دوتا اسم ، دو خاطره ،دو نقطه چین ...

دوتااسم : آهو ، کسی بود که زیبا می نگریست ، زیبا می فهمید و زیبا حس می کرد و همچون نیلوفری زیبا می زیست و همچون شبنم می چکید و رفیق ، تشنه و بی تاب زمین را می گشت و می تاخت و در جستجوی چهره ای بود که در آن خطی از آشنایی بخواند و برقی از آشنایی ببیند و سخنی از آشنایی استشمام کند ... خاطره اول: روزی از روزها که غبار زمین دل آهو را گرفته بود و موج های مرموز غیبی همچون قاصدکی او را از میان شاخ و برگ درختان جنگلی که در آن زندگی می کرد به این طرف و آن طرف می برد ، ناگهان رفیق را دید که در کنار رودخانه ای نشسته است و در دیار تنهایی خود و در سرزمین غربت به دنبال هم میهنی می گشت تا هنگامی که جهان از قیل و قال های زشت و روزمره اش لب فرو می بندد ، ناله های گریه آلودش را بشنود و سرود غمگینی اش را ، و از آن هنگام به بعد آهو و رفیقش همیشه در کنار صخره ای که در آن با مهتاب وعده ی دیدار داشتند ، همدیگر را می دیدند و شده بودند دو همسفر مسیر زندگی ، دو عزیز و دو همدم همیشگی ، آن ها با هم از غروب و سایه رد شدند و قصه های عاشقی را مرور کردند و فکر می کردند که آخر قصه شان همین است ... خاطره دوم :سایه ی آهوی دیگری ازپشت درختان جنگل پیدا شد ، اما این بار رفیق و آهو از دو دریچه به اونگاه کردند ، رفیق سر در گریبان خیالات رنج آلود و اندیشه های دردناک و عمیقش فرو برد ، نالید و بی قراری کرد که مبادا گرد و غبار زمین دوباره دل آهو را بگیرد و آهو که همزادش را دیده بود ، طنین صدایش جوهری مرموز گرفته بود ودر کنار همزادش که همراهش هم شده بود چهره ی تازه ای از خودش را می دید ، او دیگر بی تاب شده بود ... و حالا آهو و رفیق در غربت غریبه ها گم شده اند در حالی که زمانی دل های بزرگ و احساس های بلندشان عشقی زیبا و پر شکوه آفرید ، مگر نه آن است که عشق، بی تابی شور انگیز دلهاست در جستجوی گم کرده ی خویش ؟ مگر نه این بود که رفیق ،در جستجوی چهره ای بود که در آن خطی از آشنایی بخواند ، مگر آهو با دیدن رفیق غبار زمین از دل نزدود ؟ آنها فصل اول عاشقی را خوب مرور کردند ، چون خدا خواست و این چنین شد اما فصل دوم عشقشان که برهمه پوشیده ماند و باز هم قابل احترام ، این بود که آن ها عشقشان (( بزرگ )) بود نه ((شدید)) ، عشقشان از آن قبیل عشقهایی بود که روح را از اشتغال کور روز مره ی آب و نان و نام و ننگهای حقیری که تنها ارزششان آن است که همه ارج می نهند و فهمیدن را تنگ و تاریک می کنندبه در می کشد و از لذت های رنگارنگ نشخواری و تلاش های مورچه وار تکراری که زندگی کردن و به سر بردن را می سازند معاف می کند ، خوب که بنگری می فهمی اوج عشقشان آن جا بود که رفیق تنها می خواست گرد و غبار زمبن دوباره دل آهو را نگیرد و آهو در حضور رفیق رنگ صدایش جوهر مرموزی گرفته بود ...                                                                                 پی نوشت :بسیاری از آنچه بر رفیق و آهو گذشته است در هیاهوی نقطه چین ها گم شده است ... تشابه نام رفیق قصه و ر ف ی ق خونه ی خیالی اتفاقی است ...

نظرات 18 + ارسال نظر
کوروش دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:54 http://korosh7042.blogsky.com

ما به دنبال نقطه چینیم و خود با قوه خیال ان را پر میکنیم
و رفیق همیشه همراه است و اهوی چشم دوخته نیز تیر اندوه در چشم رفیق می بیند .
دوقصه و دو خاطره چه شباهت هائی با بوف کور دارد
اهو اگر به یقین میرسید که هیچ اهوئی چشم دلبرش را نمی تواند پر کند . حتم به پایان خوشی میرسیدیم

معنی دیگراهو=عیب است


نقطه چین ها حکایت غریب دل رفیقند ... رفیق هنوز هم به این می اندیشد چشمان آهو نگاهی تازه به او بخشید و جهتی تازه و افقی وسیع در برابرش گشود ... از اول هم قرار بود تا رفیق به وصال آهو نرسد تا عشق بی قرار لحظه های ناب فراق گردد ... استاد عزیز ، ایا راست می گویند که عشق به فراق زنده می ماند و به وصال می میرد ؟؟ ... ممنون همه خوبی هایت ، پاینده باشی

کوروش دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:20 http://korosh7042.blogsky.com

چه زیبا و شاعرانه
وصف الحال نیاز کرده ای
دمت همیشه گرم و مسیحائی

باشد که روزی تنشوئی آرمانی ات میسر گردد
و آسمانی خیالت بارش رحمت بر سر داشته باشد
که نگو گفتار
و نکو خصالی


از این که استاد ، شاگردش را مورد مهر خویش قرار می دهد به خود می بالم ... امید آنکه آرزو هایت به حرمت دل پاکت برایم رنگ واقعیت بگیرند ... سپاس از همراهی ات ای همنفس

فریناز دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:25

ردپای سیاوش قمیشی را میبینم در متن هایت
و مرا می بری تا دنیای دو تایی ها...
دوتایی های پر از لبخند و سرود..
دوتایی های دلنشین
دوتایی های عاشقانه...عشقی بزرگ نه شدید!

و انتهایش که میرسد به چشم پر حسادت زمانه...
به گم شدن دستامان در غربت غریبه ها
غریبه ای از جنس خودت
حالا من نیز غریب گشته ام!غربتی از جنس خودم...
غربتی از جنس تنهایی های بی تو!

و عشق حکم می کند برایت ...برای آرامشت در آغوش غریبه ای آشنا از جنس خودت،در غربت عشقی فراخ!دستانم را تا آسمان ها بالا ببرم...
تا خدا
برای خوشبختی ات آهوی زیبایی ها...


سلامی به مهر بر رفیق مهربانم

دوتایی ها این چنین زندگی می کردند ، هر روز کشفی تازه در عمق ناپیدای اسرار آمیز دیگری ...والان من در سیزدهمین خاطره ام قلم به نوشتن چشم حسود زمانه و فراق بردم ... فریناز ناز آمدنت برایم دنیایی از انگیزه شده و چه چیزی بهتر از این برایم که دوستی بزرگوار همچون تو بزرگواری کند و احساسم را ستایش کند ... ممنون همه ی بزرگواریهایت ...

سهبا سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 16:34 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

همین که رفیق و آهو طعم عشق را - عشق زیبا و پرشکوهی که معنای واقعی کلمه اش را می رساند - حتی در زمانی کوتاه چشیدند ، یعنی آسمانی اند . یعنی زندگی را فهمیده اند ، یعنی از تلاشهای مورچه وار تکراری و نشخوار زنده بودن های بی هدف رهایی یافته اند .
پس تبریک می گویم به آنها دریافت معنای زیبای زندگی را ...

عشق های مزاجی اند که در وصال می میرند و سراب ها زود پایان می پذیرند احساس هایی که همچون طلایند ، از آرامش واز ماندن زنگ نمی زنند ... سپاس از این که بهترین برداشت را از حکایت آهو و رفیق داشتی ..

فریناز سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 23:07

بابا کارت سوختمون تموم شد اینقدر رفتیم اومدیم
این نظراتو تایید کنین دیگه

بیابان حیرت برسر راه آنانکه از خویش عزم سفر کردهاند هولناک ترین مرحله است ... سلام فریناز عزیز دوستان بزرگوار لطف داشتند و نظرات ارزشمندی را فرستادند اما گاها یا برداشت آزادی از موضوع نداشتند و پاراگراف آخر را نادیده گرفته بودند و تشابه اسمی را به حساب خود خود رفیق گذاشته بودند و گاها بدون در نظر گرفتن حکایات گم شده در نقطه چین ها رای به محکومیت آهو داده بودند و این موضوع موجب حیرت بنده ی حقیر بعنوان نگارنده ی مطلب شد ... به لحاظ اینکه آهو و رفیق قصه شخصیت های حقیقی هستند و من دورادور آن ها را می شناختم تصمیم گرفتم جهت جلو گیری از سو تفاهمات نظرات را تایید نکنم ... راستی شاید به خاطر وجود گل یکی از دوستان مطلب را رمز دار کنم ... ا

جواد چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:46

برادر کم کم داره میرسه به جایی که باید اول منتظر البوم سیاوش باشیم و بعدش اگه خدا خواست تکستای شما.

...

جواد چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:50

دو دریچه دو نگاه دوتاپنجره
دو رفیق دو همنشین دوحنجره
دو مسافر دو مسیر زندگی
دوعزیز دو همدم همیشگی
با هم از غروب و سایه رد شدیم
قصه ی عاشقی رو بلد شدیم
فکر میکردیم آخر قصه اینه
جز خدا هیچکی ما رو نمی بینه
دوغریبه دوتا قلب در به در
دوتا دلواپس این چشمای تر
دوتا اسم دو خاطره دو نقطه چین
دوتا دور افتاده ی تنها نشین
عاقبت تنها شدن دستهای ما
گم شدیم تو غربت غریبه ها
آخر اونهمه لبخند و سرود
چشم پر حسادت زمونه بود

تکمیل شد ...

فریناز چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:25

سلام
نظرات واسه ما نیست واسه خواننده ی متن های ماست...
به نظر من نظر دادن اگه آزاد باشه خیلی بهتره چون تو مسئول نیستی و باید جوابگوی متنت باشی
هر چند هر کس شیوه ی خاصی رو پیش رو داره...
اصلا برای همین بود که تایید نظراتم رو هم برداشتم...

نظرات منو اگه دیده باشی به قول دوستان از خود متن بیشتر طرفدار داره چون مثل یه اتاق گفتگو می مونه برای رفع ابهام کسانی که متن رو خوندن...

اگر هم تشابه و برداشت اشتباهی بوده در جواب گوشزد می کردین خب!
ولی تایید نکردن رو!
گرچه نظر خودت در این زمینه ارجحیت داره..

گاهی حیرت هم قشنگه رفیق مهر

در مورد رمز هم ...خب همه خوندن دیگه!چی رو می خوای رمز بذاری!

موفق باشی دوست خوبم

سمعا و طاعتا ، مهربان ...

مهدیه چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:18 http://mhdh.blogsky.com

عشق.............
معنیه واقعیش چیه؟؟؟
هر کسی یه حسی داره
و تعبیرش میکنه به عشق
نمیدونم
آرزو کنم نباشه
یا آرزو کنم به وصال برسه و جاودانه شه
نمیدونم
اگه به وصال برسه هنوز ممکنه باشه؟؟؟؟؟؟
کاش وجود نداشت
کاش

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و بریشانی (( اندیشیدن )) و((فهمیدن )) نیست ... عشق در دریا غرق شدن است ... عشق بینایی را می گیرد و همواره با شک آلوده است ... و به قول تو کاش وجود نداشت ... کاش ... سلام ُ چه خوب کردی آمدی ...

کوروش پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:24 http://korosh7042.blogsky.com

در میخانه ببستند چه سود
که تو ئی همسفر ِ راه دراز
با توو مستی و هم بی خبری
من و این پیک شکسته به نیاز

کوروش

درسهایی می دهی که شاگردت را از شکوه و حیرت و هراس ساکت می کند .. توکه می ایی من خاموش و کنجکاو و به رسم احترام می ایستم

کوروش پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:26 http://korosh7042.blogsky.com

درست گفته اند
عشق به فراق زنده می ماند و به وصال می میرد ؟؟ ...

عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست
عشق فرمود فراق از همه دشوار تر است

[:بزرگی گفته است عشق با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و دیدار و برهیز زنده و نیرومند می ماند و به وصال می میرد و راست گفتی که فراق از مردن دشوار تر است عاشق در فراق روزی صد دفعه می میرد و صد دفعه زنده می شود ... استاد ُ دست مریزاد ...

shabe nilofari پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 21:34

dar rozegarane dor jazirei bod ke dar an hame ehsasat zendegi mikardand..az jomle tars,shadi,gham,servat...rozi be ehsas khabar dadand ke jazire dar hale ghargh shodan ast hame tasmim gereftand ke jazire ra tark konand,joz eshgh...eshgh tasmim gereft ke ta akharin lahazat ghargh shodanejazire baghi bemanad.chand rozi gozasht va jazire har roz bishtar dar ab foro miraft ta inke eshgh ham tasmim gerefthar che saritarjazire ra tark konad.negahi be atrafash kard va servat ra did ke ba ghayeghe zibayash az anja dor mishavad faryad zad va az servat komak khast servat goft:ke ghayeghe manpor az tala va javaherat ast digar jayi baraye to nist.eshgh hamantor ke doro barash ra negah mikard az ghoror khast ke ora be hamrahe khodash bebarad ghoror goft:to khis shodei va ghayeghe mara kasif khahi kard.eshgh ba gerye az shadi khast ama shadi anghadar dar hayaho ghargh bod kesedaye eshgh ra nashenid.az gham komak khast ama gham goft:ke man kheyli narahatam delam mikhad tanha basham.eshgh na omidane be atrafash minegarist ke nagahan sedayi ora be khod avard ke mi goft:man to ra hamrahi mikonam va ba man biya.eshgh az shademani faryad keshidva hamrahe ehsase nashenakhte raft ama anghadar khoshhal bod ke faramosh kard esme ehsase nashenakhte ra beporsad vaghti be khoshki residand ehsase naji bi hich kalamei rahe khod ra gereft va raft.eshgh sarasime be soraghe elm raft va az o porsid ke to midani che kasi mara nejat dad elm goft:zaman.eshgh motahayerane porsid chera hichkas be man komak nakard joz zaman.elm labkhandi zad va goft "'chon tanha zaman ast ke azemate eshgh ra dar miyabad"

راست گفتی که تنها زمان است که عظمت عشق را در می یابد ... سلام شب نیلوفری عزیز تو که می آیی آرامش و احساس مرا فرا می گیرد ... داستان زیبایت را ملکه ی ذهنم کرده ام ... زیبا بود و عمیق ....

فریناز پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 23:32

کلا خوشم میاد تو کار تایید و اینا نیستی رفیق جان

راستی سلام
حالت چطوره؟خوبی؟
ممنون مهربانی های رفیق مهر

ممنون

ثنائی فر شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:09 http://www.sanae.blogfa.com

زیبا بود رفیق

سپاس از حضورت ، با جان ودل برای خواندنت می آیم ..

کوروش یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:42 http://korosh7042.blogsky.com/

صخره به موج گفت:دریای به این بزرگی را رها کرده ای و خودت رابه می رسانی که چه؟ موج گفت:من در پی آرامشم ولی تو چه سخت استقبال می کنی!!!!!!

درود بر رفیق شفیق و همیشه همراه

درود بر استاد ، حرف های نانوشته ام را هم می خوانی

سهبا یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . حتی اگر شباهت نامها اتفاقی باشد ، شک ندارم ر ف ی ق ما هم خوب با قصه عشق آشناست . که تا باشد از این اتفاقهای سبز و زیبا باشد در مسیر زندگی که هر چه رنگ زیبایی ست از همین اتفاقات قشنگ است .
دنیایتان سرشار عشق و شادی باد دوست خوبم .

هنوز هم آهنگ وبلاگتان پابندم می کند . حضور زیاده ام را ببخشید .

عشق ، من همیشه ی دنیا مسافر این سفر بزرگم ... چه خیال انگیز و آرامبخش است عاشق بودن ... سلام سهبای عزیزتر از جان ... چه افتخاری بزرگتر از (( اینجا بودن تو )) و چه سعادتی بالاتر از حس حضورت ...

کوروش سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 http://korosh7042.blogsky.com/

درود بر تو عزیز دل گواهم

شرمسار روی ماهت . بخاطر تاخیر در پاسخگوئی الان رسیدم
مگر می شود گلی به کسی داد و خار دید؟
شاد باش و سلامت

سلام استاد ُ با این بزرگواریها یت معلم راهم شده ای ... افتخار می کنم به بودنت

کوروش پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 13:35 http://korosh7042.blogsky.com/

عزیز دل برادر
همانطوریکه در اولین قسمت این مجموعه عارض شدم
این ها دل نو شته ها
آنی بوده که در فیس بود
در پیجی به همین عنوان نوشته می شود

چه کنم که عزیزان همه همدردانی هستیم که گو یا زبان حالی مشترک داریم.
خوشحال نیستم.
چرا نمی خواهم ببینم که نسل فعلی ما اینهمه دلشکسته و غمگین باشه
اینکه
احساساتی بودن و چون تو عزیز با مهر عجین شدن آن مطلوب است.
ولی گاهی می بینم که با نا امیدی همراه است

ممنونم
که همیشه به لطف و مهربانیت باعث شرمساری میشوی

شاد باشی و زندگیت عاشقانه باد


عاشق که باشم ، امید و آرزو در دلم چونان سیر و سرکه می جوشد ومن این چنینم و پند استاد دلم کورش عزیز را آویزه ی گوش قرار می دهم و سعی خواهم کرد آن روی سکه ی عشق را که نقش احساس و امید در آن حک گردیده را بنمایانم ... سپاس از حضور شایسته و بزرگوارانه ات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد