چارچوب های ذهنی و وابستگی های فکری به بعضی افراد را که کم کنیم موانع خودشکوفائی برداشته خواهد شد ... لازم نیست آدم به کسانی که قدرت خلاقیتشو کم رنگ می کنن فکر کنه ...

فریناز یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:57

صبح زیبای زیبای خردادی ات به خیر و خوشی رفیق ِمهـــــر

دنیا دنیا حال ِخوب و شور و شادمانی را برایت خواستارم از مهربان ِبی منتهایم از اعماق قلبی که جایگاه عزیزانی چون ر ف ی ق ی به محبت و مهربانی است


وقتی که ابر عاطفه ،‌از نگاه گرم تو می بارد ، زیباترین پیام ، زیبائی کلام تو را دارد ...سلام ناز ترین فریناز ، و چه ماه خجسته ای شد خردادماه برای من با حضور تو همیشه بهاری باشی و خرم

نازنین یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:14 http://sokoot989.blogfa.com

سلام بر رفیق مهر خوبم
خرداد رسیده و حال و هوای اواخر بهار
ابرها هم کمتر میبارند
انگار آسمان هم به پیشواز تابستان میرود
من با بارش ابرهای مهر شما تازه میشم
و شاکرم خدا را که در نبود باران ابرهای آسمانش
چنین بارانهای خوبی را به من هدیه میکند
و همین برایم کافی است...
اینگونه که میشود دیگر از رفتن بهار هم هراسی ندارم
چون این بارانهای مهر ر ف ی ق های مهر هر 4 فصل میبارند
به جای تمام باران های بهاری
و البته زیبا ترند



کم کم آسمان دل من هم ابری میشود طبق عادت همیشگی اش
همین روزها میبارد نم نم
همیشه به یاد ر ف ی ق مهرم هستم
کم امدنم رو ببخشید
که البته سر میزنم اما چیزی نمیگم
راستش خوب گفتن را بلد نیستم بر خلاف شما و عذر خواهم
امیدوارم بتونم جبران کنم مهربونی هاتون رو

ومن در برابرکلام تو از ادعای خویش می گذرم ُ که تو قلمت شایسته ترین است ومن با اعتماد تو از تمامی درختان بهارترم نگاه زیبای تو به دنیاست که ظلمت آسمان شب را مردد می کند ومن مفتخرم که چون توئی مرا مورد مهر قرار داده ...سلام شرمنده ام کرده اید

جواد یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:03

mikham ye chize bi rabt begam albate na kheili parta vali be mozoe u ziad marbot nist
“آدمهای ساده را دوست دارم.

همان ها که بدی هیچ کس را باور

ندارند.

همان ها که برای همه لبخند دارند

همان ها که همیشه هستند،

برای همه هستند.

آدمهای ساده را

باید مثل یک تابلوی نقاشی

ساعتها تماشا کرد؛

عمرشان کوتاه است.

بسکه هر کسی از راه می رسد

یا ازشان سوءاستفاده می کند یا

زمینشان میزند

یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.

آدم های ساده را دوست دارم.

بوی ناب

“آدم” می دهند”

سلام ، از اینورا ، چه عجبه ، می گفتی گاوی ، گوسفندی ... نه بابافکر بد نکن واست سر می بریدم دلم برای انتخابای نابت که پستمو تکمیل می کرد تنگ شده بود

### سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:53


اگر ایمان بیاوریم که خدا عشق است و عشق تنها خداست .
وباتمام عظمتش عاشقانه انتظار میکشد تا دوباره به رحمتش امیدوار شویم مطمئن باشیم که اگر تا کنون به آنچه خواستیم نرسیدیم بهترش به لطف خدا در انتظارمان است و اینکه زندگی سخت است ولی ما سخت تریم در این صورت به چنان آرامشی می رسیم که می توانیم خود را بشناسیم و به معرفت درونی برسیم

میرجهان شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:38 http://modire-jahan.blogfa.com

با سلام من حال بد را تجربه کرده ام اما روش درمانی پیشنهادیتان کارگر نیفتاد. گویی همه غم عالم را در دلم ریخته اند، اینگونه بود که برای یافتن همدرد، در گوگل جمله حالم بده را جستجو کردم که به وبلاگ شما برخوردم. از صبح امروز بی جهت دلشوره ای عجیب همراه با افسردگی و غم فروان سراسر وجودم را فراگرفته بگونه ای که هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند خوشحالم کند. در میان جمع هستی و اطرافت شلوغه ولی بقدر تنهایی که گویی در بیابانی تاریک مانده ای بی توشه و بی رفیق.

سلام دوست عزیز ، انچهخ بدان اشاره کردم نه روش درمان که ابزار درمان بود ... در دنیای امروز به دلیل وجود تغییرات سریع سطح بالائی از استرس ایجاد می شود و انسان قرن حاضر باید تعادل و توازن خود را در دریای استرس زای زندگی کنونی حفظ کند و بیاموزد که چگونهخ با چنین تغییراتی ، برخوردی مناسب داشته باشد .. . امید وارم باز هم در این خونه خیالی زیارتتون کنم

shabestanekhiyal شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:55 http://shabestanekhiyal.blogfa.com/

سلام ...................

سلام و
خیر مقدم
تو هم شبیه من از خیال می آیی !!
و چه خوب ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد