من مانده ام و آرزوئی پر از نبودن ، که همیشه بودنش در نفس هایم به شماره می افتد ... من مانده ام و خاطره ای که همیشه در یاد من است و تمام رویاهایم از همان یک خاطره دم می زند ... من مانده ام و بغض خیسی که قصد شکستن و رفتن ندارد و از گلویم دل نمی کند ... من مانده ام و ترانه ای غریب در ذهنم ، که هر چه می نویسمش پایان ندارد ... من مانده ام و تو ، توئی که باورت برای همیشه با من است و خاطرتت تا دنیا ، دنیاست در ذهنم باقی خواهد ماند ... من مانده ام و ترانه ای که تو را فریاد می زند و بی تو و بی صدا در گلویم می شکند ... و چه دشوار است زندگی در برزخ با یک آرزو ، یک خاطره ، یک بغض خیس ، یک آوای غریب ، یک باور همیشگی و یک ترانه ی بی صدا ...
سلام دوست عزیز . چه خبر شده ؟ آسمان دلتان چرا ابری ست ؟ فضای خانه خیالی چرا بارانی ؟ آرزوهای پر از نبودن را از هیچ زبانی نمی خواهم بشنوم !
اما زندگی با همین خاطرات و رویاهای خیس از بغض هاست که زندگی ست و زیباست و باارزش است ...
باید بیاموزیم که این خاطرات را وسیله ای نکنیم برای دشواری زندگی ، برای برزخ آرزوها ، برای خاموش کردن ترانه زندگی ، که اتفاقا باید باشند و قلبت را به تپش وادارند و زنده بودن و زنده ماندن را یادآوریت کنند تا همیشه دنیا ....
صدای ترانه تان به گوشم نمی رسد . قرارتان یادتان نرود ... یک جایزه بدهکارید به من ....
من مانده ام و آرزوئی پر از نبودن غبار غم بر چهره ی دوست ... من مانده ام با خاطره ائی خوش که همیشه در یاد من است و مرا به رویاهای شیرین می کشاند ... ومن مانده ام با لذت بغض های خیسی که زندگی ام را پوچ وبی سرانجام نمی دانند ... من مانده ام با باورها و خاطراتی از جنس عشق واحساس که مرا همیشه و همه حال تا بر دوست می برد ... راست گفتی سهبا جان ، خاطرات و ترانه ها و بغض ها باید باشند و قلب را به تپش در آورند و زنده بودن و زنده ماندن را یاد آورم کنند ... سلام بر صاحب زمزمه های گاه گاه و شیرین ، به روی چشم ، آن خواهم کرد که گفتی ...
آرزو را بگذار بماند ... بماند و دلت را سرشار کند بی آنکه رنگی به روزهایت بپاشد
بگذار این ترانه بی صدا آرام و محزون در قلبت زمزمه شود بی آنکه نوایش در روزهایت بریزد
بگذار بماند این خاطره اما در ناکجایی دور در قلبت روا نیست که در شادی روزهایت خاطره ای تلخ بریزی
سلام ر ف ی ق عزیز
زیبا است و آهنگش به دل می نشیند
ومن آرزو را می گذارم بماند بی آنکه رنگی به روزهایم بپاشد و اما امید را نه ، همواره نگهش می دارم و بر تمام زندگی ام رنگی از امید می پاشم ... ( مگر زندگی بدون امید و آرزو می شود ) ...ترانه ی بی صدا ی عشق و احساس را هم در قلبم زمزمه می کنم تا نوایش همیشه ی دنیا با من باشد و راستی مگر می شود خاطرات گذشته را در ناکجای قلبم بگذارم ... ( آخر قلب من همه اش یک جا دارد ونه بیشتر و آن جای دوستی کردن است و مرور خاطره هایش ) ... سلام بر دختر سرزمین آب و آفتاب ... از اینکه زیبا خواندی اش به خود می بالم و از این که آهنگش به دلت نشسته ، خوشحالم ...
و من مانده ام و من ، تنهای تنها...
رفیق من بعد از این همه سکوت
چه فریادی بر سر آورده
انگار این روزها هوای دلش بدجوری ابریه
دلم میگیره
دروووود بر ر ف ی ق خوبم
دلنوشته تون من رو به دنیای دیگری برد
حالم دگرگون شد
بسیار زیبا و تاثیر گذار
با عمق وجودم حسش کردم
دردمان یکی است و حلقمان نیز یکی ، که دردمندی را از حلقوم ِ مشترکمان نالیده ایم و از چنگ یک نوازنده نواخته ایم و از زبان یک شاعر سروده ایم ... بی دلی طبیعت را پشت سر گذاشته ایم و رسیده ایم به انتظار مشترک !! انتظار شکستن یک بغض خیسِ در گلو مانده ...[:S003 سلام نازنین ، ابرهای دلم به سرزمین های دور سفر کرده اند و من این چنین بغض در گلو مانده ام ... و چه خوب شد که آمدی و بار غم از دوش من رفت ...
من هم مانده ام با یک باور همیشگی ** عشق ** و بغض خیس تو هم مانند عشق زیبا بود
خوشا به حالت که عشق باور همیشگی ات گشته ... سپاس ا زحضورت
ود برزخ آرزویت بهشت باشد و خاطره ات خوبی و باور همیشگیت خدا و اوای غریبت نجوای فرشته ها و ترانه ات ترانه ی رستگاری
این ها که گفتی همین الان و در دنیای فانی هم باور و آرزوی منند ... امید که حاصل گردند ...
و تو رفته ای





رفته ای با یک دنیا خاطره با یک دنیا بغض خیس با یک دنیا آوای غریب با یک دنیا ترانه ی بی صدا
و من اگر مانده ام خوب است که با یکی مانده ام
تو با یک دنیا تنهــــای تنهــــــــا رفته ای و دلم می خواهد بدانم کدام یک بارمان سنگین تر است!؟
من و ماندنم با یک یاد
یا تو و رفتنت با یک دنیا یاد ِ....
کاش می دانستی
تو
دنیاااااای
منی
...
..
.
من مانده ام با یک دنیا یاد تو ، از توکه حرف می زنم وبه یاد تو هر چی که می گم یه ترانه می شه ،هنوز هم از تو که می گم ، از توکه حرف می زنم ،تنم جون می گیره و احساس می کنم که هستم ونفس می کشم ...هنوز هم باغ بی برگی من از تو رونق می گیره و گل می کنه ، جوونه می زنه ... من هنوزم کلمات گم شده ی تویه کتاب زندگیمو با تو معنا می دم و این یعنی یه آرزوی پر از نبودن که سنگینیش منو از پا درمیاره اما تو ... تو رفتی و یک دنیا خاطره رو با خودت بردی و تمام ترانه های دنیا رو واسم بی صدا کردی ... کاش می دونستی که همه ی ترانه هام تو را فریاد می زدن ...





راستی سلام فریناز خانم
سلام رفیق
زمان تنها راه درمان هست
گذشت زمان
حتی اگه نخوای
حتی اگه هر روز برای خودت خاطرات رو مرور کنی
اما بالاخره یه جایی میرسه که خاطرات کم رنگ و کم رنگ تر میشن
دیگه چیزی یادت نمیاد
اولش فکر میکنی سخته
ولی زمان
موهبتی است که خدا در اختیارمان گذاشته
میگذرد و خاطرات را کم رنگ تر میکند
سلام ، مگر می شود خاطراتی به پاکی مسیح و به معصومیت فرشته و به صمیمیت راستی و و به گرمی ایمان را فراموش کرد ، بدون آن خاطرات روزهایم پر عشق و سرشار و پرجوش و شب هایم آرام و رام و خشنود نیستند ... راستی این ها راکه گفتی راست بود
آیا یک روز همه ی این خاطرات کم رنگ می شود
مهدیه جان بگو که راست نگفتی
تک تک جملات این پست را با تمام وجودم حس کردم...واقعا من مانده ام و این همه برزخ و خاطره و بغض.......
اما زندگی با این ها دشوار نیست...یک جور زندگیست!
فقط گاهی گلویم درد می گیرد و صدای شکستن ها گوشم را کر می کند!
قفل سنگین گلو را عشق باید تاکه بشکند ... در یچه های قلب را که بسوی سپیده ها باز کنیم برزخ خاطره وبغض هم تمام خواهد شد ... بهشت در همین حوالی است ... سلام ، رعنا جان از آمدنت مسرور و خوشحالم ...
من مانده ام و بغضی که در گلو مرا مجبور به سکوت می کند من مانده ام و خاطره هایی که لبخند و بعد گریه را به من هدیه می دهند من مانده ام و دو قدم به جنونم به حیرانی ام
من مانده ام و تنها رفیقی که همین حوالی بغض کرده است و هوای ولش ابریست
نبینم غم بشینه رو دلت ر ف ی ق
ممنونم از حضورتون تو وبلاگ این حقیر
بازم بهم سر بزنین رفیق نیمه راه نیاشین ها!!!
فعلا
یا علی مدد
همین دردهای مشترک هستند که ما را به هم نزدیک و نزدیک تر می کند ... غم و شادی نمک زندگی است اگر نباشد که دل می پوسد ... و راست گفتی که باید خندید بر غمی بی پایان ... سلام ُ دختر احساس های ناب ُ امید وارم که حالتان خوب باشد ... من با عشق و شور می آیم
سلام
قشنگ ترین لحظات را کسی به تو می دهد که بتواند غمگین ترین لحظات را از تو بگیرد
زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ ، گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بی پایان.
در ضمن جواب کامنت قبلیم را ندادید
و آن خداست که قشنگ ترین لحظات را به ما می دهد و غمگین ترین لحظات را از ما می گیرد ... ومن برای دل های تنگ ، حیاتی مملو از خوبی ، شاد بودن ، فقط آزاد بودن ، رفاقت را و صداقت را آرزو دارم ... سلام دوست عزیزم ، همین که اینجائی و با لطافت خیالت از زندگی با گل سرخ می گوئی ، مرا وامی داری به غم های بی پایانم بخندم ... کامنت قبلی تو حدیث مفصلی بود و زبانم از پاسخش قاصر... باز هم منتظرت می مانم ...
میبینم که کامنتا داره به شدت احساسی میشه
بمیرم واسه خوانندش لابد لال بوده بیچاره
الهییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
عشق را با زبان بی زبانی هم می توان سرود و خواند
بی احساس
میگم حالا که سیاوش ساکته بزن تو خط معین
من ازاین دنیا چی میخوام دوتا صندلی چوبی
که منو تورو بشونه واسه ی گفتن خوبی
من از این دنیا چی میخوام یه وجب زمین خالی
اونقدر که یک اتاقک بشه خونه ی خیالی
من از این دنیا چی میخوام یه جعبه مداد رنگی
بکشم رو تن دنیا رنگ خوبی و قشنگی
آدمای دست و دل باز از توی قلک طاقچه
بردارن بذر محبت واسه بارداری باغچه
من ازاین دنیا چی میخوام دوتا بال برای پرواز
برم تا روز تولد برسم به فصل آغاز
برم پیش بچه هائی که یه لقمه نون ندارن
که یه شب با یه دل سیر چشاشونو رو هم بزارن
بگم که غصه ها سر اومد گریه بس که بهتر اومد
بگم که غصه ها سر اومد گریه بس که بهتر اومد ...
سلام ، می بینم که حسابی قاط زدی ...
دلم به درد اومد...

امان از خاطرات...
...
به راستی درد همین است...
ولی من امیدوارم دلت به وجد بیاد از مرور خاطراتت
اما اینو باهات موافقم ُ که درد همینه ... درد مشترک تمومه عاشقا
ممنون که سر زدی
ما مانده ایم



آرزهای محال
که روزی دست یافتنی بود
اگرچه رویایی
بغض خیست به پای سرو آزاد برهان
بگذار
فردا روشن و تابناک
عرضه کند
و برزخ را بشکن
در آینه ی امید
فردا را به شادی بساز
که بهشت این برزخ
فرداست
درود بر رفیق مهر بان
یار همیشه همراه
ستاره ی تنها
اومدم یه کم بخندم اجازه می دی رفیق؟















حالا یک دو سه
حالا از چپ به راست
حالا از راست به چپ
حالا...
خب دیگه نمی دونم خودت جهت بده
رفیقم امیدوارم با هر کدومشون یه دل سیر بخندی یا
خنده بر هر درد بی درمان دواست

بخند تا زندگی به تو بخندد

و من با هر خنده ات خندیدم 

وای کاش در این دنیا همه با هم بخندند نه به یکدیگر
ممنون از حضور سبز و شادت 

سلام رفیق خانه ی خیالی ! بغض های خیستان تمام نشدند هنوز ؟ چرا من صدای ترانه ات را نمی شنوم این بار ؟!
سلام بر ستاره ی دنیای مجازی ، بغض های خیسم را به یادگار نگاه داشته ام مگر تو نبودی که گفتی : زندگی با خاطرات خیس از بغض است که زیبا و با ارزش می شود
و ببخش بر من اگر خاطراتم وسیله ای شده اند برای نشنیدن ترانه هایم
وبی گمان من ترانه ای در رسایت خواهم گفت ، ترانه ای که شنیدنش دور از ذهن نباشد ...
وقتِ رفتنت دنیایی از اندوه را در اعماق خاک مدفون کردم تا از بین بروند









اما نمیدانستم همچون نهالی جوانه میزند و رشد میکند و درختی میشود
وحالا من ماندم و من و درختی تنومند از غم که تو هر روز به آن آب میدهی و پربارترش میسازی
سلااااام بر رفیق خوب و مهربانم
بعد از این همه مدت دوست داشتم پست شاد بذارم
میگم انگار شما علاوه بر نوشتن در حل مسائل و چیستان ها هم استاد هستید
ممنونم پاسختون صحیح بود
جایزه تون رو موقع اهدای جوایز تقدیم میکنم
غم رفتن دوست مگر رفتنی است که من از دوست زخمی به یادگار دارم ...
سلام نازنین ، من از نوشته های هدفمند لذت می برم ، نوشته هائی که آدم را به فکر فرو می برد درست مثل این نوشته ی تو 
آمدن تو برایم بهترین جایزه است و همینطور تک تک دلنوشته هایت ، من جایزه ام را پیشاپیش گرفتم 
کسانی که مارا می فهمند همیشه چیزی رو تو وجود ما به اسارت می گیرند
گیجی
خاره هاشون هم یکی از اونهاس
ولی شیرینه.این انتظار این خاطره.این بغض.این
ونقش خاطره می زند بر اندیشه ام آنکه مرا می فهمد
ومن از این انتظار شیرین و این خاطره ی ماندگار دل نمی کنم
بغض خیس و گیجی و مبهوتی اش برایم جان افزاست ... سپاس از آمدنت که مرا از انتظار رهاندی ...
ببخش رفیق که تلخ نوشتم


حاطرات خوب رو هر روز برای خودمون یادآوری میکنیم
با جزئیات کامل
نمیخوایم حتی یه نفس کشیدنشو فراموش کنیم
هر روز غبار زمان رو از روشون پاک میکنیم و تر وتازه نگهشون میداریم
چون نمیخوایم از دستشون بدیم
چون به خودمون تلقین میکنیم که زندگیمون وابسته به اوناهست
اما واقعا این طوریه؟؟
من زمان و نظر قبلیه خودم رو باور دارم چون بهش رسیدم
برای من فراموشی یه لطف بزرگ بود
خوب شرایط هر کسی فرق میکنه
اگه دوست دارید با اون خاطرات زندگی کنید
امیدوارم هیچ وقت غبار زمان روشون نشینه
یه جمله ای هست که همیشه برای همه میگم
همین خاطرات خوبه که بعدا دیوونت میکنه
سلام مهدیه جان
همه ی حرفاتو قبول دارم ، من هم چه می دونم ، این خاطرات تا چند ساعت ، چند شب ، چند ماه ، ویا چند سال و یا تا آخرین روز عمرم قلبمو ساکت می کنه ، اما با اینهمه با این خاطرات زنده ام ، شاید تو واقع بینانه تر به موضو ع نگاه می کنی
یادته یه روزی بهت گفتم که ازت درس می گیرم ، این یکی از همون روزهاست ، خب 
NEMIDANAM KISTI VALI KHOB MIDANAM BAHRE HAMDELI AMADEI AGAR VOJODAT BASHAD SAR SHAR AZ MOHEBAT BE KHODAYE ESHGH GHASM DELE TANHAYAM DELE ZAKHMI AZ KHANJARHA DELE POR KINE AZ ADAMHA O RA BE TO SEPARAM TOYI KE AZ ESHGH JANE DOBARE BE MAN BAKHSHIDI........................
تمام وجودم مخاطب تو شده است ومن کلماتت را قطره قطره نوشیدم و عطر و بویت در روحم اثر کرد ...
سلام خوبی رفیق؟


جدا چه اسم با مزه ای داری
آخه من به دوستام می گم دوست!
رفیق برام جالبه مثل وجود خودت میون این همه آدم که...
آرومم الان با یه لبخند
موفق باشی
خیلی آشنا و بسیار زیبا بود باز هم باید بنوشمش
تحفه ای بود از درویش ...
سالهاست این بغض کهنه همراه شده در نبودش دلتنگش می شوم و به بودنش عجیب عادت کرده ام
من مانده ام و فریادی که در گلو خفه شده و هیچ کس نمی شنودش و سکوتی که عالم را پر کرده
من مانده ام و ...
ومن نیز سالهاست که با این بغض کهنه همراه شده ام و بدون این همراه همیشگی طاقت ماندنم نیست ...ای همنفس من و تو ُ ماندنمان بسته به ماندن این بغض و آن فریاد است