همه ی دنیای مجازیِ من ...

این جا اثری از تنش نیست ، این جا می توان زیستن بدون اضطراب را بی هیچ توانی برای بازگفتن تجربه کرد ... 

این جا پایانی است بر تمامِ دغدغه های دنیای حقیقی که مدفن آرزوهای بی پایان است ... 

با آن که در دنیای حقیقی اندیشه ها را باید زیر خروارها خاک مدفون ساخت اما در این جا ( دنیای مجازی ) می توان عشق های دفن شده را با تراوشِ احساسی داغ از دوست داشتنِ به خاطرِ تو و یا دوست داشتنِ بدون ِ تو به نظاره نشست ... 

دنیای مجازی دنیای پیوندی تردید ناپذیر و سرنوشتی عمیق و مشترک بین ما و هر آن که می شناسیم و هر آن که نمی شناسیم شده است  

دنیای مجازی قطع ِ یک تسلسل و باور ِ آغاز حیاتی تازه و ناشناخته است  

این جا همواره کسانی هستند که خیره و با لبخندی بزرگ به بی کرانگی ِ دنیایشان چشم در چشم تو می گشایند تا دنیا همچنان برای زیستن قابلِ تحمل باشد  

این جا می توان در پس ِ هاله هایی از مویه که در ارتعاش تارهای سینه هاینان به نوحه های حزین بدل شده اند واژه هایی که شاید در یک لحظه ی طوفانی به ذهن آمده و بار ِ درد و اندوه و مهر و عاطفه دارند را بر صفحه هایی از یادها کلیشه کرد  

این جا ، جایی است که دختر مردابی از عمق خواب آلوده ی مرداب میانبری به دریا زده است و از مرگ مهربانی نگران است او قصه ی تلخ فرزندان قابیل  که  ساکن شهر سیمانی شده اند را برای دختر گلفروش روایت می کند و می گوید که شاید فردا روز او باشد  

این جا سهبا همان ستاره ی درخشان از دب اکبر دل کنده و آمده است تا با زمزمه های گاه گاهش برایمان سایه سار زندگی باشد او به دنبال علاجی است بر التهاب دلش و آن را در نگاهِ یگانه و نیایشش جستجو می کند  

فریناز می گوید :دنیای مجازی جایی است که در اوج تنهایی احساس می کنی که در جمعی و دنیای حقیقی جوری است که انگار در اوج جمعیت تنهایی !! 

او با دلِ بارانی و با قلبِ شیشه ای اش رگباری از آرامش را برایمان به ارمغان آورده است  

این جا استادی دارد به نام کورش که در بیابان ِ تنهایی ، باغی با درختانی از شعر می کارد ، با این که این روزها او بر روی ستاره ها راه می رود اما با اینهمه گاهی چون باران بر زمینِ دلهایمان می بارد  

این جا مهدیه گرفتار سکوتی است که گویا قبل از هر فریادی لازم است او عادت دارد هر روز  یک فنجان سکوت بنوشد 

این جا یک نفر یادگاری های بی قراری هایش را ذوب می کند تا تندیسی از آسمان بسازد  

این جا من بانویی را می شناسم که در پی شناخت کوی به کوی آواره شده است  

فاطمه می گوید سنگ صبورم خداست و هوالغریب سرداده است  

این جا یکی هم میلِ گم شدن در او پیدا شده و فکر رهاشدن او را رها نمی کند ، او با باران ها سفر می کند و روی دریاها چادر زده است  

از او که می پرسی به چه چیزی مشغول است ، می گوید : ستایش  

چه رعنا دختری است او که به جهان می ماند دلش ، او می گوید جا مانده است چیزی جایی که هیچ گاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد  

من این جا دختری (مریم ) را دیده ام که خدا برایش کافی است  

این جا دختری دارد مثل باران که برایش مهم نیست دریایی وسیع باشد یا برکه ای کوچک ، از بس که زلال است و نازنین آسمان در قلبش هویداست  

این جا که می آیی ، خواهی دید که مقداد شاپرکی را به پرواز در آورده که صدای پرزدنش انگار که تیک تاکِ گذر ثانیه ها در فراز و نشیبِ روزگار ِ بی همتاست  

این جا اگر چه می توانی شکوفایی گل های امید را در رویاها ببینی  

اما اگر گل ِ مریم نباشد به اندازه ی یک عمر دلتنگش می شوی  

اگر باورت بشود یا که باورت نشود این جا فاطمه نفسش می گیرد در هوایی که نفس های او نیست  

این جا و در همین حوالی که باشی نقش و نگار سپید روزگار  که نگین برایت کشیده است را خواهی دید  

راستی این جا درختان نیز با تو حرف می زنند و گنجشکان نیز گاهی ماهور می خوانند این را سایه در خط دوم نامه اش  برای باد نوشته بود  

این جا یک نفر ( جلال ) به من گفت که تنها بنائی که هرچه بیشتر بلرزد محکم تر می شود دل ِ آدمی است و محمد که مانده بود از کجا بگوید و به کی بگوید به من گفت که یادت باشد تنها عشق است که باقی خواهد ماند  

این جا از سخن روز ِ فرزان که آرزو دارد کاش دروغ رنگ داشت و گناه وزن ، نبوغ و قدرت سِحر آمیزی متساعد می گردد و دیانا همه اش به این فکر می کند که در دیاری دیگر ، دلِ گمراهمان با نیازی که رنگ می گیرد و با بهاری که از راه می رسد چه خواهد کرد  

به بلندای خیالِ دنیای مجازی که برسی آزیتا به تو خواهد گفت که عشق را تجربه کرده ای  

آری در این جا هر خط و هر دلنوشته ای با تو به توالی و بی شتاب سخن می گوید ، شعر ها و واژه ها ی این جا هر یک از معنایی خاص حکایت می کند ، اما ردٍ حسرت ، حسرتی سمج بر سینه ها نمایان است ، ردی از بی وفایی روزگار و حوضچه ای کوچک از آبِ باران در وسطِ آن ... 

این جا همه پشت به روشنایی محوی که انگار بی سایه است در سنگینی ِ خاطراتشان فرورفته اند و بخار ِ اشک های مبهمشان انگار ما را به چیزی می خواند که از آن بیزاریم ... 

در خطوطی که نظمی خشک را تداعی می کند به صف شده ایم ، حتی آنهایی نیز که در طولِ زندگی شان هرگز در هیچ خطی قرار نگرفته اند و در هیچ صفی نبوده اند اکنون به اجبار نظم گرفته اند و در این صف ایستاده اند 

این جا انگار با حس ِ مشترکی که برایمان قابل درک نیست تمامی ما را با رشته های نامرئی به هم مرتبط کرده اند ... 

این جا همه انگار شاهدند ، شاهدی بی خیانت ، شاهدی همیشگی برای پذیرش دردِ مشترک ... 

این جا خلوتِ گل و نور با هیچ هجمه ای کنار نمی رود ...

نظرات 53 + ارسال نظر
هبوط یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:12

اینجا جایی است که مطمئنی همیشه یکی از بین این همه حتماً یادت می کند و به تو سر می زند و به حال خود رهایت نمی کند.
این جا همان جایی است که حرفت را بدون هیچ واهمه و ترسی می توانی بزنی.
این جا جایی است که در اوج غم و شادی، غم و شادیت را با دوستان تقسیم می کنی.
و خوش به حال شما که اینجا را دارید تا حرفهایتان را با دوستانی که سعی می کنند همیشه همراه و کنارتان باشند بزنید و رفیقانتان به حرفهایتان توجه کنند.

خوب بود. خیلی خوب بود. تبریک می گم.

یا علی. عیدتون با تأخیر مبارک.

سلام بر دوستی که قلمش را دوست دارم اما نمی دانم چرا نشانی خانه اش را نمی دهد تا برای دیدنش پرو بال یگشایم ...
ای صاحب دل مهربان
امیدوارم همه ی لحظه هایت عید باشد و شادمانی

نگین ( همین حوالی) یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:08

و اینجا رفیقیست که با قلمش خانه ای ساخته در کنجِ این دنیای مجازی تا حرفی زند از ته دل.


سلام
گفتم همین حوالی توی متنتون نبود، عوضش من یه جمله بنویسم واسه خونه ی خیالی .

راستش، یه تیکه از متنتونو خیلی دوست داشتم و واقعا به قلمتون آفرین میگم.

همش قشنگ بودا اما اون تیکه واسه من محشر بود

سلام بر نگین دنیای مجازی
مگر می شود در همین حوالی بود و خدمتتان عرض ارادت نکرد
رفیق عزیز
از این که زیبا می بینید و زیبا می خوانید ممنونم
من همیشه به احترام قلمتان و قلب پاکتان ایستاده ام

دختر مردابی یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 http://www.mianboribedaria.blogsky.com

دنیای مجازی دنیای پیوندی تردید ناپذیر و سرنوشتی عمیق است...

دنیای مجازی مجال حضور ما است در کنار یکدیگر مجالی اندک برای همدردی ها اینجا دنیای همسرایی دلتنگی های عمیقی است که گاه با هیچ کس نمی توان مرورش کرد...
فراموش کردید این دنیای مجازی است که کسی، ر ف ی ق ی در دوردست خانه ای از جنس خیالش در آن بنا کرده است
اینجا رد دور آوازهای عاشقانه ای است که در یک خانه خیالی نقش زده می شوند...
اینجا این دنیای مجازی بی مرز که در قاب کوچک مانیتورهایمان می گنجد جایی که حادثه دوستی ها به سادگی رخ می دهد

سلام ر ف ی ق عزیز
زیبا بود و دلنشین
ممنون

دنیای مجازی فرصتی فراهم آورد تا با خودمان مثل آینه باشیم
پس بگذار آیینه وار بگویم که :
این تویی که با دلنوشته هایت دنیایی را مات خود می کنی
و این تویی که با واژه هایت بهار را به دنیای خزان زده مان هدیه می کنی
و من اگر در وصف دریای واژه ههای تو چیزی نگویم رسم پروانگی را به جا نیاورده ام
سلام بر دختر سرزمین آب و آفتاب
آمدنتان مثل آمدن یک قایق بسوی یک غریق برایم پر از خاطره و امید است

سهبا یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام ... چه کردید با این دل تنگ امروز ........

اینجا در این خانه ی خیالی ، رفیقی ست که از عشق ، معبدی با شکوه ساخته تا دلش را به قربانگاه ببرد ، و می دانم که نیک می داند تنها دلهایی جاودان تاریخند که در معبد عشق ، قربانی شده اند .......
قلمتان ستودنی ست رفیق عزیز ... خوشا به حال شما و دلتان و قلمی که در دستان شما می چرخد به جادوی دوست داشتن ...

هزاران بار سپاس ...

سلام بر سهبای عزیز
تو که می آیی انگار که در کوچه های منتهی به خانه ی خیالی بهار می آید
شمع و پروانه و فانوس این خانه شده ای برای رسیدن به خدا
کهکشان و گیتار و دعایت نیز ابزاری است برای طی مسیر
نیایش هایت با خدای یگانه را فراموش نخواهم کرد

DIANA یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 http://diani.mihanblog.com

سلاااااااااااااااام
زبونم بند اومده نمیدونم چی باید بگم ولی چه کردید محشربود حقیقتا
خیلی قشنگ همه رو به کار گرفتید
راستی دوباره اپ کردم خوشحال میشم از نظراتون استفاده کنم
هزاران بار تشکر از اینکه مارو هم در خوندن این پست قشنگ به قلم خودتون شریک کردید

سلام دیانا جان
من نمی دونستم که چجوری باید همه رو دور هم جمع کنم از روی دست دوستانی چون شما دیدم و بلد شدم
شما رو سر ما جا دارین
حتما با تمام وجود می آیم

گل مریم یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:30

سلام...
شما لطف دارین، به همه ی ما لطف دارین
اونی که نباشه بقیه دلتنگش میشن، خودتونین
منم دوست داشتم بلد بودم مثل بقیه یه چند خط از خونه ی خیالی بنویسم... بلد نیستم... فقط یه چیزی رو می دونم شما... مثل همیشه، رفیق شفیق

سلام گل مریم عزیز
باور کن اندیشمندا هم وقتی دلنوشته های تو را می خونن پشت نقاب چهرشونو قایم می کنن
من که از اول پیش دلنوشته های شما کم آورده بودم

مهرداد یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:29 http://kahkashan51.blogsky.com

سلام دوست گرامی
تعریف شما از دنیای مجازی آنقدر با عشق و لطافت آمیخته بود که موجب ماندن وچندین وچند بار خواندنم گردید.
آفرین بر شما

سلام مهردادجان
خیر مقدم دوست فرهیخته ی من
خوشحالم که رشحه ای از قلم بدون خزان تو بر خونه ی خیالی چرخید
مرا یاد بهترین دوست نه سال اول تحصیلم و بهترین دوست آن دورانم مهرداد عزیز انداختی
گویا هر چه مهر است در وجود مهردادها نهفته شده است
اگر اجازه بدهید به رسم رفاقت لینک شوید

سایه یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:10 http://shadowplay.blogsky.com/

خیلی خوب نوشتی ... مثل همیشه . میام سر فرصت مفصل تر می خونم !

سلام سایه جان
نسیم دل افزای بهاری وقتی دید که مثل تو مهربان نیست
عاشقی را کنار گذاشت و باد شد
غافل از این که تو خط دوم مهربانی را برای باد می نویسی

مهرداد یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:27 http://kahkashan51.blogsky.com

باعث افتخار است که بنده نیز در گوشه ای از خانه ی خیالی شما دعوت شدم شما در قلب کهکشان لینک میشوید .

این بهترین هدیه ای بود که امروز دریافت کردم
و من به این بودن در کنار تو افتخار می کنم

شبنم* یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:34

سلام ر ف ی ق عزیز **
من کلی حسودیم شد گناه من چی بود که نبودم

سلام شبنم جان
من اسم تو را در چهار نقطه چین گذاشتم مگر نه این است که اسم تو چهار حرفه !!!
تازه شم من شاکی ام که تو چرا وبلاگ نداری واسه اومدن من !!؟

سایه یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:45 http://shadowplay.blogsky.com/

چه زیبا دست مرا گرفتی و به مهمانی دوستان بردی . من چقدر این مهمانی را دوست دارم . اینجا همه یک دلند و دمی همه چیز را کنار می گذارند تا بسرایند بگویند بنویسند و همه حرفها حرف دل است و همه دستها دست دوست . ر ف ی ق عزیز " هیچ کس نمی داند که تو برای مرغ دلم پر پرواز شدی " ممنونم ممنونم ممنونم ...

کاش در دنیای حقیقی مان غرق تلاطم و سوءتفاهم نبودیم
کاش در دنیای حقیقی ُ اسم ها میان غضب ها گم نمی شدند
کاش در دنیای حقیقی قحطی تبسم نیامده بود
سلام سایه جان
با اینهمه من تا ابد زیر سایه بان دلنوشته های تو می نشینم تا سرود مهر و مهربانی از تو بیاموزم

مهدیه یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:20 http://mhdh.blogsky.com


این قیافه منه الان

[:S032
این هم قیافه ی منه[:S017

مهدیه یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:30 http://mhdh.blogsky.com

اینجا وقتی برات معنا داره که مجازی بمونه....به دنیای حقیقی راه پپیدا نکنه...اون موقع است که میتونی بگی بدون نوشیدن یک فنجان سکوت
اینجا رفیقی است که همیشه منو یاری میکنه
اینجا رفیقی است که منو تنها نمیزاره
اینجا رفیقی است که همیشه منتظر نوشته هاشم
اینجا رفبقی است که خونه ای خیالی ساخته برای جمع کردن ما ....
اینجا رفیقی است....

این جا جایی که غم دیده نمی شه
این جا می تونی ستاره بچینی
این جا جایی نیست که یتونی دلو بگیری و به دیگری بدی
این جا یه خونه ی خیالیه که می تونی یه فنجون قهوه ی سکوت بنوشی و از احساست لذت ببری
سلام مهدیه جان
هزار مرتبه منو از خجلت آب کردی

نازنین یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:43

و اینجا ر ف ی ق ی دارد که خشت خشت خانه خیالی اش محبت و
معرفت و مهربانی است
امیدوارم همیشه این خونه خیالی مستدام باشه
و امیدوارم همیشه صاحبِ این خونه خیالی و پر مهر سلامت و سرشار از آرامش باشه

سلام و درود بر ر ف ی ق ی که چه زیبا اندیشه هایش را به تصویر میکشد

و چه کردید با این متن که زبان قاصره و مطمئنم همه همین حس رو دارن
و با خوندن این نوشته زیبا حس میکنم کاش میشد فقط در دنیای مجازی بود
و کاش دنیای واقعی بخشی از دنیای مجازی بود و نه برعکس
و حالا میفهمم که چرا نمیشه از این دنیا دل کند و رفت

تبریک برای این نوشته خیلی زیبا
و ممنون برای همه لطفی که دارید
کاش میشد یه گوشه کوچیکش رو جبران کرد

وقتی مثل بارون قشنگ و نم نم می باری
هوس می کنم که رو به آسمون نگاه کنم تا بارش نازنین گونه ی شبنم را ببینم
الان تویه تصور من چهره ی تو مثل قطرات بارون صاف و زلاله ...
سلام نازنین عزیز
لذت آشنایی با تو را مدیون دنیای مجازی هستم

فریناز یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:49 http://delhayebarany.blogsky.com

دخترک خسته بود
در مردابی سر بر بالین دختری مردابی نهاد
و همیشه پیام قاصدک ها را که از ر ف ی ق ی چهار حرفی می آوردند می خواند...
و آن روز که بوی خانه ی خیالی اش را حس کرد با تمام بال های عمرش به پروازی شگرف درآمد و تا رف ی ق ی شفیق پرکشید

حالا دخترک دیگر خسته نیست....

حالا دیگر سمیه را دارد.... رفیق شفیقش را.... سهبای نازش را... سایه ی عزیزش را.... نازنین بارانی اش را....گل مریم خوش بویش را...و می رسد به یگانه اسطوره ی عشق: کورش مهربانش...
حالا در تیک تاک مقداد غرق میگردد... غرق زمان
به همین حوالیه نگینش میرسد...
کمی آنطرف تر از کهکشان مهرداد تا محبت سپهر ذوب میگردد

و میرسد به ابتدای نفس هایش ... به فاطمه اش... به فاطمه ای که سنگ صبورش بوده و سنگ صبور فاطمه خداست....

می رسد به ابتدای دوستانه هایش....به فاطمه ی خدایی اش


سلام و درود بر بهترین ر ف ی ق دنیا

وقتی میگویم هجا به هجای واژه ها بر تواضعتان سجده میکنند بر من حق دهید

دنیا دنیا دنیای زیبا برایتان آرزومندم







با این دلنوشته ی زیبایت
مرا بر روی شفاف ترین خاطراتم از دنیای مجازی مهمان کردی
و با آمدنت دلم پر از خاطره ی دل های بارانی شد
و رگبار آرامش تو دلم را که آرزوی از باران تر شدن را داشت خیس محبت کرد
و تو آرزوی محال مرا واقعیت بخشیدی
سلام بر صاحب شیرین ترین لهجه ی دنیا فریناز عزیز
من به شکرانه ی این همه بزرگواری ات
آرزو دارم
که دنیایت غرق هر چه که می خواهی بشود




کوروش دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:15 http://korosh7042.blogsky.com/

آسمان دل ،دشت ِ دلتنگی
غم در او چو آهوئی
چشمه سار دل را اشک
می خرامد چنان قوئی

کوچ دارد این پرستو دل
رو به ناکجا آباد
چشم تو به پرواز است
آسمان ِ آبی و شاد

هان کجا، بگو کجا رفتی؟
ای تو همراه دیرینم
من اگر منزوی و غمین
تو شدی یاد ِ دیرینم

ناله های این دل ِ خاموش
خنده های پریشانی است
قصه های این لب ِ تلخ
دادهای حیرانی است

برو ای شب ، که خسته ام از تو
دیگرم بوم ِ تو نخواهم بود
بومی ِ سالهای تیره گی ات
بودم و جغد تو شوم تو نخواهم شد

(کوروش)

سلام استاد عزیزم
ای خان فرهیخته ی دنیای مجازی
می خواستم با حضور تو از خانه ی خیالی ام قصری بسازم تا در شب های مهتابی اش از آسمان شعرهایت ، گل های یاس خوش بو بچینم
هان کجا ، بگو کجا رفتی ؟
ای تو همراه دیرینم
من اگر منزوی و غمین
تو شدی یاد دیرینم
با بسته شدن پنجره ات در دنیای مجازی
ناله های این دل خاموش
خنده های پریشانی است

راستی استاد من امیدم را برای آمدن دوباره تان از دست نمی دهم

نگین ( همین حوالی) دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:00

تشگر ویژه بابت ادامه ی متن قشنگتون که همین حوالی و بقیه ی وبلاگهای قشنگ دوستان رو شامل شد .


سلام نگین جان
همین حوالی و سایر دوستان از اول هم در متنم بودند و در ادامه ی مطلب نیامدند ، تنها به لحاظ طولانی بودن متن در دو سه نوبت متوالی منتشرشان کردم ...
حتما پی بردید به قضیه ..
ممنون الطفاتتان

نگین ( همین حوالی) دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:00

سلام ِ دوباره

بله شما درست میفرمایید
متن فریناز هم خیلی قشنگ بود، فرینازی دستت درد نکنه

سلام نگین جان
حالتون بهتره ؟
بلا به دور
دلنوشته ی فریناز که خیلی خیلی بهتر از متن من بود
ممنون از لطفتون

علی قربانی دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:52

سلام رفیق جان‌ ، با این نوشته جدیدت من را هم وسوسه کردی که در دنیای مجازی برای خودم خانه ای بنا کنم
خیلی زیبا و پرتوان بود

سلام بر دوست عزیز و مهربانم
اگه فوتبال بهت این اجازه رو بده که خیلی خوبه
آقا اصلا یه وبلاگی ثبت کن توش از فوتبال بنویس

آرزوهای دور دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:13 http://www.fardreams.blogfa.com

سلام
همه جا چشم هاییست که تو را می پاید
هیچ مکانی نمیتوان روان بود
دنیا دست وپایمان را بسته

رفاقتت چرا از هم گسسته است؟

مهم نیست که همه جا چشم هاییست
مهم اینه که چشم ها را باید شست
سلام بر دوست عزیز و فرهیخته ام
قبل از اینکه پاسختون رو بدم وقت گذاشتم و وبلاگ زیبای شما را مرور کردم
از آن قبیل وبلاگ هاییه که آرزوهای دور را ملموس می کنه
به رسم رفاقت لینک می شین
البته اگه اجازه بدین

نگین( همین حوالی) دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:56

من ازین به بعد باید مواظب باشم سوتی ندم چون چشمای شما بی نهایت تیزبینه

همین حوالی اپ شده ،راستی اگه توی خبرنامه ی خونه ی خیالیتون save نشدم، لطفا زحمتشو بکشید

سلام نگین جان
من وبلاگ دوستانم را با دل و جان می خوانم واسه همین ...
راستی من همیشه در حوالی وبلاگ شما هستم
حتما اطاعت امر می کنم

ستایش سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 http://www.baran8904.blogfa.com

سلام رفیق جان
ببخشید عزیز بابت تاخیر
من شرمنده ام
واقعا لذت بردم.خیلی زیبا به تصویر کشیدی.من و هم اون وسط مسطا جا دادی
خیلی خوشحال شدم

من در میان کوچه های سبز احساسم به دنبال قدم های تو می گشتم
و چه خوب شد که آمدی ...
سلام ستایش عزیز
ممنون الطفاتتان بانو
ا
دلنوشته ام اول و وسط و آخر نداشت فقط سعی کردم بر همان ترتیب چینش در لینک ها بنویسم که بر مبنای ورود دوستان به وبلاگم تنظیم شده است
بی گمان تا نام تو در وبلاگ من می درخشد تمام سرزمین اندیشه ام بهاری است

یلدا چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:45

سلام هرچند ما تویه دنیای مجازیتون جا نداشتیم ولی جدا قشنگ بود

نگاه من مثل یک مرغ مهاجر به دنبال حضورت کوچ می کند
و تو می گویی در دنیای مجازی من جا نداری!!!
من تو را چشم در راهم همه هنگام...

نازنین چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:04

داشتم فکر میکردم اینجا یه تفاوت با بقیه وبلاگها داره
البته اینجا به جز من بقیه دوستان قلم خوبی دارن
اما همه جا برای زیبا تر شدن نوشته هاشون عکسهای زیبا تر میذارن تا جذابیت نوشته بیشتر بشه
اما اینجا اگر هم عکسی گذاشته بشه فکر نمیکنم کسی متوجه بشه چون اونقدر خواننده غرق نوشته های زیباتون میشه که ...

این پستتون زو تقریبا حفظ شدم چون چندین بار خوندمش و دوست دارم بازم بخونم

تشکر از فریناز عزیزم به خاطر متن زیبای دیگه ای که نوشت و واقعا زیبا هم بود

و باز هم تشکر از شما

تو خود شاعر سایه روشن های احساسی
پر از آرامش مهتاب
و دل من از پشت یک تنهایی زرد
نگاهش را به دلنوشته های تو می دوزد
سلام نازنین عزیز
در انتهای کوچه های احساس دلنوشته های تو و فریناز عزیز چشم های مرا جادو نموده است

نازنین چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:05

فکر کنم بازم سلام رو فراموش کردم




مثل باران نرم و آهسته آمدی
و این برایم کافی است



فاطمه چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:53

همیشه کم آوردن در مقابل محبت دوستان خوب نیست...
اما عتراف می کنم که کم آوردم چون این دنیای مجازی یه جوریه که می تونی آدمایی از جنس دل خودت پیدا کنی و برسی به همون حرف فریتاز عزیزم که تو تنهایی هم تو جمع باشی...
این نه یه شعاره نه اغراق...عین حقیقته...
حقیقته غیر قابل انکار ولی سیرینه دنیامون...

ممنون از لطفتون به همه رفیق عزیز...

سبز باشید

این جا در دل دفتر اندیشه ی همگان صفحه ی عاطفه می در خشد و از سوء سوء کلامشان عطر دریا شدن منتشر می شود
مرز میان ما فقط مرمری از صفا شده است
و عشق در مرز دل ها می ژیچد
سلام فاطمه جان
آن چه فریناز گفت و آنچه تو گفتی
حقیقتی است غیر قابل انکار
ممنون الطفاتتان بانو

رهگذر چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:29 http://rahgozar1986.persianblog.ir/

سلام
من رهگذری از کوی عشق هستم
امروز میهمان خونه خیالیت شدم و صفا و صمیمیتش مرا بیشتر شیفته این دنیای مجازی کرد
کاش زودتر میهمانت میشدم تا در اینجا دنیای مجازی تو حضور داشتم
ر ف ی ق رفیق من میشوی؟
نگاهتان قلمتان مرا بر این داشت تا به خود پیوندتان زنم و میهمان همیشگیتان باشم
پس دعوتت میکنم به کوی رهگذر گذر کنی و با احساس زیبایت مرا سرشار از احساس کنی...
منتظرت هستم...

سلام بر رهگذر کوچه ی عشق
قدم بر چشمان من گذاشتی و مهمان روزهای عاشقی ام شدی
و کاش من نیز زودتر به دنیای مجازی تان پا می گذاشتم
اما چه باک که اندیشه تان همیشه تازه است و وقت برای شاگردیتان باقی است
من نیز با اجازه تان و به رسم رفاقت پیوندتان می زنم شما را به اندیشه ام
سپاس از این همه لطفتان

ازیتا پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:38

salam
mazerat mikham ke dir omadam
ghalameton vaghean shegeftzadam kard vghean ostadin va rafigh barazandatone
rafighe aizam merc az lotfeton

و تو نیز با انعکاس نقره ای رنگ اندیشه ات
مجال رفاقت دادی به اندیشه ام
با یک جرعه از دریای یادت
تا همیشه در قلبم جا گرفتی
سلام بر آزیتا ی عزیز
در بلندای خیال تو
عشق آکنده باد

مریم جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:48 http://najvaye-tanhai.blogfa.com

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و صدای منو از دنیای مجاز می شنوین اینجا دنیای مجاز است با تمام خوبی ها و گاه بدی هایش
اینجا همه هست و هیچ نیست اینجا همه چیز دل می شود و دل نویسنده است اینجا چهرها معنا ندارند اما دست نوشته های دل تمام معنای زندگی می شوند
اینجا ر ف ی ق ی هست که تمام شاپرکها به لبخندش غبطه می خورند و دل به نگاهش سپرده اند
اینجا خانه ی خیالی رفیقی شفیق است که اگر دور شود حتی برای لحظه ای دلها می لرزد و اشکها در چشمانمان به رقص در می آیند
سلام بر رفیق احساس های ناب!
نمی دانم در برابر این همه لطف و مهربانی چگونه زبان تشکر بگشایم ؟فقط می توانم بگویم که یک رفیق مهربان هستی

سلام بر غنچه ی بیتاب احساس
که فقط خدا برای احساسش کافی است
وقتی که نیستید بغض فضای این جا باز نمی شود
حتی یک شاخه یاس عاطفه هم پیدا نمی شود
من از بودن تو عابر کوچه های نور می شوم و از دنیای ناچیز به آنجا می رسم که خدا برایمان کافی است...
ممنون از حضور سبزتان

... شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:45

زیبا بود

ممنون الطفاتتان
اما چرا نام و نشانت را ندادی [:S012

سهبا شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام اول هفته به رفیق عزیز . روز و روزگار بر شما خوش . سلامت باشید و پایدار .

سلام بر سهبای عزیز
چه حسن شروعی داشت این هفته با حضورتان
هرچه نگاه عاطفه و اشک شبنم است و قطره های ساکت باران
همه نثار مقدمتان

فریناز شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:36

س
ل
ا
ا
ا
ا
ا
م


گاهی میشود که نباشی اما همیشه یادت در خانه ای سیر میکند با دنیا دنیا دوستان با صفا....

به راستی دلم تنگ میشود... تنگ محبتی عجین گشته با خط به خط ساختمان این خانه خیالی....

دست مریزاد که معماری به تمام معنایید مهربان...

خوبید؟ اگر چه نیستم گاهی اما همیشه با یادتان هستم

ایام به کام رف ی ق عزیز

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
چقدر تو مثل شمعدانی ها می مانی
ومن مثل مشتی خاک گلدان
چقدر تو مثل لحظه ای هستی که باران می بارد
و چقدر من مثل مرغی هستم که در زیر باران بی تاب و حیرانم
تا وقتی که تو مثل چشمه ی اشکی از ابر بباری
من نیز چونان تشنگان کویر در انتظارم
سربلند باشی

نازنین شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:12

سفرتون بی خطر ر ف ی ق

جای شما در این دنیای مجازی با هیچ چیزی پر نمیشه


بی صبرانه منتظر حضور گرمتون هستیم
حتی اگر دیگه مثل بارانی نباشه

بی تو مثل بارانی غزل های حافظ هم می شکند
ای معنی طراوت باران عاطفه
بی تو غمی غریب به شهر دل ها خواهد نشست
سلام نازنین عزیز
مباد آن روزی که مثل باران نباشد

سایه یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 http://shadowplay.blogsky.com/

سفرت به خیر دوست خوبم !

سپاس و درود

گل مریم دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:16

سلام
سفرتون بی خطر... خوش بگذره! سوغاتی یادتون نره

بهرام دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:11

زندگی شاید

اناری است که دانه دانه اش میکنیم،

و خوشبختی همان دانه ای است

که گم میشود

هنگام دانه کردن انار،

و ما برای یافتنش

هیچ کاری نمیکنیم.

فریناز دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 20:59 http://delhayebarany.blogsky.com

جاتون خالیه....

اما به امید هدیه های قشنگ قشنگ بازم منتظریم

بی صبرانه منتظریم...

یعنی الان کنار دریایین یا تو عمق کویر...

یا یه جایی بین انبوه درختای قشنگ... با جیر جیر جیرجیرکای عاشق

نمی دونم شایدم یه جایی رو قله ی هیمالیا باشین...

مهم اینه که کنار خونواده ی مهربونتون خوب و خوش باشین

سفرتون بی خطر

خدا حافظ و نگهدار شما و خونواده تون باشه



کوروش سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:34 http://korosh7042.blogsky.com/

نمیدانم آیا شعرک فی البداهه را اینجا نیز نوشته ام یانه

السلام ای یار دیرین اش لونیک
ای تو داری خانه ای زیبا و شیک

برفروزاندی چراغ از ومهر دل
زو بماند عقل چون دری به گل

راه من روشن به مهر دوستان
همرهان اهل دل افسانه خوان

من امیدی دارم از مهر شما
پرنیان و ویس عزیز و هم ندا

ان ر فیق عاشق و مفتون دل
یار سینا دخت زیبا زو خجل

ان ستوده بخت و ان شنگ عزیز
نازنین ها نازی و نسرین تیز

بانوی سیمین و سیماها دوتا
هم بهار آن گل مریم رها

ان شکیباها گل نیلوفرم
مهریار مهربان تاج سرم

ازفریناز و زباران یاد با د
آبرنگ سهراب وهم آن مهرداد

بانوی شرقی . نگین ونارنین
هم سپیده ممد ویاس زمین

از غریبه گویم و دل شیشه ای
کوروش و راضی و هم ریشه ای

از سپیده گویم و شیدای پاک
هم زسمباد و زتلخی شکلات

از امیر مهربان یادی کنم
خانه را با نامش آبادی کنم

از همه انان که همراهی کنند
دائمی یا هراز گاهی کنند

آشنا و ناشناس و همدمند
باوفا و مهربا گرچه کمند

من مرید مهرشان امید من
یار من گرده اند در این وطن

خانه ام با یادشان پر نور شد
تیره گی از نامشان بین دور شد


یه زودی با سورپرایزی خدمت خواهم رسید

دیانا شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 20:16 http://diani.mihanblog.com

بعد از یه غیبت با یه شعر وصف حالم اپم
دلم برا حضورتون تنگ شده

ستایش دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:20 http://www.baran8904.blogfa.com

پس کی میای؟

فریناز دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:23 http://delhayebarany.blogsky.com

سلام.... هر چه به در خانه تان مینگرم نه آبی ریخته شده نه جارویی نه بوی گلابی...

مسافر ما کی از سفر قندهارش خواهد آمد؟

دلتنگ بودیم... دلتنگ ر ف ی ق خانه ای خیالی

فریناز دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:32 http://delhayebarany.blogsky.com

آهنگتونم که از دلتنگی ها خبر میده

کجایی ر ف ی ق شفیق؟

زیبا بود آهنگتون... جالبه بدونین رضا صادقی گوش نمیکردم... فکر کنم اولین آهنگشه که دی ال کردم


بیاین دیگه... بسته نبودنتون

نگین ( همین حوالی ) سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:36

سلام

توی وبلاگ دوستان خونم که مسافرت تشریف دارین
امیدوارم بهتون خوش بگذره

نازنین چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:48

سلام

انشاا... که سفر خوش میگذره
چند روز دیگه مونده؟
منتظر بازگشتتون هستیم

فریناز دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 15:24 http://delhayebarany.blogsky.com

هنوز خیال آمدن ندارید یار قدیمی...؟؟؟

کجایید؟

ثنائی فر دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 21:09 http://www.sanae.blogfa.com

چرا دو هفته شما را چند سالی است پایان نرسیده این همان توقف ثانیه هاست که خود نوشتید
امید هر کجا هستید خوب باشید و موفق
منتظر هستیم همه دوستان با هم
یا حق

دختر مردابی سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 http://www.mianboribedaria.blogsky.com

سلام ر ف ی ق عزیز
منتظریم به روز شوید بعد از آن غیبت طولانی

مهدیه سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 20:01 http://mhdh.blogsky.com

سلام رفیق
سفر بخیر

سهبا چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 00:25 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام رفیق عزیز . منتظر تاثیرات سفر هستیم دوست خوب ... پس کی می نویسید ؟

کوروش چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:55 http://www.korosh7042.com

فکر می کردم عزلت ر ف ی ق مارا سبب چیست
نکند انزوا برگزیده
نکند هجر را به حجر نشینی دلی نشسته
شادمانم که
پر انرژی و شادمان بازگشته
رهش گلباران


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد