من از دریا می آیم ...

اپیزد اول ...

دلم گرفته

گویی در انحصارِ تهِ سوزن هستم

من مست و پریده رنگ از دریا می آیم

تا در تو نبینم آن پریشانی ها را ...


اپیزود دوم ...

من می روم با دست هایم

چتری برای شمعدانی ها بسازم

تو می توانی در پناهِ شیروانی ها ، خشک بمانی

تو می توانی چشم هایت را ببندی

و با چشم های بسته ات بی نهایت راببینی

کوتاهی خمیازه هایت را تصور کن

حلولِ عشق ورزیدنِ تو همین است


اپیزد سوم ...

من با عشق

به جستجوی دریا رفتم

به مددِ اقیانوسی که در سر دارم

نظرات 34 + ارسال نظر
مقداد سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 http://shaperak.blogsky.com

سریاله؟ شبکه چند پخش میشه؟
سلام

سلام عمو مقداد
بچرخون رویه شبکه ی عشق
تکرارشم شبکه ی دل پخش می کنه

سهبا سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:57

اپیزود سوم :
بی عشق ، جوبارهای زندگی هم باتلاق می شوند ، دریایی شدن که محال می شود بی آن .........

اپیزود دوم :
با دستهای دل می توان زیباترین چترها را ساخت ، اما ، گل ها نیازی به چتر ندارند... باران بهترین هدیه خداوندگار عشق است برای گلهای شمعدانی ...

اپیزود اول :
سلام ای ناله بارون
سلام ای چشمای گریون
سلام روزای تلخ من
هنوزم ....
سلام ای بغض تو سینه
سلام ای آه آئینه
سلام شبهای دل کندن
هنوزم دوستش دارم ....

روزی هزار بار در عشق متولد می شوم (اپیزود سوم )
گل های شمعدانی هر روز در آفتاب می درخشند ُ نکند باران ریشه شان را در آورد (اپیزود دوم )
باری چگونه فرهاد
از یاد می تواند بر د
نام تمام شیرین را !!؟ (اپیزود اول )
سلام سهبای عزیز
صبح زیبای پاییزی تان بهاری

res1 سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 http://www.res14ever.persianblog.ir

پ(ا)سخ:
شیرینی لب های شماست.
دنیای من زمانی برای من شیرینه که کام مخاطبانم رو شیرین کرده باشه. و حالا خوشحالم.
لینکتون کردم.

سلام دوست خوبم
منت گذاشتید بر منِ کم ترین
باشد که از باغ اندیشه تان سیبی بچینم

فریناز سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 http://delhayebarany.blogsky.com

اپیزد یعنی چی؟

همون خط اول گیر کردیم...شرمنده ی کم سوادیمون جناب

سلام بر بانو مهندس فریناز عزیز
چوب کاری می فرمایید
با اینهمه درس پس می دهم
اپیزد به معنی داستان فرعی ، حادثه ی ضمنی ، فقره ، قسمت و یا بخش می باشد
قبولم

نگین(همین حوالی) سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 13:09

سلام
انقدر قشنگ نوشتین و انقدر قشنگ توصیف کردین که نمیدونم چی باید بگم!

مثل بقیه ی بچه ها ( فریناز و سهبا و نازنین و ... ) نمیتونم به همین زبان از نوشته تون تقدیر کنم چون زبونم کم میاره در مقابل این همه لطافت توی نوشته هاتون.

آفرین، استاد بخدا قلمتون حرف نداره

سلام بر نگین عزیز
دل آسمانی تان روح آدم را سبز می کند
در پاسخ به این لطفت
فقط می توانم به روی غنچه ی احساست بخندم

دست تمام اساتیدی که گفتید درد نکند با آمدنشان در افشانی می کنند

نگین سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 13:44 http://www.mininak.blogsky.com

چرا دل رفیق مهربون گرفته:-/
انشالا دلتون لبریز از شادی باشه:)
خیلی زیبا بود...

سلام بر بانوی آلبالویی
دریای دلم آبی است
فانوس خیال را بر ساحلش تاباندم
سپاس از دل پاکتان که خدایی است

مذاب ها سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 15:05 http://mozabha.blogsky.com

هنوز هم به وقت عبور
چراغ هایت خاموش است
و من معنای بن بست نگاهت را نمیدانم ...
بگذار چشم هایت نفس بکشند
در قحط سالی شکوفه های لبخند...
انگار باور شاپرک ها پوسیده
انگار هیچ عشقی در هیچ فصلی نروئیده

در باغ چشمانم
همیشه شکوه و عشق و جنون می روید
و به یاد جاده ی سرسبز چشمانش
همیشه دلم سبز خواهد شد
تمام هستی ِ دل من فدای مژگانش
که آنچه در من نهفته است دریاییست
کی توان ِ نهفتنم باشد
سلام بر سپهر عزیز
امید آن که در دیدگان آیینه گونه تان
یک هاله ی مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی بسوزد
و رنگ باور شاپرک ها که سبز سبز است
وارونه منعکس نگردد

سپاس از حضورتان

سایه سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 15:54 http://shadowplay.blogsky.com/

عالی...

سپاس بانو
امید که عاری از ریا باشد
آنچه که نوشتم ...

یلدا سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 16:58

به جستجوی دریا رفتم به مدد اقیانوسی که در سر دارم ...
فوق تصور بود ر ف ی ق عزیز

درک وفهم بالای شما ولی قابل تصور است ...
نکته سنجی کردید یلدا بانو
سپاس از الطفاتتان

مریم سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 19:33 http://najvaye-tanhai.blogfa.com

مثه خوابی…مثه رویا
مثه آرامش دریا
مثه آسمون آبی
آرومی وقتی که خوابی
مثه پروانه نجیبی
تو یه رویای عجیبی
مثه یاسای تو باغچه
مثه آینه تو تاقچه
مثه چشمه ی زلالی
انگاری خواب و خیالی.
.
.
.
بی تو من موندم و رویا
خسته از تموم دنیا
یه دل تنگ شکسته
دو تا چشم خیس خسته
روزا تب دار شبا بیدار
یه تن خسته بیمار
مثه یه مرده سر دار
از خودم از همه بیزار
له له لحظه دیدار
بینمون دیوارو دیوار
زبانم بند آمده از این همه زیبایی کلامتان
سلام ر ف ی ق عزیز

دور شده ام از آرزوهای محال
که هیچ محال نبود
اما
هنوز عشق
روی شانه های من راه می رود
بال هایش را گشوده است
تا مرا برد به کوه
به دشت
به آهو
سلام بر مریم عزیز
همچون ستاره ای از ورای ابرها به دنیای خاکی این خانه تابیدید
سپاس این همه لطفتتان را

نازنین سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:08

اپیزد اول:
دلم
دلم گرفته
تنگ تر از همیشه س

اپیزد دوم:
خونه خیالی
خونه مهر و رفاقت

اپیزد سوم :
او می آید
از دریا
با دارویی که صید کرده
شاید درمان این دل

سلام بر ر ف ی ق ی از دیار مهر

داشتم فکر میکردم چطور اینهمه در و گوهر رو تونستید از دریا بیارید

مثل همیشه
فوق العاده


اپیزد اول :
آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای رو و از دل ما بستان
دلتنگی و حسرت و غم را
اپیزد دوم :
مثل باران بودن هنر می خواهد که تو یکجا داری
اپیزد سوم :
شانه کو تا که سرو زلفم را
در هم و وحشی و زیبا سازم
آری او می آید
سلام بر نازنین عزیز
آنچه در من نهفته دریاییست
کی توان ِ نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفانی
کاش یارای گفتنم باشد

سپاس از قدم رنجه تان

مهرداد چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:07 http://kahkashan51.blogsky.com

چون دل بدریا زدم
دریا گفت : دل بدل راه دارد.
دلشورهای دارم
اشک ها یم پنهان میماند ،
دریا در اشک شناور بود ، من نمیدانستم .
سلام دوست من
زیبا از عشق مینویسی .

خلوت خالی و خاموش مرا
تو پر از خاطره کردی ای مرد
سلام مهرداد عزیز
کو آن سینه ای که بر آن سر بنهم
وکو آن دامنی که بر آن اشک ریزم
تو بگو ...

علی قربانی چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:40

سلام ر ف ی ق زبونم بند اومد حاضری ما رو بزن

به زمین می زنی و می شکنی
عاقبت شیشه ی احساس مرا

فریناز پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 00:08 http://delhayebarany.blogsky.com

با اجازه ی بزرگترا
بله

ممنون که توضیح دادین...

نوشته تون منو یاد یکی انداخت..
اگه گفتین


سلا م فریناز جان
می دونم اما نمی گم

فریناز پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 00:09 http://delhayebarany.blogsky.com

یاد سمیه افتادم با این متن ها و ترتیب نوشتنش...

میاد...
مگه نه؟

شما علاوه بر داشتن احساس پاک و دلی بارانی دارای ضریب هوشی بسیار بالا و حافظه ی بسیار قوی هستید
ومن از این بابت بهتون تبریک میگم

ثنائی فر پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 http://www.sanae.blogfa.com

ایپزد چهارم ...
نیافتم آنچه را که می خواندم دم به دم و نمی دانم ندایش از کدام سوست
گفته بود آدرس را از شمعدانی ها بپرسم و آنها گفته بودند در امتداد دریا و آسمان خواهمش یافت
رفتم اما نیافتم و باز خواهم رفت و باز خواهم پرسید آدرس را از شمعدانی ها

سلام رفیق روزهای پائیزتان چون گذرد ؟

این بار که از شمعدانی ها بپرسی
به تو خواهند گفت
در برهوت این همه اما
عشق ایستاده است
سلام بر بانوی احساس های ناب
پاییز فصل عشاق است
باکی نیست

آراز جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:36

باید از عشق بسازم غزلی قابل تو
غزلی ناب و صمیمانه به وزن دل تو
دلی از جنس است که تقدیم تو باد بهار
سبز باشی و دلت خانه پاییز مباد
تقدیم به کسی که این متن را برای او نگاشته اید

درد تو دردِ من
از بیعت من و تو
شب مثل بید مجنون می لرزد
سلام بر آراز عزیز

نازنین جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:02

سلام بر صاحب خونه ر ف ا ق ت
چه خبر از دریا و صدفهای ارزشمندتان

آمدم برای عرض ارادتی
ظاهرا شما هم امشب شب زنده دارید
در این روز و شبهای عزیز در مناجاتهایتان یاد دوستان بی قدرتان هم باشید

سلام بر نازنین عزیز
شب پاییزی تان به یمن صداقتتان بهاری
نشسته ام با افق مهربانی می کنم
شاید که غم پونه ها آسمانی شود
نمی دانم چرا در نقاشی قلبم ، عشق ارغوانی شده این روزها ...

[ بدون نام ] جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:14

عازم یک سفرم
سفری دور به جایی نزدیک
سفری از خود من تا به خودم
مدتی هست نگاهم به تماشای خداست
و امیدم به خداوندی اوست،
او مرا میبیند.

باران را در لحظه ی بارش
هرگز چنین بارور ندیده بودم
من همیشه باران را
بعد از بارش حس می کردم

فاطمه جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 18:06



همین بود تنها احساس من وقت خواندن این همه احساس...
شاید سکوتم بهتر بگوید حرف هایم را ر ف ی ق عزیز...

سبز باشید

سلام فاطمه جان
سکوت شما فریاد احساس بود ...

گر سخت تر زمانه گذر می کرد
بر شاطی اندوهم
پیغام ضجرم را
در باد می سرودم

سپاس از الطفاتتان بانو

[ بدون نام ] شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:32 http://http://rahgozar1986.persianblog.ir/

رهگذر روزی رسد و به روزی میرود

چه خرسندم از آمدن این رهگذر عزیز
ومگر می گذاریم که مهمان برود

کوروش شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 18:36 http://www.korosh7042.com

حصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بدم پخته شدم سوختم

کاشکی زندگی ام بی سه به آخر برسد
خم شده این کمرم بلکه به آذر برسد

آتش عشق مذابم بنموده است چه دیر
گو بیا تاب ندارم که به من قیمت آن زر برسد

درود بر رفیق مهربان دلم
یار همراه
در احساس مشترک


شب طلوع ستارگان بودیم
ما در آن چشمه سار مینایی
روی با روی آسمان بودیم
با تو بیداری و پریواری
وز تو نیلوفرانه رفتاری
بید را شادی نگونساری
با تو رود برهنگی جاری
وه ُ چه بیدار و شادمان بودم
سلام بر استاد روح و روانم
هراهی و همدردی با تو چون بزرگی افتخار من است

فریناز شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 19:19 http://delhayebarany.blogsky.com

خدا رو چه دیدی....

روزهاست زنگ در خانه ی خیالی با نام خدایی شروع می شود و زمزمه ای که دلش می خواد غصه ها رد شوند...

چه زیباست در باران بنشینی به انتظار کسی که نمیدانی کیست...
چه زیباست چشم خوانی ها... حتی اگر غصه باشد...

دلم روزهاست برای زنگ در خانه ی خیالی تان پر از واژه است و امروز ... انگار عجیب به حال من می خورد...

دلم می خواست دوباره و دو باره و وده باره گوش جان دهم به صدایی که تا به حال از شنیدنش گریخته ام...


به سمت رهایی پرگرفتن ها چه زیباست و چه دلنشین ...

چه رویایی میشود خدا باشد و پر بکشی به سمت او...
به سمت رهایی...


سلام رفیق عزیز

ببخشید بر من اگر امروز دلم پر از حرف بود و واژه ها در صف دستانم غلغله ای عجیب به راه انداخته بودند

*************


دلم هنوز در انتظار دریایمان است...
همان میانبری که پر بود از خدا... پر بود ازنور و آب و آفتاب...





من در تمام هستی جاری شدم
و راز چشمه ها را بارود باز گفتم
و راز رودها را با دریا
فریاد لاله بودم ، در قلب سخت سنگ
نجوای رویش بودم ، در بطن سرد خاک
من سنگ را شکافتم و لاله وش شکفتم
من خاک را دریدم و سرسبز روییدم
گلسنگ را پرنده ی آواز خوان شدم
و با خیال آب
یک سینه راز گفتم
و در تمام شب
با نای خونین خواندم
من
با تو
وبا او
کاملم
سلام بر فریناز عزیز
چه نیلگونه متنی بود
باغ می بارید از کلامت
سکوت گرم نسیم
و باغبانی دلهای بارانی
تخصص توست

فاطمه دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 18:35 http://faseleha-30.blogsky.com

سلام رفیق مهربون امیدوارم هرجای دنیا که هستی همیشه زیر سایه ی حق سلامت وشاد باشید
ازحضورتون واقعا شرمنده ام
واقعیتش اقا حمید وبلاگ نویسی و...ممنوع کردن که دیگه وبگردی و...کلا تو این ما یه ها نباشیم
ماهم به احترامشون اطاعت امرکردم ولی به وبتون سرمیزنم
ببخشیدم واقعا شرمنده که بی خبر میام ومیرم واقعا ازتون شذمنده قلمت زیباست مثل همیشه ....راسی ممنون بخاطر این پستت <<<همه ی ئدنیای مجازی من>>>

اصل تبم من ، جنون دایم عشقم

آمده ام تا توام چگونه ببینی

دست به دست تو می دهم که بیایی
بر سر چشم صبور من بنشینی
سلام فاطمه جان
عشق اگر آغشته ی به ایثار نباشد که عشق نیست
در دوره ای که دست رفاقت هم گاهی کلاف حیله گری می بافد شاید که حق با حمید عزیز باشد ...
تو با احترام به ایشان اصالت دیگری یافتی
ومن چقدر قانعم به همین خواندن شما

[ بدون نام ] سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:24

baba epizod(e)

اپیزد صحیح تره اما اپیزود رایج تره

DIANA چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 20:52 http://diani.mihanblog.com





سلام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


سلام بر دیانای عزیز
من پنج شنبه ها را که نه هر روز به شما سر می زنم

مهدیه پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 18:06 http://mhdh.blogsky.com

سلام رفیق
منو ببخش که سر نزدم چند وقته ....
ممنونم که همیشه به یادم هستید

سلام بر مهدیه عزیز
یاد کردن از دوستان وظیفس
و سرزدن اونا واسم افتخاره

گل مریم پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 22:07

اپیزود چهارم
تو بعد از خمیازه ی کوتاهت با مکثی کوتاه خوابت برد... و من ماندم و حوضم

شرمنده رفیق این اومد تو ذهنم
امیدوارم یه روز از خواب بیدار شه...

سلام بر گل مریم عزیز[:S005
از قدیم گفتن هرچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند
و واقعا که به دلم نشست
من هم امیدوارم ...

نگین شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 http://www.mininak.blogsky.com

حضور رفیق عزیز توی وبلاگستان واقعا خالیه

سلام بر نگین عزیز
واقعا که شما نگین ها ( اعم از آلبالویی و همین حوالی ) نگین دنیای مجازی هستید
یه مسافرت کوتاه بودم برگشتم خدمتتون هستم
ممنون از الطفاتتون

شبنم* شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:54

سلام ر ف ی ق
من همیشه از داستانهای سه اپیزودی خوشم میومده * این گه دیگه شاهکار بود

سلام شبنم جان
ممنون از تعریفتون
اما اگر سه اپیزودی ها پیوسته باشه داستانشون بهتره
شما چی می گین ؟؟

نگین شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 16:20

گفتی میروی با دستانت برای شمعدانی ها چتری بسازی
اما بدان چتر شمعدانی ها آسمان است
گفتی با عشق به جستجوی دریا رفتی اما نمیدانی دریا همان دل توست
پس به دلت رجوع کن

سلام به رفیق وبلاگستان
دلتنگ خونه ی خیالی شدم گفتم بیام سلامی عرض کنم

موفق باشید

سلام نگین [:S004
شک تو شک من
و اعتماد تو ایمان من و ماست
عیارهای گمشده ام را چه خوب رهنمون شدی

امروز تازه از سفری برگشتم
حتما مزاحمتان می شوم

فریناز شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 21:39 http://delhayebarany.blogsky.com

سلام

خوبین؟

سلام فریناز جان
به لطف دوستانی چون شما ... بعععععععععععععععللللللللللللله
ممنون از لطفتون

نازنین شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 22:39

و چقدر این اپیزدها این روزها رنگ سرما گرفته ن

سلام بر رفیق ترین ر ف ی ق
چقدر دلم برای خونه خیالی تنگ شده بود
در این سرمای بی اندازه پاییز زمستانی چقدر گرم و پر حرارته خونه خیالی به یمن مهر صاحبخونه ش

آرزوی سلامتی و شادی

در پیشگاه تو
گم می شود سرمای این روزها
از بیعت من و تو و او
سرما مثل بید مجنون می لرزد
سلام بر نازنین عزیز
آمدنتان گرما بخش این خانه است
ممنون الطفاتتان بانو

کوروش یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 23:35 http://www.korosh7042.com

درود بر رفیق راه دل
جایی نوشتم

زندگی آدمی نمایشی سه اپیزودی است بی معنا
نه اولش و نه آخرش پیدا ، اولش شادی عده ای از گریه ی تو
و اخرش گریه ی دیگران از شادی تو
بخش مهم و بی اهمیت ،لوس و ملال آور ، که تنها تماشاگرش خود آدمی است.
تنها دلخوشی دوستی و مهری است که می توان در نقش ظاهر شده ارائه داد. تا آنچه بماند زتو هم یادگار.

براستی که رفیقی شفیق داشتن نعمتی

سلام بر استاد عزیز
ومن سکوت می کنم در مقابل درک بالایتان و قلم سترگتان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد