خداوندِ عاطفه ...

مشک را به دستِ راست گرفته و شمشیر را در دستِ چپ

یعنی که قصدِ جنگ ندارد

اما دشمن که الفبای شرف را نمی داند !!

این دستِ مشک دار را می بـرد

و او با خودش زمزمه می کند :

بریده باد این دست

در مقابل جمالِ یوسفِ من



خداوندِ عاطفه و عاطفه ی خدا

قبله ی مروت و قلّه ی فتوت

قافله سالار ِ عشق و صبر و معرفت

معلم مردان ِ عالم

روشنی بخش ِ خورشید

ای زینب کبری (س)

در لابه لای صدای معصیت های سپاهِ دشمن

در هم همه ی عربده های مستانه

و در هیاهوی صدای سازها و دهل های رعب انگیز

برتو چه گذشت !!؟


بغض راهِ گلویم را بسته است

چشم هایم به سرخی نشسته اند

و گلویم خشک شده است

همیشه صدای شیهه ی اسب ها ، بند بندِ دلم را پاره می کند

و چکاچکِ شمشیرها بر دلم خراش می اندازد

قرارِ ِ دلِ من همیشه ، به یادِ عاشورا بی قراری می کند ...


پی نوشت 1 : گفتن دردِ عاشورا ، تحمل آن را آسان می کند ، اما نهفتنش و به رو نیاوردنش ، توان از کف می رباید و نهالِ طاقت را می سوزاند

اما بی گمان ، نگاهِ خدا ، چقدر تحملِ مصیبت های عاشورا را آسان می کند

پی نوشت 2 : عاشورا برای آن است که تکیه گاهِ شیعه فرو نریزد و پیوندها

بریده نشود ...

نظرات 30 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:21 http://najvaye-tanhai.blogfa.com

کاروان به مدینه رسیده بود ام البنین خودش را به زینب رساند بگو ببینم کجاست حسینم زینب جان؟
و زینب مرثیه کربلا برای مادر خواند
دوباره ام البنین پرسید حال بگو ببینم زینب صبور من! از ابولفضلم راضی بودی؟
و زینب بغض کرد و گفت گله دارم مادر حسرت به دل خسته ام گذاشت عباست آخرش ادب نگذاشت به من خواهر بگوید و همیشه با لفظ سیدتی ما را صدا میزد
اما حسینم را به آرزویش رساند و یا اخا صدایش زد
نوای وبلاگت ر ف ی ق عزیز آنقدر زیباس که بی محابا بغض می کنم و اشک دیدگانم را تار می کند
یل در خون شناور من برادر من برادر من
بردار برادر کو علمت علمت علمت علمت
چگونه رسانم تو را من به حرمت حرمت حرمت
سپهسالار لشگر من برادر من برادر من برادر من
خدایا به حق ناامیدی علمدار کربلا به حق مشک پاره اش به حق اشک دیدگانش اللهم اشف کل مریض - مریض عزیز من هم
اللهم آمین

ثنائی فر چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:32

چه فرصت ها میدهد ما را که هر سال بازگردیم اگر رفتیم و برویم اگر ماندیم و به حال زار خود بگریم تا ذوب شود همه ناخالصی ها و فکر کنیم عاشورا را چه بود علت که غمش تا بدین اندازه تازه است خوشا آنان که غمش را کل یوم تازه اند در دل نه مرا که اینم

شبنم* چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 14:23

سلام رف ی ق عزیز ** زیبایی سخنت بر دلم نشست.

********************
در محرم قلب سوزان می خرند
در محرم چشم گریان می خرند
هر که شد محرم به دوست
عطر بوی کربلا در قلب اوست
*******************

مقداد چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 15:32

چه زیبا گفتی ر ف ی ق این پستتو دوس دارم مخصوصا پی نوشت 2 رو
سلام

نازنین چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:06

سلام ر ف ی ق شفیق

اینجا که دیر نرسیدم
وقتی با هر بار اومدنم یه رفتنی رو میبینم
دلم میخواد دیگه نباشم
دلم میگیره
میشکنه
میشکنن...

تسلیت میگم این ایام رو بهتون
خوش به شما و دوستانی که میتونن این همه زیبا بنویسن
گفتنش واقعا دردشو آسون تر میکنه

از این همه لطفتون ممنونم
ببخشید همه کم لطفی هام رو

کوروش چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:15 http://www.korosh7042.com/

خانه ات را به نور معرفت برفروختی
وبر ستون مهر افراشتی
آذینی ز وجود نازنینت
قصری را همانند است
بی مانند
که جاذبه ای است
هر دل باخته را
هماره چنین بوده
و چنان بادا


درود بر رفیق همیشه شفیق
قلمت استوار

علی قربانی چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:45

گر خوانمش قیامت و دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
سلام رفیق عزیز ُ قرار دلت بیقرار عاشورا ُ زیبا نوشتی زیبا
عزاداری هایتان قبول حق

رضاربیعی دورابی چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 21:01 http://azadeh-tanha732.persianblog.ir

سلام .. خوب نوشتین و عالی.... ولی... هرچی از امام حسینمون بنویسیمو بگیم هنوزش هم کم کاری کردیم

سهبا چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 22:54 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

خواندم . باز هم می خوانم . الان چه می توانم بگویم در برابر اینهمه زیبایی بیانتان ؟ خوشا به سعادت قلمی که در دستان شما می چرخد !
سلام رفیق عزیز .

DIANA پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 13:12 http://diani.mihanblog.com

سلااام
بروزم اما جانسوز تزر از همیشه

کلبه احساس پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 13:21 http://www.eshkaftak.blogsky.com

مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را

آب روشن شد وعکس قمر افتاد درآب
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را

تشنه می خواست ببیند لب اورا دریا
پس ننوشید که سیراب کند دریا را

کوفه شد علقمه،شق القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را

تا خجالت بکشد سرخ شود چهره ی آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را

ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا درآغوش خودش خواب کند دریا را

آب مهریه ی گل بود و الا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را

کاش روی دل خشکیده ی ما آن ساقی
عکسی از چشم خودش قاب کند دریا را

روی دست تو ندیده ست کسی دریا دل
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را

سهبا پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 19:07 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

شرف اگر بود , وجدان اگر حضور داشت , دین اگر می دانستند , عشق را اگر آگاه بودند , مگر میشد جبهه ای تشکیل دهند رو به روی قافله عشق ؟ که اگر ذره ای از مردانگی و فتوت و انسانیت در وجودشان باقی مانده بود , این جنگ , جنگی نابرابر است که سرگذشتی دو پهلو دارد ! برنده میدان آن نیست که آب را بست و کودکان را آزرد و زینب را ... و حسین را .. و عباس را ....
که اینها خود پیروزان همیشه تاریخند , در برابر آنها که از شرافت و انسانیت , هیچ بهره ای نبرده اند جز ظاهری از انسان !

نمیدانم چه بر من می گذرد و اینها چیست که می نویسم وقتی میدانم بهتر است در این سرا و در این باب سکوت کنم تا شرمندگی اش برایم برجای نماند ...
ببخشید رفیق عزیز .

فریناز جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 19:38

رو می نهم بر پنچره ی خیال
و می دمد آفتاب سوزان این روزها بر این دیار

انگار
نام او که بیاید
دلی را نشاید سکوت!
دستی را نتوان نرقصاند بر معراج قنوت!

انگار
یاد او که بتابد
قلب ها
به یکباره
آتش میگیرد...
آتش داغی خفته در پس شقایقی سرخ کویر حیران...

داغ ها هم جاویدند بر این خاک!
و خون او که پاشیده بر خوشه ی افلاک...

چگونه تاب خواندن و نوشتن و گفتن داریم؟!

خدا میداند
و همان شیعه ای
که راز ماندگاری اش
عشق به کوه استوار زینب کبری ست...


سلام یگانه همراه این روزهای سیاه...

سپاس بودنتان...
سپاس قلم زدن به شوق آشتی کودکان نور بر سیاه ِ شب...

سپاس....


مقداد شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:31

برادری به تعداد نیس به وفاداریست!
یوسف 12 برادر داشت ولی حسین فقط عباس داشت..
التماس دعا

بیاید اپــــــــــمــــــــــ
ساقــــــــــی مجلســــــــــ داره
گیـســــــــــ گلاﺑـتـــــــونـــــــ✿✿
(◕‿◕)
█║▌│█│║▌║││█║▌│║▌║
█║▌│█│║▌║││█║▌│║▌║
© ORIGINAL PROFILE ©

نازنینــــ پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 00:56

سلامـــــ و درودــــ
در اینـــ ایامــــ بهــــ یادــــ همهــ دوستانــــ بودمــــ
اما میدونمــــ دریادلانیــــ چون شما کهــــ دعاهاشونـــ زودتر بهــــ بالاها میرسهــــ کارشونـــ سختــــ ترهـــ
چونــــ عدهــــ زیادیــــ چشمـــ بهــــ دستانشونــــ دارنــــ ....

آرزویــــ سلامتیـــــ

ستایش پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 13:18 http://www.baran8904.blogfa.com

سلام رفیق جان
عزاداریتون قبول باشه
۱کی ۲تا سوالم و جواب گرفتم با این پستت
واقعا ممنون.

نرجس یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

کجایید شما رفیق عزیز ؟
هان راستی , سلام ....

فریناز دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 19:04 http://delhayebarany.blogsky.com

کجایین؟


جای خالی یه ر ف ی ق شفیق احساس میشه

نمیدونم چرا بعد 10 روز هنوز نرسیده اون چیزی که میخواستم...

شاید به قول یه دوستی اینم یه عهد و پیمانیه بین اون و خداش...

کجایین رفیق

نمیخواین بیاین؟

گل مریم سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 22:58

سلام...
این چند خط اول خیلی توش حرف بود!
مرسی رفیق

نازنین چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:51

خانه ای بود خیالی
که تمامش از عشق
که تمامش از مهر
که تمامش از لطف و صفا ساخته بود

خانه ای ب که صاحبخانش
ر ف ی ق ی بود از جنس وفا
از جنس حضور

اما امروز
دگر انگار کسی اینجا نیست
نکند بر در این خانه کسی قفل زده
نکند دزد زده
و صفایش برده

من که باور نمیکنم

سلامــــــــ
من تا حالا شعر نگفتم ولی این یکی همینطوری اومد
فک کنم یه خورده شبیه شعر شد
البته شعر بی وزن
اما...
واقعیت بود

فاطمه جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 00:26

فریناز شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:39

کجایین ر ف ی ق؟!!!!

مریم یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 14:43 http://najvaye-tanhai.blogfa.com

سلام ر ف ی ق عزیز خونه ی خیالی
نبودنتان و غیبت طولانی تان بر تنهایی خیالمان ناخن می کشد
کجایید عزیز مهربان که دل تاب دوری شما و قلم زیبایتان را ندارد

سهبا یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 15:25

به یادتون هستیم , غیبتتون داره غیر موجه میشه یواش یواش !!

ثنائی فر دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 19:29

خیر باشد این غیبت

نازنین چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:41

ما نه آنیم که در بازی تکراری این چرخ فلک
هرکه از دیده مان رفت زخاطر ببریم

بازم سلام ر ف ی ق
چه سرد شده اینجا
نمیخواین بیایین و هیزم ها رو روشن کنین ؟؟؟
زمستون داره از راه میرسه
ممکنه دیر بشه و ...

نگین چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:20

سلام

کجایید شما؟؟

سایه چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 http://shadowplay.blogsky.com/

قشنگ نوشتی ... مثل همیشه

مهدیه پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 21:27 http://mhdh.blogsky.com

سلام رفیق
غیبتتون طولانی شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد