امشب گریه می کنم برای تو ...
برای خودم ...
برای تمامِ آنهایی که خواستند گریه کنند و نتوانستند ...
برای تمامِ آن چیزهایی که خواستی و نبودم ...
برای تمامِ آن چیزهایی که خواستم و بودی ...
امشب گریه می کنم به وسعت دریا ...
به وسعت بیشه ...
به وسعت دلهای عاشق ...
برای تو ...
برای خودم ...
و به پاسِ تمام حرف هایی که از دیگران شنیدم و هنوز شکست نخوردم ...
مهم نوشت : در رمان نویسی نشانه های عشق واقعی به سمت ملودرام گرایش دارد ، تپش قلب ، بی خوابی ، بی اشتهایی ، به حرکت در آمدن پرده ها و آتش بازی ...
اما اگر چنین چیزهایی را حس کردید ، بدانید که آن قدر که اسیر هوس شده اید ، عاشق نشده اید ...
سلام ..
وای آهنگ وبلاگت چه آرامشی بهم داد .. خیلی زیباست :)
امشب گریه میکنم به وسعت دنیای غم ...
امشب نیش خند میزنم به همه ی نامردی ها ...
زیبا بود مرسی مرسی :*
سلام بر دوست عزیزم میم


چقدر خوشحالم که دسته گلی از صداقتت در لابه لای شهر وجودم نشست
ومن نیز بسان تو نیشخند خواهم زد به همه ی نامردی ها ...
خیر مقدم عرض می کنم حضورتان
اگر اجازه دهید به رسم رفاقت نامتان را سر در خونه ی خیالی حک کنم
امشب گریه میکنم به وسعت ِ دریا...
گریه ها همیشه به وسعت ِ دریاست!!
به وسعت ِ آسمان
اما همیشه حجمشون میشه چند قطره اشک!!
.
.
.
.
.
.
.
سلام
جزای اندوهِ دوری از تپش یک نگاه ِ ناز


حداقل اقلش نمناک کردن دل است با چند قطره اشک آن هم به رسم عاطفه ...
سلام نگین جان
آمدم دلمشغولی این روزهایت را که امید است رفع شود خواندم اما انگار فقط قصد اطلاع رسانی داشتید و نظر نخواسته بودید ...
در اندیشه ام روزی در خونه ی خیالی از صداقتتان بنویسم
دلنوشتتون زیبا بود
مهم نوشت شما رو تاحد زیادی قبول دارم
سلام
سلام بر رامین عزیز


خیر مقدم دوست خوبم
چقدر خوب است که هم عقیده ایم
به رسم رفاقت و اگر اجازت دهید لینک دل من شوید
امشب مرا نیز دریاب و همه مرا ها را آیا کس دیگری هم هست ؟
امشب تو خودت خواهی بود خواهی گریست برای نبایدها
امشب گریه باید برای آنچه خواستم و نمی دانستم و بود و چه سود
من اذنش ندارم اما تو را اگر اذن بارش بغضت دادند ببار بر همه حسرت ها بر همه آه ها بر همه دردها بر همه خودت بر همه او بر همه من بر همه همه ها و دیگر هیچ
قلندر و شیدای فرداد عزیز را هم بگو همراهیت کنند و مراها را نیز دریاب
آری رفیق امشب ببار بر همه دردهای این روزگار
یا حق
امشب و در بی حضوری


برای گل های سرخ عاطفه هم گریه می کنم
امشب و در کوچه های غریبانه ی زمان
در یک سکوت خسته و معصوم
برای همه ی آنچه که گفتی گریه می کنم
سلام بر بانوی احساس های ناب
سپاس از این که دستهای آسمانی ات را به رسم مهر بر دیوار این خانه ی خیالی می کشی ...
و من چقدر از حضورتان خرسندم
گریه کن گریه قشنگه ***********
امشب از چشمانم شبنم اشک جاری است


سلام
عشق گام اول است به سوی مهر ، عشقی که به مهر بیانجامد قابل ستایش است چون هماره مویی فاصله است فی مابین عشق ونفرت .
سلام رفیق عزیز
از اینکه قصور در خصوص ادای مطلب شد عذر میخواهم از عشق برای کسی گفتم که خود معنای آن است.
متنتون زیبا بود و دلنشین.
چقدر نکته سنج هستید شما


فاصله ی بین عشق و نفرت تار مویی بیش نیست
سلام بر مهرداد عزیز
هربار که به خواندنتان می آیم گویی برگی از کتاب صفا و صمیمیت را مرور می کنم
امید آن که هماره قلبتان از تپش عشق خیره بماند
سلام ر ف ی ق
سلام عمو مقداد عزیز


چقدر با این آمدن و نیامدنتان در تیک تاک بسازیم
فکر قلبمان که با دلنوشته ها و عکس های زیبایتان می تپد باشید
606511485گاهی شانس فقط یک بار به آدم رو میاره پس باید قدرش رو دونست بهترین فرصت زندگی شما برای ثروتمند شدن مجموعه ای بی نظیر برای اولین بار در ایران برای کسانی که می خواهند بهتر زندگی کنند و از کمترین وقت و هزینه بیشترین سود را ببرند.برای آگاهی از جزییات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.site.760.ir
سلام دوست عزیز
وقابل توجه دوستان
از دریای عشق , هر چه بنوشی سیراب نمی شوی ! بل تشنه تر می شوی و مشتاق تر ... که خاصیت این دریاست , بی کرانگی ...
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند , چاره نیست ...
اما فراموش نکنیم , این دریا را فقط برای من , برای ما , نساخته اند ...
هیچگاه نخواهیم گل را در قفس کنیم , نکند چشم بلبلان شاخسار بر جمال گل بیفتد و آواز عشق سر دهند !!!!
بگذریم , می ترسم باز گفتارم , به خطا تعبیر شود ....
ایستاده و مثل همیشه آرام و بهت زده به زمین خیره شده ، به دانه هایی که حالا نگهبان بی چون و چرای آنهاست ، هرچند دست های چوبی اش حتی توان لمسشان را ندارد اما او سال هاست بی آنکه نگاهش به آسمان برسد میراث دار زمین است


اگر چه دزدان کوچک این امانت گرانبها را تنها وقتی می بینند که به کمین برداشتن دانه ای می آیند ...
سلام سهبای عزیز
متن بالا شمه ای از نوشته ی ارزشمند دختر مردابی در وبلاگ وزین میانبری به دریاست
فکر می کنم جواب کامنت زیبای شما در همین مطلب نهفته است
در رمان نویسی که نه , در واقعیت هم , گذر از مجاز عشق و رسیدن به حقیقت آن , گذر از این نشانه ها را به همراه دارد ...
برخی همیشه در این مجاز می مانند , و اندکند کسانی که می گذرند و می رسند به حقیقت راستین عشق ...
کاش هیچگاه چشمی را گریان نکنیم , مگر به شوق عشق ...
گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافی است
معنای لطیف عشق را فهمیدم !!!
سلام سهبای عزیز
برای لحظه ای دریایی شدم و او را به ساحل دیدم
تفاوتی نداشت !!!
بگذر تا بگریم چون ابر در بهاران ...



من هم با تو همراه خواهم شد ای ر ف ی ق تنهایی ها
من هم اشک خواهم ریخت برای تمام دلهای شکسته و عاشق
آنقدر هق هق خواهم زد تا جان از تن رنجورم رخت بربندد
آنقدر فریاد سکوت بر آورم تا خود خدا جوابم را بدهد
من هم چون شما غمگینم و دلشکسته برای من هم گریه کنید
گریه ات به رنگ اشک های گرم شمعی است که روشنی بخش قلب های شکسته است ...


گریه ات لبخند میخک های نجیب را برایم تداعی می کند
و هق هق ات که مرهم زخم های پاییزی دل است
سلام بر مریم عزیز
گریه کن که خدا در همین نزدیکی هاست
امشب که عاشقانه تو را گریه می کنم







انگار پابه پای خدا گریه می کنم
وقتی دلت نسوخت به حالم! زمین- هوا
فرقی نمی کند که کجا گریه می کنم
یک بغض از تو، توی دلم جمع می شود
چون دختری که گمشده تا گریه می کنم
حرفی نمی زنی که مرا عاشقم کنی
مبهوت مانده ام که چرا گریه می کنم؟
گریه بهترین مرهم برای زخم دلهاست
من هم گاهی زیاد گریه میکنم
اما من اعتراف میکنم که هنوز اسیر ع ش ق نشدم
سلام بر ر ف ی ق همیشه مهربان
فوق العاده بود
مثل همیشه
احساس تو همیشه پر است از قطره های عشق





و دلت که تداعی شمع پر از نور است
گریه که می کنی
برگ های عاطفه را تکثیر می کنی
سلام نازنین عزیز
در این خانه ی خیالی تو همیشه معنای بودنی برایم
با اینهمه گاهی هم برای آمدنتان دلتنگ می شوم
راستی مگر تو نیستی که با یک جرعه ی عشق و کمی شهد عاطفه اکسیری درست کرده ای مثل باران ...
پس تو هم اسیر ع ش ق ی
شب عاشقان بی دل چه شب دراز باشد
سلام ر ف ی ق عزیز
عشق را فیتیله پیچ کردی دمت گرم
سلام بر عزیز دلم علی جان


کوچه ی دلم با تو زیبا تر شد و نگاه عاشقم را شفا دادی
امشب گریه می کنم ... برای تو و اونقدر آروم که نفهمی !
بهترین تسکین دل من شد این جمله ات ...


باید از پیوند تو سرشار شد
سلام سایه جان
با حضورت
اشک هایم مثل نیلوفر شکفت
گریه میکنم به وسعت تنهایی دلهای غمگین
برای تمام لحظه هایی که یادت را از یاد بردم
برای عشقت که درکش نکردم
برای روزهایی که تو را کم داشتند
برای خودم که از تو دورم
برای تو که نزدیکی
برای تو که همیشه هستی
حتی وقتی حضورت را نمیفهمم
حتی وقتی میخوانی ام و جوابت نمیدهم
حتی وقتی فراموشت میکنم
باز تو هستی
باز تو میبخشی ام
باز تو دوستم داری
گریه میکنم برای قلب کوچکم وقتی تو در آن جا نمی شوی
و چه کوچکند همه ی چیزهایی که در آن جا میشوند
دنیا را نمیخواهم بی تو و با هرچه مرا از تو دور میکند
تنهایم نگذار
خدای مهربان
یاریم کن شایسته ی عشقت باشم
یاریم کن آنگونه که دوستم داری دوستت داشته باشم
سلام بر ساحل عزیز


چقدر تو بوی دریا می دهی !!
من چه بگویم که تو گفتی آنچه را که من نگفته بودم
بگذار به احترامت بایستم و...
این نظرُ دلم نمی خواد واسه یه عاشق بزارم... ولی... از نظر من عشقی وجود نداره... مترادف زیاد داره، اشتباها استفاده میشن و حقیقت اینه که استفاده میشن!!!
چوب کاری می فرمایید ...



انتهای عشق از دلنوشته هایتان پیداست
اصلا تو یادگار میخک و یاس و شقایقی ...
اصلا گل مریم گذرنامه ی قلب است برای رسیدن به آسمان
راستی سلام
شما به بزرگیی خودتون ببخشید، خودشو ناراحت نکن، حالا که هستم
فعلا که غیبت شما بیشتر از منه
تقصیر من چیست !!!؟


اگر یک روز هم نباشید احساس پاک عشق بی حضورتان تب می کند
سلام بر مرد دریایی دریادل ... کاش می گفتی که دریا از منظر تو کیست یا چیست ؟
سلام بر یلدای عزیز


تو خود بخوان حدیث مفصل از این ...
نمیدانم ابرهای بغض را چه شده است که زود به زود بر بام نداشته دل ما سر می زند


دورو بر رف ی ق اهل دل
که هر گز سرونشتش را غیر درام نمی خواهم
شب لحظه ای به ساحل او بنشین


تا رنج آشکار مرا بینی
شب لحظه ای به سایه ی خود بنگر
تا روح بیقرار من بینی
سلام بر استاد عزیزم کورش
اما من آن شکوفه ی اندوهم
کز شاخه های یاد تو می رویم
شب ها تو را به گوشه ی تنهایی
در یاد آشنای تو می جویم
و می دوی در گلستان خیالم...






می چمی بر چمن های سبز تپه هایش...
پا به پای نسترینی می رقصی ...
و مریمی در آبشار موهایت...
ببین...
گلستانم را
چه زیبا با باران دیده ام سیراب گشته است...
همان نقطه چین هایی که از محو حضور تو زمین تا آسمان را پیوندی عمیق بخشید... همان نقطه چین های من تا خدا
بدو
بنشین
بخواب
اینجا بستر توست...
و هنوز با اشک هایم طراوتی ابدی دارد...
آن که برای فراق بود و این برای شوق...
اشک شوق حضور تو در گلستان خیالم
سلام بر رفیق دیرین دیارستان
چه کرده ای مهربان با قطره به قطره ی کیمیای چشمانت...
اشک شوق جاری گونه ها
و گل لبخند بر لبهایتان
پشت شیشه باران می بارد


درسکوت سینه ام دستی
دانه ی اندوه می کارد
سلام بر فریناز عزیز
چه خوب شد قطره قطره اشک چشمانم را دیدی و
در دلم باریدی ...
نگاه پاک تو
لالایی سحر وارِ
گاهواره ی کودک بیقرار وجودم
شده است
در میان تمام رمان هایی که خوانده ام تنها رمان شب نیلوفری از عشقی حقیقی نوشته بود...تمام آن ها ... تمام تپش و التهاب و تب و تاب و شیفتگی ها بر مبنای هوس بوده... نه به ظاهر ااما در باطن همان را القا میکرده...




عشقی حقیقی در قلب هایمان جاودانه گردد...
به امید چنین روزی
و شما و جنس کلامتان خبر از عشقی میدهد میل به حقیقت داشتن...
گفتم میل ! چون ره دراز است...و البته دشوار
به امید رسیدنتان به حقیقی ترین مقصد عشق ر ف ی ق عزیز
چرا که لایق آن چنان جایگاهی میباشید
شاد باشیدو برقرار در پناه حق دوست خوبم
دیدم که می رهم


دیدم که می رهم
دیدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک می خورد
دیدم که حجم آتشینم
آهسته آب شد
سلام بر فریناز عزیز
امید آنکه عشقی که به روی چشم من خود را گسترده شادی ام بخشیده و چون بارانی که جسم خاکی ام را می شوید روحم را از آلودگی ها پاک سازد ...
مقصد عشق من همین است ...
سلام رفیق خوبم



خجالت می کشیدم وارد خونه مجازیت بشم،ببخش که نبودم،شنیدم که صدام کردی اما مدت هاست که نمیتونم حرف بزنم،خسته ام ای کاش میتونستم مثل تو گریه کنم برای خودم!
حبس شدم در خودم،ممنون که به ملاقاتم اومدی
به راه پر ستاره می کشانی ام


فراتر از ستاره می نشانی ام
سلام بر رعنای دنیای مجازی
چه خوب شد که بالاخره خبری از شما شد
ومن
شادم که در شرار تو می سوزم
شادم که در خیال تو می گریم
من به یادت هستم چه به هنگام دعا و چه هنگام نشستن برلب پنجره خاطره ها
اصلا یه سر به سایت من نزنیا.....
گریه فقط کار منه تو اشکاتو حروم نکن
به واژهای نمیرسی اینجوری پرس و جو نکن
فاصلهها مال منن تو فاصله نگیر ازم
بمون که باورت بشه گریه نمیشه سیر ازم
سلام بر جلال عزیز



چرا دعوا می کنی ...
حتما میام ... خب
فکر کردم تو شروع سال تحصیلی مزاحمت نشم
اما حتما باسر میام ..
oh, my God!!
چه رمانتیک!
تیک ... تاک رو می گی
سلام ر ف ی ق

گاهی گریه لازمه ... حتی برای دلتنگی ها
با مهم نوشت هم موافقم . عضق فراتر از اینهاست ...
سلام نگین جان



خیر مقدم خدمت بمب روحیه
ومن چقدر خوشحالم که تو و همزادت توامان روشنی بخش این خانه ی خیالی شده اید ...
اجازه بدهید به رسم رفاقت لینک شوید
سلام
تبادل لینک با خانه خیال و خاطره؟!
سلام و خیر مقدم


افتخاری است برایم تبادل لینک با همزادی که از جنس خاطره باشد ...
سلام به تنها ر ف ی ق این وبلاگستان که مطمئنم اینجا، این نیای مجازی بدون خونه ی خیالی رنگ و بویی نداره





شما لطف دارید، خیلی زیاد، صداقت من در مقابل صداقت شما هیچه!
شما انقدر با احساس از اشک ها و دلتون میگید که من هم دلم ب حال دلم میسوزه و به این قلمتون غبطه میخورم.
جای تقدیر فراوان دارید بسی، استاد
موفق تر از همیشه باشید و البته خوشحال و خندان
ماه از پنجره تابیده


ومن شادم از این اتفاق
اتفاقی که تو آن را رقم زدی
سلام بر نگین دنیای مجازی
صفای قلمتان سر به آسمان ها می زند
وااااای مسی لطف داری

سلام بر نگین ثانی


لطفتان با احساسم عجین شد
باطری وبم تموم شده دیگه تیک تاک نمیکنه

میگم این دوتا نگینا تو کل بلاگ اسکای هستنا
ژنراتورو بکار بنداز عزیزم باطری جواب نمی ده


برکت و افتخاری هستن واسه بلاگ اسکای
راستی سلام
با تاخیر فراوان سلام
فراموش میشه دیگه بعضی وقتها