نامه ای از شیطان ...

آهای انسان !!

تو زاده ی یک وهمی

تو خشتی از یک دیواری

تو عشق را نمی فهمی

تو ساکتی و خاموش

و هر روز در پی یک آغوشی

آهای انسان !!

تو جلوه ای از ننگی

تو هر روز به یک رنگی

تو شادیِ غمناکی

تو آتش ِ نمناکی

من چگونه به تو تعظیم کنم !؟

آهای انسان !!

تو برای خورشید هم لباس ِ مشکی دوخته ای

و روزِ خدا را به شب هایش فروخته ای

روی ِ بوم ِ نقاشی هایت هم چشم ِ عدالت را کور می کشی !!

من چگونه به تو تعظیم کنم !؟

تویی که بودنت را به خاطر روزِ مبادا نابود می کنی

آهای انسان !!

تو که گاه قابیلی و گاه چنگیز

و گاه هیتلر و گاه نرون

و از جنازه و جمجمه ی هم قطاران ِ خود هم تحفه فراهم می کنی

تویی که روزهایت رنگِ جنازه به خود گرفته است

و تیرهای آتشینت ، راهِ خود را در میانِ تاریکی گم کرده اند

من چگونه تو را سجده کنم !؟

تویی که از شوقِ انتقام و قدرت ، سرمستی

و جنازه های همنوع ات را در زرهی از پولادِ تاریخ ،

نمادِ زندگی کرده ای !!

و یقین را با طنینِ سوره ی خون

و چهره ی آینده را با تیرهای آتشین بر صفحه ی هستی نقش کرده ای

من چگونه به تو سجده کنم !؟

تویی که نه ، بیداری و نه ، خفته

و زمان انگار برایت

نه ، می گذرد و نه ، ایستاده است

آهای انسان !!

من چگونه به تو سجده کنم !؟

تویی که میانِ انتظار و گم گشتگی رندانی شده ای

زندانی ِ تردید

زندانی ِ گناه و پشیمانی

زندانی ِ الفتِ جسم وجان و زندانی ِ زمان و مکان

زندانی ِ سخنان بی صدا و بی معنا

و زندانی ِتنهایی و خیال های خویش

آهای انسان !!

من چگونه به تو سجده کنم !؟

به تویی که سرنوشتت همیشه انتظار بوده است

و روزهایت غربت و پوچی

و شب هایت حسرت و پشیمانی

تویی که نمی توانی

معنایی به هستی ات ببخشی

و نام ونشانی به رویاها و آرزوهایت بدهی

به تویی که گفتارت به گونه ایی است

و پندارت به گونه ای و

کردارت به گونه ای دیگر

آری من چگونه به تو تعظیم کنم !!


پی نوشت : اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

مهم نوشت :حضور در کلاس ِ انشای سهبا ( نرجس ) عزیز و همنوایی با دوستان عزیز که امروز را با عنوان پیشنهادی ایشان قلم زده اند برایم افتخاری است ...


نظرات 42 + ارسال نظر
نازنین زینب شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 http://zendegikon.blogsky.com

زیبا و پر معنی

سلام بر نازنین زینب عزیز
ممنون از الطفاتتون
و سپاس از حضورتون

نرجس شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:36

سلام . فعلا تشکر رو داشته باشین تا بعد به نظرم برسه . ممنون رفیق عزیز .

سلام بر بانوی مهربانی ها
سپاس از پیشنهادتون
و ممنون از لطفتون

مریم شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 13:25 http://najvaye-tanhai.blogfa.com

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلََّئِکَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُوَّاْ إِلا إِبْلِیسَ اءَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکا فِرین(بقره/31)
ترجمه : هنگامى که به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده کنید، پس همه سجده کردند جز ابلیس که نافرمانى کرد و تکبر ورزید و از کافران شد.
البته این سجده، به عنوان پرستش آدم نبود، زیرا پرستش غیر خدا جایز نیست، بلکه فرشتگان بر اساس فرمان الهى، به عنوان اِکرام و احترام، او را سجده کردند. و در حقیقت، سجده براى خداوند بود، ولى بخاطر آفرینشِ چنین موجود شریفى به نام انسان.
اما ابلیس که مطابق آیه 50 سوره کهف، از طائفه جن بود، (و بخاطر عبادات بسیار در صفِ فرشتگان قرار گرفته بود)، این دستور الهى را نافرمانى کرد و دچار غرور و تکبر گردید و گمان کرد که در خلقت، برتر از آدم، است و آدم باید بر او سجده کند، نه او بر آدم.
او نه تنها در عمل، عصیان و گناه کرد، بلکه از نظر اعتقادى نیز، دستور خدا را غیر عادلانه و بدون حکمت دانست و دچار کفر و بى دینى گردید.
سلام بر ر ف ی ق عزیز!
مطلبی بسیار زیبا و قابل تامل
دست سهبا بانو برای طرح چنین پیشنهادی و دست شما برای درج چنین مطلبی درد نکنه

سلام بر بانوی مهر و اندیشه
ستایش و بندگی مخصوص ذاتِ اقدس الهی است
کسی که زمان و مکان برگرفته از عنایتِ اوست
و اما بندگان شایسته اش وپیامبران فرستاده اش و اولیا الله همه شایسته ی سجده بودند و شیطان چنین نکرد و مغضوب درگاه الهی شد
اما بی گمان بنده ی زندانی ِ تردید و گناه و تنهایی شایسته ی دوزخ است ، نه کرنش و تعظیم ...
بسیار حظ وافر بردم از کلام واندیشه تان که سزاوار تحسین است
و من به خو می بالم از آمدنتان

غزل شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 14:16

ر:
ازهمان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

آدمیت مرد گر چه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را

برادر ها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق وخون

دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و

این آسیاب گشت و گشت

قرن ها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغ آدمیت بر نگشت

قرن ما روزگار مرگ انسانیت

سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی است

صحبت از آزادگی، پاکی، مروت ابلهی است

صحبت از عیسی و موسی و محمد نابجاست

قرن "موسی چومبه هاست"

روزگار مرگ انسانیت است

من که از پژمردن یک شاخه گل،

از فغان یک قناری در قفس،

از غم یک مرد در زنجیر،

حتی قاتلی بر دار،

اشک در چشمان و بغضم در گلوست

وندرین ایام زهرم در پیاله اشک و خونم در سبوست

مرگ او را از کجا باور کنم؟

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای جنگل را بیابان میکنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آن چه این نامردمان با جان انسان میکنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن : مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن: یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن: جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با ابن مصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت مرگ عشق

گفت و گو از مرگ انسانیت است
سلام ر ف ی ق عزیز
راستی با این حساب چرا باید شیطان به انسان سجده می کرد!

سلام بر غزل بانو[:S005
چه زیبا گفتی آنچه را که در اندیشه ام بود
درک بالا یتان از آنچه خواستم بگویم و نتوانستم ستودنی است
و حضورتان مایه ی مباهات است

غزل شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 14:19

ر ف ی ق خونه خیالی ... سلام ...
هرچه از زیبایی نوشته ات بگویم کم گفته ام ْ واقعا رمانتیک بود

سلام بر غزل بانو
زیبا دیدن و زیبا خواندن شما موجب این گمان شده است شاید ...
به هر حال تلاشم این است که اگر مطلبی هست شایسته ی نگاهتان باشد

دختر مردابی شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 15:02 http://www.mianboribedaria.blogsky.com

فرمان خدا برای سجده فرشتگان بر انسانی بود که روح او در کالبدش دمیده شده بود...
فرشتگان بر مخلوقی سجده کردند که قرار بود خلیفه خدا بر زمین باشد
انسانی که شما به درستی آن را تصویر کرده اید قطعا نشانی از خلیفه خدا ندارد ما نسب به قابیل می بریم و قابیل زادگان هرگز شایستگی سجده فرشتگان را ندارند
اما هنوز رد انسانیت هست
هنوز هم روح خدا در قلب انسان می تپد
و هنوز شیطان به جرم همان نافرمانی از بهشت رانده می شود

سلام ر ف ی ق عزیز
دلایلتان را واقعا زیبا به تصویر کشیدید دست مریزاد

سلام بر بانوی آب و آیینه
بگذار که بگویم که از تبارِ ِ هابیلی
و خوشه های کلامت در آفتاب حقیقت می درخشند
انسانیت از نگاهت جوانه می زند و روحت از عشق به خدا لبریز است
اما قبول
ابنایی از بشر هستند که هنوز جنگ شیطان با آنان بر سرِ ِ سجده نکردن ادامه دارد
آنانی که برای خورشید هم لباس ِ مشکی دوخته اند و روز ِ خدا را به شب هایش فروخته اند
و اهالی شادی های غمناک و آنانی که هیزم ِ آتش های نمناکند از آن قبیلند ...
آمدم و با جان ِ دل خواندم اندیشه تان را در باب ِ انسان و شیطان
دانشگاهی از درک ومعرفت بود

محب شهدا شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 16:10 http://http:/nejat-yafteh.blogsky.com

شیطان ما را خوب میشناخت
وخدا بیشتر از او
خدایی که خوب می داند تروخشک را نبایدباهم سوزاند ومیان میلیاردها انسان یکی می شود شهید زین الدین و
یکی هم می شود صدام...
خدا هنوز از ما ناامیدنشده...
............
سلام بزرگوار زیبا بود.بسیارزیبا
ممنون

سلام بانو
خیر مقدم
تیر های آتشین ِ شیطان های انسان نما
چقدر گاهی وقت ها مسیر ِ ِ رسیدن به خدا را نزدیک می کنند
شاید عداوتی که شیطان با آدم نبی داشته است به نوعی صدامیان نسبت به شهدای بزرگوار ما روا داشته اند و اگر آدم نبی از این ورطه آسیبی دیده باشد شهدای ما نیز این چنیند ، که صد البته شهدا زنده اندو در پیشگاه خداوند روزی می خورند ...
چقدر من آمدنتان را مدیون سهبای عزیز هستم و چقدر بر خود می بالم از حضورتان

میکائیل شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 16:48 http://sizdahname.blogsky.com

و این قضاوتی بس سنگین است که انسانی بر قضاوت انسانی بنشیند و خود را بیازماید .... که براستی زیبنده خلیفه اله بوده است یا نه ؟؟؟

زندانی ِ سخنان بی صدا و بی معنا را نشاید که جانشین خدا بر زمین باشد که این از مصادیق ِاظهر من الشمش باشد و کار به قضاوت نکشد ...
سلام بر میکائیل عزیز
خوشحالم از بودنتان در اینجا که اگر نوری است بر اندیشه ام از تابش ِ خورشید کلامتان است
خیرمقدم دوست خوبم

یلدا شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:03

سلام ر ف ی ق واقعا اینطوری بوده که گفتید
حالا شاگرد چندم شدید

سلام یلدا بانو
اسرار ازل را نه تو دانی ونه من
برداشت آزاد بود از موضوع
ضمنا مهم برای من نفس موضوع بود و همنوایی با دوستان

فرداد شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:19 http://ghabe7.blogsky.com

...تو که گاه قابیلی و گاه چنگیز
و گاه هیتلر و گاه نرون
و از جنازه و جمجمه ی هم قطاران ِ خود هم تحفه فراهم می کنی ...
کل تاریخ مجسمم شد...شرمم شد ...خدا کند یک روز برازنده این واژه"انسان"بشوم...
سلام ر ف ی ق عزیز
چقدر خوشحالم که دغدغه کل دنیا(انسان و ابلیس)باعث شد که این سرا را ببینم و ...
حقا که حتما باید با دست پر به این خانه آمد تا پربار تر رفت...
دست مریزاد...
کامل و خوش نقش گفتین....
برقرار باشی.

سلام بر دوست عزیز جناب فرداد خان
خیر مقدم عزیزِ ِ جان
اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
قبول کن بریزم به پای چشمانت
و دیگر اینکه
کاش در اینجا شیطان را ندیده باشی که باعث شزمساری ام شود !!

وچقدر خوشحالم که
دل و چشمم به افق اندیشه ات روشن شد و این را مدیون ِ سهبای عزیز هستم باشد که راز ِ شکفتن را از باغ ِ دلت بیاموزم

راستی گفته بودم که چقدر عاشق عکس های ناب تو شده ام !؟

نگین شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:36

چه زیبا گفتید

تو برای خورشید هم لباس ِ مشکی دوخته ای

و روزِ خدا را به شب هایش فروخته ای

حقیقتی جزاین نیست...

سلام

سلام بر نگین عزیز
اگه دقت کرده باشید می بینید که من هم این قسمت را با یک خط قرمز جدا کردم و منظور خاصی از این جمله داشتم که شما باهوش بالایتان به آن رسیده اید
انسان امروزی چشم خود را بر روی این همه روشنایی بسته و در تاریکی ها که مامن شیطان است غوطه ور است غافل از این که خدا به جایی نزدیک است که نور و روشنایی بر آن حاکم باشد
راستی بازگشتان را به فال نیک میگیرم وچقدر خوشحالم از حضور دوباره تان

نرجس شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 23:58 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

خب الوعده وفا ! اومدم باز !
سلام بر رفیق عزیز ! و چه جالبه برام که بین دوازده نفر , تنها من و شما از دیدگاه شیطان , به ماجرا نگریستیم ! و این نشان میدهد اساتید معظم در لباس شیطان چه کسانی هستند !

بعد اینکه این شیطان خیلی بیجا کرده با اشرف مخلوقات اینطوری صحبت میکنه ! بزنم درب و داغونش کنم ! ببخشید ایشون باید تشخیص بدن که ما انسانها نمیتونیم به هستی مون معنا ببخشیم ؟ ایشون باید تشخیص بدن که رویاها و آرزوهای ما دست نیافتنی هستند ؟ که ما نمیتونیم به اونچه که باید برسیم ؟! نخیر جناب شیطان ! هنوز هم در همان اول راه مانده ای که کبرت و غرور و حسدت راه چشمانت را بر حقایق بسته , که اگر باز بود آن چشمان همیشه آتشینت , که اگر غرور و تعصب بیجا را به کناری می نهادی , می دیدی که انسان اگر جانشین خداوند شده بر زمین , حتما به خاطر آن جوهره ای که از وجود او بر جانش نشسته , توان آنرا هم دارد که خدایی باشد و خدایی زندگی کند و مگر تاریخ آفرینش , غیر از این بیان می دارد ؟ که اگر قابیلی بوده , هابیلی هم بوده در تاریخ , که اگر فرعون بوده , موسی هم ! که اگر ابولهب ,محمد هم ! که اگر , که اگر , که اگر .... و تا دنیا دنیاست , عشق هرگز در نهاد آدمی فروکش نخواهد کرد و تا شعله عشق بر جان آدم بنشیند , هرگز روح خدایی بودنش را فراموش نخواهد کرد !
پس شیطان عزیز , برو کشکت را بساب برادر و خرقه ات را برجایی بنشان که خریدار داشته باشد ! مرا و رفیق عزیز را و دیگر دوستان گرانقدر را رها کن که هرگز راه به جایی نخواهی برد در این میانه ! مگر نه رفیق عزیز ؟!

سلام بر سهبای عزیز
این را به حساب شیطنت بگذارید تا شیطان بودن
بگذریم
شیطانِ رجیم
ابلیس ِ مست
با آتشی که بهمراه دارد

به نبرد ِ خورشید آمده است و
شب را نشانه رفته است
و انسان ِ دور شده از اصالت
هیزم بیار معرکه شده است
الفت جسم و جان او را از روح اهورایی دور کرده است و
زمان و مکان را قدر نمی داند
باید که به این گم گشتگی ها پایان داد
باید که غربت و پوچی را فراموش کرد
تا حسرت و پشیمانی نیاید

چقدر خوشحالم از همراهی با شما و دوستان عزیزی که قلم بر نفی شیطان زدند
و چقدر خوشحالم از نگاه ِ مشترکمان به موضوع و مغلوبه کردن آن
در جایی که از زبان شیطان گفتیم گفتنی ها را

داداش محمد یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:34 http://www.sayehsarezendedi.blogfa.com

سلام
خوبین شما
منتظر حضور گرمتون در کلبه جدیدم هستم[قلب][قلب]

سلام بر داداش محمد عزیز
این جمله ی (( وبلاگ مورد نظر در بلاگ اسکای موجود نمی باشد ... ))
بدجور اذیتم می کرد چقدر خوب شد که اطلاع رسانی کردید
حتما می آیم

فریناز یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:58

وقتی کسی رو آهای خطاب کنی بدون دیگه انسان نیست
انسان نماست!

سلام فریناز جان
به نکته ی ظریفی اشاره کردید
دقیقا منظور من هم همین بود
شیطان به انسانی این چنین سجده نکرد

فریناز یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:00

یه سوال کنم؟

شما خودتون انسان واقعی دیدین؟

ببخشیدا نصفه شبی سلامم خوردم

سلام

گفت آن چه یافت می نشود آنم آرزوست
سلام بر فریناز عزیز
همی دور و برها رانگاه کن
کسی که جمعه ها را به انتظار نشسته است
کسی که برای رسیدن به خدا میانبری به دریا زده است
برای ادامه ی سرشماری به دلنوشته ی (( همه ی دنیای مجازی من ... ))
سربزنید

مهرداد یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 http://kahkashan51.blogsky.com

انسان آفریده شد در یک حباب و ایمن از هر گزند و آسیب از هر کید و فریب ، ودر بیرون از این سنگر صیادی به کمین و از سوی خالق ملزم به تمکین ، دایم بازدم سرد خود رابر حباب دمید و بر لوح آن سیبها به قلم تزویرکشید تا آنسان که آدمی را سست عنصر بدید و
او را بر سبیل آن بد ثمر کشید ، آسمان پرده درید و زمین دامن کشید و قصه آغاز شد و غصه ها مدید .
زیبا نوشتی رفیق عزیز همانطوری که انتظار میرفت...
مهر عشقت تابان

شیطان
پلک می زند
و کورمال دست می ساید
برای شکستن عقربه ی ساعتی که
صبح را منتظر است
سلام بر مرد کهکشانی مهرداد عزیز
نوشته ات را خواندم
در ی با دهلیزهای تو در تو
و پنج دری ها
و ایوانی بلند
از معرفت و دانایی بود

سایه یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 http://shadowplay.blogsky.com/

باید سجده می کرد نه به انسان به حکم پروردگارش ...

یه جا خوندم ما در انتظار دیگران زاده می شویم و در اتنظار دیگران می میریم !...

سرنوشت انسان همیشه انتظار است برای فردایی که سبب از دست رفتن امروز است ...چند روز ازین زندگی دورزه را از کف داده ایم نمی دانم ؟

مگر حکم پرورگار این نبوده که ای بنده از تو حرکت از من برکت
به انتظار نشستن و تلاش نکردن جهت رسیدن به مقصود یعنی
رسیدن به غربت و پوچی
و حسرت و پشیمانی
سلام سایه جان
شاید شیطان بهانه ای شده تا خداوند به بندگانش عقوبت سرپیچی از دستوراتش را یاداوری کند

راستی سپاس از الطفاتت

علی قربانی یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:38

سلام رفیق شفیق
پاتو تو کفش شیطان کردی دیگه دیگه
اعوذبالله اخر را خوب امدی

سلام همکار محترم
منو شیطان ُ استغفرالله
چه خبببببببببببببببببرررررررررررررررررررررر!؟

نگین یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 15:12 http://www.mininak.blogsky.com

خیلی با معنا و مفهوم و قشنگ بود
دستتون درد نکنه

سلام نگین جان
ممنون از الطفاتتون
با آمدنتان فضای این خانه را صفا بخشیدید

مرسی آلبالو خانومی

رعنا یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 23:28 http://sedayekhamush.blogsky.com

واسه زندگی کردن و دووم آوردن تو این دنیا باید گرگ بود نه انسان باید سیاست داشت نه صداقت!
اینا حرفاییه که این روزا از زبون همین انسانها شنیده میشه و انگار یه جورایی کارایی اینا بیشتره تا صداقت و بخشش و مهربونی!
از خدا باید پرسید الانم میخواد فرشته هاش برای این انسان سجده کنند یا نه؟
سلام بر ر ف ی ق عزیز
مثل همیشه روان و زیبا و قابل تامل بود

سلام رعنا جان
باهات کاملا موافقم
اما من و تو اگر ما بشویم چه بسا که معیارها تغییر کنه
شاید دوباره مهربونی و بخشش و صداقت جای معیار پوشالی سیاست و گرگ بودنو بگیره
اما اینکه خدا الان از فرشته ای بخواد که به انسان سجده کنن فکر کنم به طینت و پاکی آدما مرتبط کنه این موضوع را

راستی چقدر من از برگشتنتون خوشحالم
امیدوارم که داموندنتون دائمی باشه

شهلا دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:09

دیر زمانی است که شیطان فریاد می زند کو انسان تا سجده کنم
سلام ر ف ی ق مهربان
واقعیت ها برقلمت نقش بسته است و چقدر هم زیبا

سلام بر شهلای عزیز
چقدر خوب
که جمله ی زیبای دکتر شریعتی را نقطه ی ثقل کلامت کردی
و چقدر بد
که من در پی نوشت ها اشاره ای به هبوط این بزرگوار که ابتدای این کتاب را به بحث ِ اینکه چرا شیطان به انسان سجده نکرد
نکردم
به هر حال سپاس از همراهیتان

راضیه سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:49

خیلی قشنگ بود خوشم اومد

سلام و خیرمقدم
ممنون از الطفاتتون

نگین سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:06

سلام
حین درس خوندن بودم + رادیو گوش میدادم... وسط موزیک بی کلامش یه جمله ی قشنگ گفت که بی ربط به مطلب شما نیست. الان که جوابمو خوندم گفتم این رو هم بذارم شاید یه جورایی تکمیل کننده ی کامنت قبلم باشه

اگر روی زمین به دوراهی رسیدی... به آسمان نگاه کن... در آنجا راه یکیست...

آهنگ وبلاگتون زیباست... مفهومش زیباتر ...

سلام نگین جان
چه جمله ی قشنگی بود
و از اون مهمتر نکته سنجی شما بود

باور کنید من هم بیشتر به خاطر ِ ِ مفهوم این آهنگو انتخاب کردم

به هر حال ممنون از لطفتون

داداش محمد سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:04

سلام
صبح زمستانی بخیر
بسیار ممنونم از لطفتون
پاسخ ار دادم در کامنت ها
خیلی خیلی ممنونم

سلام داداش محمد
شما باید الان فکر کادو و جشن تولد باشی عزیز
ممنون از لطفتون

فریناز سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 http://delhayebarany.blogsky.com

ر ف ی ق عزیز
من هنوز دارم می خندم از دست شما

سلام فریناز جان
یه گاف ِ اساسی دادم تویه کامنت
می دونم
الانم دارم سرخ و سفید می شم

کوروش سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 16:18 http://www.korosh7042.com/

چه زیباست سجده ی انسان بر شیطان
گویا که این شیطان همان انسان بوده است. و سجده بر خود کرده
اگرچه هرگز افسانه های بشری را پایانی نیست
اما این ادم که هرگز لباس انسانبت به تن نکرد
و گواه آن تاریخ است و بس
به کجا میرود اینچنین شتابان

درود بر رفیق شفیق و فکورم
پاینده باشی مهربان

سام بر استاد عزیزم کورش
سخن نغزتان را پاسخی نمی توان گفت که نوری از خورشید معرفتتان است که بر رویم تابیده است و زبانم الکن از این گرمای وجودتان است
شاید این انسان باشد که روی شیطان را سفید کرده است ...

آیینه ی دلم آبی شد از حضورتان
سپاس استاد

نازنین سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:53

سلامـــ ر ف ی ق عزیز
بازم با تاخیر اومدم

نمیدونم چند تا شده تاخیرام
هنوز که حذف نشدم ها؟؟؟!!!!

آخه استادای ما حذفمون میکنن بعد چند تا تاخیر

سلام بر نازنین عزیز
چقدر خوشحالم از قدم رنجتون
خوب شما فرمودید استادا بعد چندجلسه حذف می کنن
من که شاگردمو دارم درس پس می دم

نازنین سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 19:08

فوق العاده بود ر ف ی ق

شیطون راست گفته در همه قسمتها

البته منظور شیطون انسانهای امروز بوده
اما منظور خدا انسانهای امروز نبود

راستش من امروز تو مود تولد نرجس جونم اصلا دلم نمخواد درباره شیطون حرف بزنم
البته من دیر رسیدم کیکش به من نرسید

ممون الطفاتتون نازنین جان
والله قلبی که مثل باران زلال باشه که جای شیطان نیست
همون بهتر که به شیطان فکر نکنی
اما ...
اما به شیطنت های فریناز فکر کن
حالا من یه دونه گاف تویه نظرم واسه سهبا دادم
یه دونه هم در کامنتی که واسه مطلب امروزش که ارتباط به سهبا داره دادم
فکر کنم تازه دومین گافم متوجه نشده این قدر خندیده

بگذریم چقدر دلواپس ِ نیامدنتان بودم

نازنین سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 19:10

راستی اون قضیه که فریناز میگه چیه ؟؟؟
من هنوز نشنیده دارم میخندم

راستی آهنگتون خیلی خیلی قشنگه

به زیر سقف این خونه
هممون مهمونیم ...

اوا
من که قضیه رو بالا گفتم
ازش بپرس
با لهجه ی اصفهانی می گه شنیدن داره
راستی چقدر من دلیل ِ انتخاب آهنگم واسه همین تیکش بود !!!
خوب من یادم رفت بگم سلام
سلام
و دیگه غیبت نکن
من استاد نیستم
اما مبصرم
به استاد کورش می گما

فریناز سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 20:06 http://delhayebarany.blogsky.com

شب های قشنگ دی؟!
شعر مریم حیدرزاده رو چرا تحریف میکنین؟
+
یه گاف دیگه

خنده مو بذارین به حساب دوستی ها
گفتم که یه وقت


راستی من کجام شیطونه؟
همه به من میگن فریناز مظلومه
اصلا معروفم

سلام فریناز جان
خوب مگه واسه سهبا هم باید می گفتم شب های قشنگ مهر!!
امیدوارم لباتون همیشه به خنده وابشه
و اینکه گز اصفهون شیرینس آباجی تلخ ملخ نداره
گفتم که یه وقت

یه دوستی می گفت که شما اصفهونیا اِگه به یه نفر فوش بدبنم مثه اینه که ناز می کشین
خوب البته که شما همیشه نازین
حالا چه مظلوم
چه شیطون

نازنین سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 20:38

شما که از اولش استاد بودین
اینکه نمیگم استاد بهتون چون کلمه ر ف ی ق رو بیشتر از استاد دوست دارم

راستی میگم من تا حالا نشنیده بودم آقایونم بگن اِ وا
ولی حالا شنیدم

خب من برم ببینم اون دوتایی که گفتین قضیه ش چی بوده

شما اختیار دارین
منم ر ف ی ق را بیشتر دوست دارم تا استاد
البته به چند دلیل
که اولیشم اینه که اصلا استاد نیستم

در خصوص کلمه ی اوا به نکته ی ظریفی اشاره کردید !!!
یه کلمه تو کامنت فریناز خانم گذاشتم که یه حرفش تایپ نشده
خیلی غلط انداز بود

داداش محمد چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 http://www.sayehsarezendedi.blogfa.com

سلام مهربان
صبح زمستانی بخیر

با توبودن،با باران بودن،یا با مست عشق بودن
قدم نورانی گذارید در کلبه مهربانانی من

با تو بودن
مست عشق بودن است
مگر می شود که با تو نبود
سلام مهربان

نرجس چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 15:18

شیطان را شاد نکنید دیگر ! بس است نمایش این صفحه دیگر بزرگوار ! به روز شوید لطفااا !!!!!!!!!!

آخ , سلامم را شیطان دزدید !

سلام بر بانوی مهر و مهتاب
بگذار لعنت به شیطان جاری باشد در این سرا
شاید پشیمان شود و سجده کند این بینوا

اما حرف شما را نمی شود زمین گذاشت
حتما این کار را می کنم

راستی چه خبر از کادوها

فریناز چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 15:33

گفتم بهتون بگم
پس فردا نیاین بگین شب های قشنگ بهمن ها

راستی

همین که بهمن بیاید
و رگبار آرامش ببارد
به نجوا خواهم گفت که :
دل های بارانی در تولد دوست چگونه می بارند

راستی سسسسسسسسسسسللللللللا ممممممممم

نرجس چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:16

کادوها جایشان خوب است و امن ! هدیه شما را هم گذاشته ام جایی که چشمم دائم بیفتد و ببینمش ! ممنونم !

انشاله امشب می خوانیم پست جدید را ؟! خسته شدم بس که شیطان لعنتم کرد این چند روز ! بس است دیگر رفیق عزیز !

سلام سهبای عزیز
چقدر شرمنده ی شما شدم در نگارش دلنوشته ی جدید
اما خوب الان که این را می خوانید با من بی سایه به روزم

مریم جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:13 http://najvaye-tanhai.blogfa.com

سلام بر رفیق عزیز و مهربان
عصر آدینه تان بخیر بزرگوار
نمیخواهید شیطان را به بند بکشید؟ رهایش کنید و مطلبی جدید بگذارید من که دلم برای مطالب زیبا و با احساستان تنگ شده است
منتظریم بزرگوار

سلام بر بانوی مهربانی ها ، مریم
الان که جوابتان را می دهم به پاس ِ بزرگواریتان به روزم
قدم رنجه فرمایید و نوری به خونه ی خیالی ببخشید
ممنون الطفاتتان

داداش محمد شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 14:29 http://sayehsarezendedi.blogfa.com/

سلام مهربان برادر
شیطان هنوز دست بردار انسان نیست
چقدر شیطونک این شیطان
اعوذ بالله من الشیطان
گویم تا نزدیک داداش مهربان و همه و من نشود
داداش منتظرم با پست جدیدم

سلام بر داداش محمد عزیز
چقدر من به آمدنت و احساست مدیونم
به روی چشم
می آیم

م ر ی م شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 20:20

ر ف ی ق گرامی
جسارت حضورم را عفو بفرمایید
گوگل مرا به سرای پاک و ادیبانه ی شما دعوت کرد
بعد از خواندن چند مطلب که نمی تونم بگم چقدر نیاز داشتم..و چقدر چسبید
به این مسئله رسیدم که ادب و متانت ازشما معنا شده
نمی دونم پاره گی ِ نام ِ شما ازچیست
اما پارگی نام من ... دلیل دارد
شاید این روزها که سقف ِ ایمانم ترک های بزرگی برداشته...
و بارش بی ایمانی ... لحظه هایم را به خیسی کشانده...
خواندن مطالب شما مرهمی برای این روزهایم باشد
لذت بردم بردم ر ف ی ق جان...


برمی گردم ...

سلام بر مریم عزیز
خیر مقدم مهربان
باید بگویم که سقف رفاقت من ترک بر نداشته
اما شاید فاصله ای افتاده میان من و رف ی ق
آن هم به لحاظِ تقدیر
اما مگر از دل من بیرون می رود آن که نگاهش نیست !!!
مشتاقم که مشتاقانه از کلامت لذت ببرم
دیدگاهتان برایم ارزشمند است ...

نازنین یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:40

اِ وا
من یه کامنت دیگه اینجا گذاشته بودم که
پس چرا نیستش الان ؟؟؟

سلام نازنین
کامنتی که نبود
اما من ذهن زلالت را نانوشته می خوانم

مقداد چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:50

با عقلت ، دلبستگی های دنیوی را از خود دور کن ،
وگرنه این دلبستگی هایت هستند که عقلت را از تو دور می کنند..

دلبستگی های دنیوی
شاید رها شدن
میان ِ دو هیچ باشد

باید که رها شد از هیچ ها

سلام بر مقداد عزیز
از امتحانات سربلند بیرون آمده ای که !!؟

مقداد پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:21

سلام
سربلند اومدیم بیرون از امتحانات من بهت رمز دادما!

سلام بر عمو مقداد عزیز
چقدر من از این حادثه خوشحالم
همیشه و همه جا موفق باشی
من هم با با پا که نه با سر می آیم

Res1 یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 13:05 http://res14ever.persianblog.ir

قشنگ بود.

من از شیطان نمی نالم نمی ترسم
من از ویرانه هایی که با دست خویش می سازیم و نمی دانیم پریشانم
من از شیطان هولناکی که در پستوی افکارم کمین کرده
که با یک ضربه ی دشنه تمام دین و ایمانم فرو ریزد
من از شیطان نمی ترسم
نه نمی ترسم
من از زنجیر عادت که در اندیشه ی ما مردم فرو کردند می ترسم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد