من از سرزمینی می آیم که مردمش عادت ندارند چشمان خود را هر روز صبح عوض کنند
من از سرزمینی می آیم که مردمش نه خنجر را دوست دارند نه گل را
من از سرزمینی می آیم که مردمش از خیس شدن می ترسند
با این همه من چون تافته ای جدا بافته ،کلامم را می رانم تا آن دریای بی پایان
به خاطر آن پرنده ای که زیر چکمه های هوس له شد
چشمانم را به لاله و رز می بندم
به همه ی عشقی که از لاله و رز
و نجواهای عاشقانه شان به دل دارم
و کینه ها به زنبور عسل
که برای شکم ورم کرده
شیره ی لاله ها و رزها را می مکد
با عشق
در مردابی روشن
مهرها و کینه ها را می سنجم
و خدا می داند
روزی کندوهایی که گور زنبورهاست ویران می شود
مهم نوشت : دنیای غریبی است ، برای گفتن دو کلمه حرف حساب هم باید همیشه کج رفت و قیقاج ، و لقمه را ، هربار صدبار پشت گردن چرخاند
کاش ...
سلام
نبینم غمتو ر ف ی ق م
این سری غیبتت خیلی طولانی شد و با دل پرم برگشتی
کاش میشد بی پرده سخن راند


از پیچیده گفتن ها،از جاده های هراز واژه هایم بیزارم...
رک و راست
مگر خداوند ما را به راهی راست نخوانده است؟
پس واژه هایم را در راست ترین راه ممکن خواهم راند...
در راست ترین راه ممکن...
سلام رفیق عزیز
دو هدف را در چند خط گنجاندن دستی توانا میخواهد ... قلمی به روانی قلم شما استاد
عالی بود...
کاش اگر زنبوری راهنمای زندگانی مان میگشت یاد میگرفتیم شهد تلخ گلی را به جانمان بخریم و عسلی شیرین به کام گلدوستان بچشانیم...



آنوقت همه زیبا میشد... و آبروی گل تا همیشه میان گلدوستان باقی میماند...
کاش تلخی ها را تلخ تر نکنیم...
تلخی ها را شیرین کردن هنر است!
سلام ر ف ی ق عزیز
گاهی گذاشتن و گذشتن از دلبستگی ها ، غایت عشق است ، واین از صدای تو که مسافر شهر عشقی هویداست.
در پناه حق باشی .
دنیای عجیبیست!



دنیای غریبی ست!
این دنیا، دنیای لاله و رز های سر در گم است
دنیای زنبور هایی که بجای شیره ی لاله و رز ، کینه را در دلهایشان جمع میکنند و یکجا نیش میزنند.
دنیای عجیبیست !
دنیای غریبیست!
باز هم مثل همیشه
زیبا و پر محتوا
سلام به ر ف ی ق وبلاگستان
این دنیا، دنیای لقمه چرخان است
سلام رف ی ق عزیز _واقعیت تلخی است اما باید پذیرفت که واقعیت دارد - بیش از آن که ما به لاله ها و رزها بیندیشیم انها خود باید به عاقبت بیندیشند
در مجموع این مطلبتون به دلم نشست ونقدی بر معضل جامعه مان بود
موفق باشی
گاهی وقتها مطلبی را می توان با پوست و خون لمس کرد
رف ی ق عزیز شک نکن این مطلب از همان مطلب هاست
ای زبان تو بس زیانی مرمرا


چه بسیار تصاویر زیبایی
برای شکم ورم کرده
شیره ی لاله ها و رزها
مردابی روشن
براستی که موزه ی معجزه ی کلمات است اینجا
درود بر رفیق شفیق
موفق باشین
حتما درگیر مشغله کاری هستین که نیستین
سلام دوست عزیز. نوشته ی جالبی بود. من هم تازه وبلاگ نویسی رو شروع کردم. شعر و داستان مینویسم. اگه میخواستی بیا برای تبادل لینک. اسم وبلاگ من: نسل من
سلام.واول از همه ممنون از اینکه اومدی و به من سر دی و نظری بسیار محترم گذاشتی.اون سوالو پرسیدم چون از بی خبر بودن از دیانا منو میرنجونه.فکر بد نکنی.چون دیانا واقعا دختر خوبیه.فقط یک ایرادی داشت که منو فقط و فقط واسه تنهاییش می خواست.اما من هنوز با این وجود...................
سلام. من بار اول هست که به وبلاگتون میام. خیلی خوشم اومده. من تازه وبلاگ نویسی رو شروع کردم. با تبادل لینک موافق هستید؟؟؟ اگه موافق هستید من رو با اسم: نسل من تنهاست لینک کنید. با تشکر.
شما از سرزمینی می آیید که مردمش فقط رنگ رفاقت و صداقت را میشناسند



سرزمینی که مردم خانه هایشان را از چوب و سیمان نمیسازند بلکه خشت خشتش صفا و مهر است
در سرزمین شما مرداب ها هم مانند رود زلال اند
و خورشید برایش فرقی ندارد از شرق یا غرب طلوع کند
و ماه نورش را از خورشید نمیگیرد
من از پشت پنجره های خونه خیالی سرزمینی رو دیدم که بر پهنایش فرش مهر و عطوفت گسترانیده بود
با این همه هنوز نمیدانم شما از کدام سرزمین می آیید...!
دروووود بر ر ف ی ق ی از دیار مهر
نوشته های زیباتون "مثل باران " بر سرزمین ما هم بارید
و من اکنون خیس خیسم
پرنده ای که زیر چکمه های هوس له شد...!
زیبا بود رفیق
سلااااااااااااااااام
با جملات کوتاه قصار و زیبا از دکتر شریعتی بروزم
صدای پنجره از حنجره من می آید و وقتی به آن می نگرم که بسته است و باران بروی شیشه هایش می رقصد
و من هم بغض دارم
با خووندن این مطلبتون یاد این شعر افتادم
در آن شهر که نامردان عصا از کور می دزدند
من از روی نادانی محبت جستجو کردم
زیبا بود ر ف ی ق عزیز مثل همشه سرشار از احساس
اوهوووم دنیای بدی شده ...
حتی واسخ حقی که داری باید سکوت کنی
کجایید شما؟؟


دلمون وستون تنگ شده ها
ایشالا هر جا هستید سلامت باشید
من از سرزمینی می آیم که مردمش غریب آشنایند برایم در نگاههاشان عشق است اما در رفتارشان نفرت به همدیگر بوسه می زنند و در ذهن طناب دار می بافند برای هم سخت می کنند بر هم این روزگار سخت را و تنگ می کنند عرصه را بر هم تنگ تر مردم سرزمین من همدیگر را اما دوست دارند و ...
سلام رفیق عزیز درمانده شدم چه گویم و چه نویسم این زیبا نگاهت را
سلام بر رفیق عزیزم

چیکار به کار زنبور عسل بیچاره داشتی این وسط
باز هم مثل سابق عمیق و پر ز معنی .
دنیای غریبی ست . من هم اذعان دارم . انگار زبان آدمها با هم آنقدر متفاوت است که هیچکس آن دیگری را در نمی یابد ! آدمها هزاران هزار در کنار همند و باز هم تنهایی موج می زند در این روزگار !
کوهها با همند و تنهایند ! همچو ما باهمان تنهایان ....
سلام رفیق عزیز . سرزمینی که پرنده ها زیر چکمه های هوس له شوند , گلها مورد استثمار زنبورها قرار بگیرند , مردمش خنجر را دوست تر بدارند از آواز و چتر ها را از باران ! باید گریست به حال آن سرزمین ...
کاش مهربانی های قدیم , برگردد به خانه دلهایمان .
!!!




کجایین؟
نکنه برف سقف خونه خیالی رو هم سپید پوش کرده




نکنه اینجا هم "مثل باران" قندیل بشه توی این روهای سرما
باورم نمیشه گرمای خونه خیالی رو هیچ چیزی بتونه از بین ببره
دروووود بر ر ف ی ق همیشه به مهر
در کمرنگیّت این روزها کمرنگی دوستانم بیشتر ناراحتم میکنه
کجایی رفیق
دوستر دارم میزبان شما باشم در کلبه ی عاریه ایم
http://hamidhaghi.blogsky.co
سلام بر رفیق عزیزتر از جان
امیدوارم که حالت خوب باشد و در شلوغی های پایتخت ما را از یاد نبرده باشی اگر از حال و روز ما جویا هستی همگی خوبیم و ملالی نیست غیر از دوری شما که آن هم انشااله به زودی زود بر طرف خواهدشد. مثل همیشه زیبا نوشتی آری اگر نمی توانیم چشمهای خود را هر روز عوض کنیم لااقل از وقتی یا جایی یا کسی در نگرشمان به زندگی تغییری ایجاد کنیم.
چقدر غیبتاتون طولانی شده


هر جا هستین در پناه حق شاد و آروم باشید...
امیدوارم فقط و فقط مشغله ی کاری باشه که حل می شه
نه مورد دیگه ای...
حالتون خوب باشه همیشه رفیق شفیق
به خاطر عشق





بار دیگر بر سواحل دریاها می خندم
و صدف ها را گرد هم می آورم
و گل نرگس را از باغ های روشنایی می چینم
تا خانه ام
در برابر بادهای شب و طوفان ها پایداری کند
تا در جمال دو چشم همه ی زمینیان شعرها بسرایم
واز باغ وجودتان
میوه ی احساس بچینم
سلام بر دوستانِ جان
مدتی را در سفر بودم و فرصت نشد تا عطر یادتان را استشمام نمایم و شرمنده ی همه تان گردیدم
ذکر دو نکته را لازم می دانم
نظراتی ارسال شده بود که حکایت از آن داشت که دوستان متوجه منظور اصلی بنده از نگارش مطلب (( عسل تلخ )) نگردیده بودند و تبعا تایید آن ها میسر نبود
ودیگر اینکه اساس و ته مایه مطلب بر اعتراض به رویه ی اجتماعی جاری استوار بود و شاید شنیده باشید که دخترکی در گوشه ای از همین شهر ( تهران ) به دلیل آنچه که از ارتباطش با یکی از اهالی سینما ناشی گردیده بود خودکشی کرد ه (به نقل از سایت آخرین ) و این موضوع مرا واداشت تا عسل تلخ را بنگارم
لذا ضمن تشکر از آن دسته از دوستان که نظراتشان تایید نگردیده نظرات سایر دوستان را به دلیل فاصله ی زمانی ایجاد شده بدون پاسخ تایید نموده و تک به تک جهت عرض ادب مزاحمشان خواهم گردید
باشد که بر من ببخشند
سلام

خوشحالم که برگشتید و امیدوارم سفرتون خوش گذشته باشه.
منتظر آپ جدیدتون هستیم
سلام نازنین عزیز


سپاس از الطفات و محبتتان
به زودی آپ می شم
بالاخره اومدین





سلام
خوش اومدین
و خدا قوت رفیق کاری
بالاخره ما رو از نگرانی بیرون آوردین
نشنیده بودم... اما الان که دوباره متنتون رو خوندم دیدم چه قدر زیبا نگاشته شده...
به مقام استادی رسیدین رفیق
کتاباتون که چاپ بشن خودم اولین نفرم که می خرمشون
موفق باشید و همچنان سربلند
سلام فریناز جان[:S005


ممنون الطفاتتان بانو
اشتباه از بنده بود که در قالب پی نوشت انگیزه ی خودم از نگارش عسل تلخ را عنوان نکردم
با اینهمه خوشحالم که مطلب به مذاق مشکل پسند شما خوش اومده
باز هم سپاس از حضورتان
سلام . رسیدن بخیر . ایام به کام .
سلام بر سهبای عزیز[:S005

ممنون الطفاتتان بانو
کاش توضیح لازمه را پیش ار رفتن می دادید نازنین


عدم ارتباط گاه آدمی را فقط به کلمات کشانده ومحو زیبایی ها ی آن می کند
در پاسخت نوشتم
درود بر رفیق همیشه شفیق به سرمایه ی مهر
و سپاس بخاطر هدیه ی زیبایت
امید سفرهایت روح بارانی ات را پرطراوت تر کند
سلام بر استاد کورش عزیز


کاش اینگونه می شد که فرمودید
البته احاطه و اشراف شما بر مسائل اجتماعی و ... بر هیچ کس پوشیده نیست و افتخاری است که در محضرتان درس پس می دهم
ممنون الطفاتتان استاد
آنکه گفته درست گفته رفیق عزیز


و باز بهتربود که می گفت
یک جرعه ی عشق با کمی فقط کمی عاطفه راز دردهای بی درمان زندگی است
درود بر تو مهربان
و شنیدن این سخن از زبان شما حجت را برمن کامل ساخت


درود بی پایان بر شما استاد عزیز
سلام
و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی ست نازنین
سلام بر رعنای عزیز


و واقعا که عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد ....
سپاس از الطفاتتان بانو
در مورد این پست



منظور من از گذاشتن اون کامنت این بود که شما از جنس مردم این سرزمین نیستید
شاید دوستان هم به نحوی منظور مشابه داشتن
سلام ر ف ی قِ عزیز
جاتون واقعا خالی بود
رسیدن به خیر
عیدتون مبارک و ایام همیشه به کامتون
سلام بر نازنین عزیز[:S005

منظور من البته از نوشتن کامنت خودم و ارائه توضیح کلی بود و اینکه اصل و پایه ی نوشتن مطلب عسل تلخ را گفته باشم وگرنه شما که بزرگوارید و کلمه به کلمه ی دلنوشته هاتون پر از مفهومه و همینطور به دل می شینه ..
ممنون از الطفاتتون
عیدتون مبارک ودلتون مثل بارون
سلام رفیق!
چطوری؟! عیدت مبارک
سلام بر گل مریم عزیز


خوبم به لطف شما
داشتم اندر احوالات متولدین آذرماه سیر می کردم
سلام
عیدتون مبارک
البته با کمی تاخیر اما میگن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه ست
سلام نگین جان


عید شما هم مبارک
البته و دقیقا که همینطوره
کلبه ی دلت همیشه به مهر یار منور باد نازنین


درود بر تو مهربان ِ شفیق
سلام بر استاد عزیز


وسپاس از دعای خیرتان