دلم در باور نبودنت _ هم حتی _ می لرزد چنانکه بارها بر رشحه ی زیبایی قلمت لرزیده است ، همیشه رگبار آرامش را با امید و کنجکاوی می نگریستم زیرا که اعتقادم این بود که رگبار آرامشت ، سرزمین همه ی آرزوهای بلند ، شهر خدا و وعده گاه دل های بارانی است ... باور کن با هیچ بارانی رد پایت از کوچه های قلبمان پاک نمی شود ... باور کن و برگرد ، رفیق نیمه راه عنوانی نیست که برازنده ی پاکدلی چون تو باشد ...