متولد ماه تیر ...

یادم هست از وقتی که به دنیا آمدم ، می خواستم پشت کوه ها سرک بکشم و خانه ی خورشید را از نزدیک ببینم ... 

یادم هست از وقتی که به دنیا آمدم ، برای آسمان که دلش گرفته بود دعا می کردم و آرزو داشتم که کاش قدّم می رسید و اشک های آسمان را پاک می کردم ...  

یادم هست از وقتی که به دنیا آمدم ، غصه می خوردم که چرا دست هایم به ابرها نمی رسد و همه اش به این فکر می کردم که در کوچه پس کوچه های پشت ابرها ، ستاره ها چگونه بازی می کنند ... 

یادم هست از روزی که به دنیا آمدم ، دلم شورِ جوجه گنجشک هایی را می زد که مادرشان به لانه برنگشته بود و هراسان بودند ... 

یادم هست از وقتی که به دنیا آمدم ، سروها همه ایستاده بودند و بید ها در مقابلشان خضوع کرده بودند ... 

یادم هست از وقتی که به دنیا آمدم لالایی همه ی آلاله ها از مضمون غربت آکنده بودند ... 

اما با اینهمه یادم نیست از وقتی که به دنیا آمدم ، کسی به من گفته باشد که سرچشمه ی کرشمه کجاست و عشق از کجا پا می گیرد و شروع می شود ... 

من به دنیا آمدم و کسی به من نگفت که با تنهایی ها و با دلِ شکسته چه باید کرد ... 

و کسی به من نگفت که دل کبودِ بنفشه ها را باید بر دامان کدام عاطفه نشاند ... 

پی نوشت : با این که به روایت شناسنامه ، من در بیست و هشتم تیر ماه پنجاه و سه به دنیا آمدم ، اما از آن روز تا حالا ، هر لحظه دوباره از نگاهِ عشق زاده می شوم ...

نظرات 60 + ارسال نظر
سهبا سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

و چه زیبا روزی بوده بیست و هشت تیرماه پنجاه و سه ، روزی که شما به دنیا آمدی تا به دنبال خورشید و ماه و ابرها و آسمان زیبا و گنجشککان باشی و با هر کدام از آنها ، هر روز و هر ثانیه قصه عشق را به تکرار بنشینی ، که مگر خلقت انسان جز با عشق مفهومی می یابد ؟
پس در این روز زیبای تولد ، مثل همیشه به تکرار از خداوند مهربانی ، سرشاری قلبتان را از عشق به او می خواهم و صفای دل را همانگونه که هست ، بل زلال ترو زیباتر از همیشه .
تولدتان هزاران بار مبارک رفیق عزیز . سالها سرزنده و شاداب و همیشه عاشق مانا باشید و جاودان .برفراز و پیروز .

من نیز تو را از رایحه ی روحبخش عشق که در زمزمه های گاه گاهت پیچیده می شناسم ...
و من دیده ام که تو وقتی از کوهها و نیایش و یگانه می گویی چگونه عشق بر زیر بال مهرت بال می گسترد ...
و من نیز در سال روز روزی که از مادر متولد شده ام و به پاکی طفل آن روزها ُ‌سرشاری قلبتان را به عشق خدا و زلالی دلتان را به عبادت او در مقیاس صد چندان آرزو می کنم ...
سلام بر سهبای عزیز
و من در این سال به یمن داشتن دوستانی فرهیخته چون شما دوباره متولد شدم ...

کوروش سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 http://korosh7042.blogsky.com/

مارا بی بهاست سر بر آستان بی ریای دوست


سرخی این آسمان از رنگ چشمان من است
غرش تند نگاهت. تندر ِ جان من است
اخم تو اتش زده بر جان و هم ایمان من
گربه مهرم ننگری . دوزخ گلستان من است


(کوروش)

و تو ای استاد ِ من بدان ، بی لطف چشم عاشقت
هر جا ی دنیا که روم احساس غربت می کنم
بر روی شانه ات هر وقت انوهی نشست
در حمل بار غصه ات با شوق شرکت می کنم
سلام بر استاد عزیزم کورش بزرگ
اینجا که می آیی در دلم ولوله برپا می شود ...

محمد سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:55 http://www.faryadebiseda71.blogsky.com

سلام بر رفیق عزیز
من بروز هستم
منتظر حضورتون هستم

سلام بر دوست خوبم محمد نازنین
دلتنگ نوشته ات بودم ...
با جان و دل می آیم ...

دختر مردابی سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 http://www.mianboribedaria.blogsky.com

آرزوهای کودکیمان هر چند در بزرگ شدن های پرگناهمان رنگ می بازند اما باورم این است که می شود همت کرد و معصومیت کودکانه را از این روزهای شبزده و مفلوک باز پس گرفت
تو که هر لحظه از نگاه عشق زاده می شوی شاید راحتتر بتوانی معصومیت هایت را از این لحظه ها بازپس بگیری
اگر چه هرگز کسی به تو نگفته که با تنهایی و دل شکسته ات چه باید بکنی اما همین دل شکسته دستت را برای رسیدن به آسمان و نوازش خورشید می گیرد

سلام ر ف ی ق عزیز
تولدتون مبارک تمام آرزوهای خوبم را لای ترمه دوستی های قدیمی می پیچیم و هدیه می دهم به شما برای زاد روزتان آغاز سی و هشت سالگیتان مبارک

من تو را از صدای پای نور در سرسرای قلبم می شناسم ...
من دیده ام که تو وقتی زخم بر می داری از این زمانه ، چگونه فرشتگان بر گِرد دریای طوفانی ات طواف می کنند و بر گلزخم های آسمان تنت مرهم ستاره می چینند ...
من تو را می شناسم ...
من دیده ام که تو وقتی دعا می کنی ، ساقه ای سبز از بستر دست هایت بی امان رشد می کند و تا آسمان اجابت بالا می رود ...
من دیده ام که مادرت به تو قسم می دهد آنچه را که از خدا می خواهد ...
و پدرت را دیده ام که وقتی از بدرقه ی نگاه تو برمی گردد در پاسخ نگاه کنجکاوت می گوید :
شعری است باغ چشم تو غرق سکوت و آرزو
یک روز من این شعر را تا آخر از بر می کنم
ومن دیده ام که برادر ت همه احساس و عشق را و حتی شادی اش را چگونه با تو تقسیم می کند ...
ومن خواهرت را دیده ام که عاشق آیه های صبر تو شده و از تو آرامش می گیرد ...
سلام بر دختر سرزمین پاکی ها
ومن نیز در پیش ترمه ی دوستی های قدیم زانو می زنم و دانه دانه آرزو های خوبی که برایم داشته ای را متقابلا از خداوند جان برایت مسئلت می نمایم ...
راستی گفتید سی و هشت سالگی ومن یادم آمد که به روایت شناسنامه ام بزرگ شده ام اما هر چه باشد کوچک شما هستم ...

ستایش سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 http://www.baran8904.blogfa.com

سلام
من زودتر از همه تبریک گفته بودم.ولی کامنتم کوووووووووووووو؟
دوباره تبریک میگم خدمتتون.واسه منم یه ارزو کن

سلام برستایش عزیز
البته بعد از دختر مردابی عزیز دومین نفر شما بودید و چقدر من از این بزرگواری تان شرمنده شدم ...
مگر می شود از کامنت های دلپذیر شما به سادگی گذشت ، یادتان باشد شما آن یادگاری را در پست (( هم صداتر از همیشه ... )) بر صفحه ی دلم حک کردید و گویا پاسخ هم آن جاست ...
واما آرزویم این است که هزار سال با عشق زنده باشی ...

ستایش سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:31


گیج بازی دراوردم

بزرگواری کردی

جلال سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:57

شود آیا روزی

بروم خانه­‌ی خورشید و دگر هیچ نیایم به زمین

بروم جایی که از رنگ زمان دور شوم.

شود آیا روزی

که به جز عشق نریزم اشکی

دلم از غصه­‌ی ایام بشویم

و فقط رنگ گل سرخ ازل را بچشم.

شود آیا روزی

که دلی بی کس و تنها نشود یک لحظه

یا که در هر قایق

سه نفر بنشیند!

قصه با پلک شروع گردد و در سینه تمام

و بجوییم نگارنده­ی باران نفس.

آب می­گذرد!!

آری آری!

آب می­پرد از کوزه­ی شب.

شود آیا روزی

که گدای سر هر کوچه و کنجی

طلب عشق ز خورشید کنیم

و بدانیم فقیریم!

به تماشاکده آبی بزنیم

به تماشای نوامیس خدا بنشینیم!

شود آیا روزی

پیکی از نور بگیرد آغوش

بچّه­ی فکر شبم را !

یا جوان سحرم را !

شود آیا روزی

که دو بالم بگشایم

بروم نقطه­ی آغاز بشر

حس کنم بار دگر روح دمید

آری آری
شود آن روز که جز عشق نریزم اشکی
دلم از غصه ی ایام بشویم
و فقط رنگ گل سرخ ازل را بچشم ...
سلام بر جلال خان عزیز چه می کنب با این روزهای تعطیلی

شبنم* سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:02

تولدتون مبارک **
شیرینی پس کو

مر سیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
هستیم در خدمتتون

javad سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:37

خواستم برایت هدیه بگیرم

گل گفت: که مرا بفرست که مظهر زیباییم

برگ گفت: که مرا بفرست که مظهر ایستادگی ام

بید گفت: که مرا بفرست که مظهر ادبم که همیشه سر به زیر دارم

به فکر فرو رفتم و سرم را به زیر انداختم به ناگاه قلبم را دیدم

که بهترین چیز در زندگیم هست

به ناگه فریاد زدم

که قلبم را می فرستم چون

او خود زیباست، مظهرایستادگیست

سربه زیرو با نجابتست

تولدت مبارک

ممنون الطفاتتان ای برادر زاده
خوب شد گل را نفرستادی چون تو خودت گلی !!
مگه من تو نوبت پیوند قلبم !!!
کادوی من کو قلبت به چه دردم می خوره ...
راستی قلبت سر به زیره !!!

javad سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:38

روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو
کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو
درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم
بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم
میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم
از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم
من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون
چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون
به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم
هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم
تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم
اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم
کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش
بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش
با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک
با ل فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک
عاشقتو یه قلب بی قرار و کوچک
فقط می خوان بهت بگن :.
تولدت مبارک



جواب کامنت قبلی شوخی بود ...
اما چه جشن تولدی واسم راه انداختی ...
سنگ تموم گذاشتی ...
مر سییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:44

امشب شب ما غرق گل و شادی و شوره

از جشن ستاره آسمون یه پارچه نوره

امشب خونه مون پر از طنین دلنوازه

تو کوچه پر از نوای دلنشین سازه

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه

زندگیم با بودنت درست مثل بهشته

تو خونه سبد سبد گل های سرخ و میخک

عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

جشن تو جشن تولد تموم خوبی هاست

جشن تو شروع زیبای تموم شادی هاست

جشن تو طلوع یک روز مقدسه برام

وقت شکر گزاریه به سوی درگاه خداست

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه

زندگیم با بودنت درست مثل بهشته

تو خونه سبد سبد گل های سرخ و میخک

عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

امشب تو ببین چه شور و حالی و صفایی

راستی که گل سرسبد محفل مایی

امشب رو لبا گل های خنده واسه ی توست

آرزوی ما بخت بلند در طالع توست

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه

زندگیم با بودنت درست مثل بهشته

تو خونه سبد سبد گل های سرخ و میخک

عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

جشن تو جشن تولد تموم خوبی هاست

جشن تو شروع زیبای تموم شادی هاست

جشن تو طلوع یک روز مقدسه برام

وقت شکر گزاریه به سوی درگاه خداست

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه

زندگیم با بودنت درست مثل بهشته

تو خونه سبد سبد گل های سرخ و میخک

عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

ای کلک بازم که با نشونه اما بی اسم اومدی ...
بابا یه کمی فکر من باش
به هر حال ممنون

ثنائی فر سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 16:24 http://www.sanae.blogfa.com

تابستان را شرمنده کردید بر سر تیر ماه منت گذاشته دنیا را لایق دانسته و در بیست و هشتمین روز تیر خورشید را در طلوع همراهی کردید تولدتان بسیار مبارک

خورشیدی اگر در آسمان حیات من طلوع کرد
آن اندیشه ی دوستانی چون شما بوده و بس ...
باشد که خاک پایشان توتیای چشمانم گردد ...
سلام بر بانوی احساس های ناب
شرمنده ام کردید بانو ...

رعنا سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 18:09 http://sedayekhamush.blogsky.com

عشق از همان جا پا گرفت که تو هراسان جوجه گنجشک ها و کنجکاو بازی ستاره ها در پس ابرها شدی و غصه نرسیدن دست های کوچکت به اسمان را خوردی!
تولدت مبارک ر ف ی ق
نگاهت از همان ابتدا به دنیا عاشقانه بود و دلت اسمانی

از همان روزی که خدا از کبریایی بلند و زلالش آسمان را بر افراشت و بندگانش را در فضای بیکران زمین به مهمانی آورد ُ بی گمان عشق را هم برای هراسان شدن و غصه خوردن و خوب بودن و خوب دیدن و هزاران خوب دیگر در دلشان قرار داد و شلید در آفرینش من هم ذره ای از آن را در وجودم نهاد تا با آن یاد عزیزانی چون تو را در وجودم نگاه دارم ...
سلام بر رعنای عزیز
ممنون الطفاتتان شدم بانو ...

DIANA سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 18:21 http://diani.mihanblog.com

سلام
مطمئن بودم که از دل نرود انکه از دیده رود
مرسی از احوال برسیتون
راستی............
Happy Birthday to youoooooooooooooo
Happy Birthday to youoooooooooooooo
Happy Birthday ,Happy Birthday ............
Happy Birthday to youoooooooooooooo

از طرف خودم و همه ی اونایی که میشناسم و میشناسیم

با یه شعر داغون از شاهکارای خودم بروزم

با چشم دل دیده بودمتان ...
از این روست که از دلم نمی روید
سلام دیانا جان
شرمنده ام کردید ...
مخلص همه ی اونایی که می شناسم و می شناسیم هم هستم
شعرای شما همه شاهکارن ...
چوب کاری نفرمایید ...
حتما می آیم مثل همیشه که با اشتیلق می آیم ...

مهدیه سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 21:45 http://mhdh.blogsky.com

سلام رفیق
اینهمه گفتی
اینهمه مبهوت نوشته شدیم
که در انتها برسیم به ......
تولده رفیق
شیطنت داشت این یادداشت

لعنت بر شیطان رجیم ...
سلام بر مهدیه ی عزیز
اون لعنت اولی رو واسه خودم گفتم که شیطنت کردم ...

مهدیه سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 22:17 http://mhdh.blogsky.com

تولدت مبارک رفیق
گرمای این روزها نشان از به دنیا آمدن کسی داره که وجودش پر از گرماست...
زندگیه پر از عشقی داشته باشی
خالی از تنهایی
و بدون دله شکسته

ممنون از لطفتان
گرما بخش وجود این ر ف ی ق احساس پاک و اندیشه ی بی مثال دوستانی چون شماست و گرنه بی وجودتان از زمستان خدا هم سرد ترم ...
اما آرزو دارم که به یمن نفس حقتان آرزوهایی که برایم کردید محقق گردد ...
باز هم سپاس از حضورتان

مهدیه سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 22:19 http://mhdh.blogsky.com

رفیق کسی نمیداند کی و از کجا عشق آغاز میشود
چند روزی که گذشت تازه یه حسی داری ... اما نمیتونی بفهمی چیه
از کی شروع شده
برای همینه یادت نمیاد
تنهایی هم همین جوره یواش یواش شروع میشه
اما یهو میبینی تنهاییییییی
و کسی نیست ....اما......نباید فراموش کرد خدا هست همیشه
دل شکسته
نمیدونم چی بگم.....سعی کنیم نشکونیم نمیشه کاری کرد

راست می گی ُ نه من ، نه ما و نه هیچ کس دیگه نمی دونه عشق از کی و کجا شروع می شه ....
اما مهم اینه که یه زمانی از یه جایی شروع می شه ...
اما مهم تر اینه که این عشق چجوری تویه دلامون باقی بمونه ...
اما حکایت تنهایی و دلشکستگی با عشق متفاوته ...
وخدا نکنه که کسی دلشکسته وتنها بشه...
وبه همون شدت کاش همه عاشق بشن ...
سلام مهدیه جان
بگذاربگویم که با آمدنت امید را به احساسم جاری می کنی ...
ومن پر می شوم از ترنم حضورت ...

مریم خانوم چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:21

تولدت مبارک

سلام بر خواهرزاده ی عزیزم
چه عجب یادی از ما کردی
ممنون اما من کادو می خام

همین حوالی چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 http://haminhavaly.blogsky.com

تولدتون مبارک
امیدوارم که تولدهای زیادی رو جشن بگیرید و با چشمان خودتون شادی ِ خودتون رو ببینید.
اولین باره که میام اینجا. و خوشحالم که با تبریک تولدتون پا به عرصه ی این خونه ی خیالی گذاشتم.
موفق باشید و شاد

شما لینک شدید

آدم ها
روی ستاره ها راه می روند !!
گاه چون باران
بر زمین می بارند ...
سلام بر شما دوست عزیزم
همیشه رد پایتان را در وبلاگ دوستان می دیدم وشما همیشه روی ستاره ها راه می رفتید ...
از اینکه چون باران بر این خانه ی خیالی باریدید به خود می بالم ....
به رسم رفاقت لینک شدید/

یلدا چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 14:18

تولدتون مبارک
انشاالله سایه تان سال های سال بر سر خانواده محترمتان باشد

سلام
سپاس از لطفتان
ممنون از این که فراموش نکرده بودید

نازنین چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 19:27

پس رفاقت هم متولد ماه تیر هست
کاش تیر ماه اینهمه زود تمام نمیشد
و کاش قبل از تمام شدنش میفهمیدیم که عشق شاید از رفاقت و دلهای پاک پا میگیرد و شروع میشود...

درووووووووووووووود بر ر ف ی ق همیشه مهربان
شناسنامه ها همیشه راست نمیگن
خیلی ها معتقدن تولد انسان ها زمانیه که با عشق عجین میشن
تبریک میگم تولدتون
امیدوارم قرنها با رفاقت زندگی کنید و سلامت و شاد باشید در پناه یزدان پاک








هنوز
کودکی ام
راه می رود
در کوچه های تر
بارانِ آن سال ها
اکنون کجا می بارد ؟
سلام نازنین عزیز
وقتی که می آیی من همه چشم می شوم
زیرا که من تشنه ی بارانم
وتو مثل بارانی ...
سپاس از لطف و توجهتان بانوی باران

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:39

سلام
تولدت مبارک! با اجازت برخی متن هارو تو فیس بوک شر می کنم. ویلاگتم معرفی می کنم به دوستانم که سر بزنن

سلام ممنون از لطفتون ...
با ذکر منبع اشکالی نداره و خوشحال می شم از این کارِ ِ تون ...
بازم بهم سربزنین

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:30

دنیا را ببین...

بچه که بودیم از آسمان باران می آمد.

بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!
بچه که بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن. بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه!
بچه که بودیم تو جمع گریه می کردیم. بزرگ شدیم تو خلوت بچه بودیم!
راحت دلمون نمی شکست بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه.
بچه که بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم.
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه.
کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم.
بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون می رفت.
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم.
بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم.
بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه!
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود.
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه!
بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود!
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم!
بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم.
بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر می گردیم به بچگی.
بچه که بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند.
بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس نمی فهمد.
بچه که بودیم دوستیامون تا نداشت.
بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره.
بچه که بودیم بچه بودیم بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ دیگه همون بچه هم نیستیم

سال ها
چشم به راهی بودم
که نبود
پروانه
در غبار آیینه گم شد
پروانه ای که
نبود
سلام بر شب آفتابی عزیز
هرچند که بی نام اما با نشان آمده بودی
خیلی زیبا و دلنشین هم آمده بودی

شب آفتابی پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:35

چه لطیف است حس آغازی دوباره،
و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس...
و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!
و چه اندازه شیرین است امروز...
روز میلاد...
روز تو!
روزی که تو آغاز شدی!
تولدتان مبارک

سلام بر شب افتابی عزیز
یادم میاد این متنو یه روزی با یه حس و حالی نوشتم و تقدیم یه رفیق کردم و امروز منو با این متن سورپرایز کردید چون یاد و خاطره ی اون روز واسم تداعی شد ...
راستی ممنون این همه لطفتان بانو ...

فرینــــاز پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:26 http://delhayebarany.blogsky.com

سلام بر رف ی ق مهربانم

دیر رسیدم انگار

خو چرا دو روز دیرتر به دنیا نیومدین تا من از سفر بیام و تولد بگیریم واستون؟

حالا عیب نداره
دو روزگیتون مبارک رفیق عزیز

سلام فریناز عزیز
شرمنده کیک نداریم دیگه
خو تموم شد دیگه
می خواستی زودتر کیشو مات کنی و بیایی
راستی ممنون لطفتون

فرینــــاز پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:33 http://delhayebarany.blogsky.com

تو یادت نیست اما مادرت خوب یادش است که پرستو های مهاجر در آسمانِ آن روز از فرط شادی می رقصیدند
و اقاقی های دم بیمارستان تا صبح پایکوبی کردند به یُمْن گام نهادن تو بر جای جای خاک هستی...

تو یادت نیست اما مادرت خوب یادش است آن شب ماه رفت تا به خسوفی ابدی رود از حضور ماهگونه ات و خورشید...
و خورشید که از شرم حرارت وجودت یگانه آرزویش پیچیدن در جامه ی کسوف بود

تو یادت نیست
اما
آن روز
از سر چشمه ی عشقی جاویدان جاری گشتی و تو خود از عشق پدید آمده ای و کاش میدانستی جام جم در درون توست ... از که طلب میکنی مهربان؟

تو یادت نیست اما آن روز همه چون امروز از فرط شادی بر خاک پاک خداوندی سر بر سجده ی شکر ساییدند چرا که ر ف ی ق ی شفیق از آغوش خدای مهربان به آنان هدیه داده شده بود...

میلادتان مبارک ر ف ی ق عزیز

روزگاری از کوه بالا می رفتم
تا در اوج کلبه ای بسازم
کلبه در خیال ماند
دور شده ام از آرزوهای محال
که هیچ محال نبود
مکرر عاشق شدم
هنوز عشق
روی شانه های من راه می رود
بال هایش را گشوده است
تا مرا برد به کوه
به کلبه ی خیال
سلام فریناز عزیز
وقتی تو می آیی رگباری از آرامش بر دلِ بارانی من می بارد ...
سپاس از لطف و بزرگواریتان بانو ی آفتاب ...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:25

کامنتای من کووووووووو؟

تولدت مبارک!
دیروز اجازه گرفتم که برخی نوشته هارو با دوستان فیس بوک شر کنم و ادرس وبلاگو بهشون بدم

سلام
چرا می زنی
یه روز نبودم
بالاتر را بخونی پیداش می کنی
اجازه ی ما هم دست شماست

فاطمه پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 17:23 http://daryatanhast.blogsky.com/

تولد شور شکفتن است به دستان توانمند آفریدگار گیتی...

تولدتون مبارک...

سبز باشید

سنگِ دنیا را به سینه می زنم
هنوز جایی مهر پرسه می زند
چیزهایی غرق در گل و نورند ...
سلام فاطمه جان
ممنون از لطف شما
سپاس از آمدنتان

محمد پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 18:01 http://www.faryadebiseda71.blogsky.com

سلام بر رفیق
من اپم زودی بیا
منتظرت هستم

سلام محمدجان
وظیفه است
حتما میام

محمد پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 18:07

منم تیرم هاااااااااااا

پس تو هم عاشقی

محمد پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 18:10 http://www.faryadebiseda71.blogsky.com

عزیزم شرمندم به خدا
هی یادم میشه تولدتو تبریک بگم البته با یکم تاخیر
ببخشید
ارزوهای ارزوهای زیادی براتون دارم

من همیشه گل سرخ را از نگاه تو می خوانم...
ممنون از آرزوهای خوبتون ...

فرینــــاز پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 19:04 http://delhayebarany.blogsky.com

جالبه ها اینجا هر چی خواهر زاده برادر زاده ست جمع شده + باجناق محترم که عزیزتر از خود آدمه

به این وب خانوادگی تبریک میگوییم

فقط من کیک میخواما!!!

تولدم مفتی مفتی که کیف نمیده

نکنه شما هم از اصفهان رد شدی

یاد قبیله های سرخپوستی به خیر
صدای شور و هلهله
کنار خرمن آتش
کنار خرمن گل
واینجا هم می توان قبیله داشت
سلام فریناز جان
شرمنده کیک نمونده
خو نبودی دیگه
اما به جاش می تونی یه چای تویه هشت بهشت به حساب من بخوری
من از دروازه شیراز تا دروازه ی تهرون و از فلاورجون تا طوقچی را متر کردم !!!
البته دوازده ساله که ماهی یک بار متر می کنم قبلا هر روز این کارو می کردم !!!!
خوب حق بدین خسیس باشم آباجی

آراز جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:58


باد، پیچید در ترانه‌ی برگ
برگ، لرزید از بهانه‌ی باد
هرکجا برگِ خشک بود، افتاد
باغ، نالید و گفت: «باد، مباد!»

در شگفتم، گناه باد چه بود؟
برگ، خشکیده بود، باد ربود.
باد، هرگز نبود دشمنِ برگ
مردن برگ، دست باد نبود.

زندگی ذره ذره می‌کاهد
خشک و پژمرده می‌کند چون برگ
مرگ، ناگاه می‌برد چون باد،
«زندگی» کرده دشمنی، یا «مرگ»؟

برگِ خشکم به شاخسارِ وجود
تا کی آن باد سرد، سر برسد
!تو هم ای دوست، ذره ذره مکُش
!...تا نخواهم که زودتر برسد

فریدون مشیری

سلام بر آراز عزیز
هرچند که این جا سخن از زندگی بود اما یاد مرگ همیشه موجبات بهتر زندگی کردن را به دنبال دارد ...
سپاس از آمدنتان ...

مهدیه جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:08 http://diba-ziba.blogfa.com

ســــــلام و ممنون از این که به من سر می زنی ببخشید یک کم دیر شد راستی وبت هم زیباست باز هم به من سر بزن منتظر تو هستم بازم ممنون ممنون از همین حرف های زیبات ازاین تقدیردلگیرم که دستاتو نمیگیرم
توتنهایی وخلوت بازدارم ازعشقت میمیرم
به حرف میگم خداحافظ به دل میگم بمون میشه ؟؟؟؟
تورفتی وهنوزاین دل پرازآشوب وتشویشه

سلام وممنون از الطفاتتان بانو
وقتی پرندگان صدا
با تازیانه ی رعد پرکنده می شوند
عشق
پرنده ی تنهاییست
که دانه های گریه ی باران را بر می چیند ...
سپاس از آمدنتان

فرینــــاز شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:25

شما مگه اصفهانین رفیق؟

گفتم خسیسینا

مراقب باشین دیگه تصادف نکنین اومدین اصفهان

همون بهتر که الان کمتر میاین
چون زاینده رود خشکیده دیگه صفایی نداره

ولی شما خسیس تر از اصفهانی یایی یا

من کیک میخوام

ای همچین !!!

اونم چه خسیسی

مشت بر پیشانی ام نکوب که دیگه پل خواجو و آواز خوندنای زیرش صفا نداره اونجا دیگه زنده رود نیست که مرده روده

یادمه اون موقع از بس خسیس بودم به من می گفتن جیو یدِ کور ...
معنی شو از یه آدم قدیمی تر بپرسی میگه یعنی همون خرسی که یک مو ازش بکنی غنیمته ...
اما از اینو گذشته در خدمتیم
راستی سلام
از کیش چی سوغاتی آوردی واسمون ...

علی قربانی شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:42

تولتون مبارک ( ببخشید که دیر اومدم )

ممنون از حضورتون ...
مهم اینه که اومدید
اما از کیک خبری نیست

گل مریم شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:49

تولدتون مبارک
رفیق بد شدم نمیام شرمنده

ببببببببببببببببببببببببببببببببببببه سللللللللللللللللللللللام
چه عجب ، را گم کردید
با این همه ، همیشه اینجا در اندیشه من و در خونه ی خیالی جاتون محفوظه
راستی خوشحالم که دوباره چند روزیه که مثل سابق پر انرژی شدید
بابت الطفاتتون و حضورتون هم ممنونم

ثنائی فر شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:09 http://www.sanae.blogfa.com

آیا دیدی از نزدیک خانه اش را ؟
پاک کردی آیا اشک هایش را؟
آیا دیدی بازی کردنشان را ؟
به خانه بازگشت آیا مادر گنجشگکان؟
دلم شورشان را می زند
عشق را تولدی ندارد جستجو نکن
تا به حال حتما خوب دانسته ای با دل شکسته و تنها چه کنی

ای رفیق همیشه همراه اگر روزی به پشت کوهها سرک کشیدی و از نزدیک خانه خورشید را دیدی، اگر روزی اشک های آسمان را زدودی، اگر شبی بازی ستارگان را دیدی، هر گاه مادر گنجشگکان به لانه برگشت، اگر روزی تاریخ تولد عشق را دانستی، اگر روزی چاره ای برای دل شکسته و تنها پیدا کردی مرا نیز خبر کن

سلام بر بانوی احساس های پاک و خدایی
به قول دختر مردابی عزیز ، واقعا زیباتر از متن نگاشتید و من به احترامتان سکوت می کنم و به پا می خیزم ...
بانوی مهربانی ، احساس می کنم هر چه می گذرد از تمام آرزوهایم بیشتر فاصله می گیرم ...

نازنین شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:56

سلاااااااااااام بر رفیق مهر و مهربانی

از فریناز توقع سوغاتی داشتن مثل اینه که توی چله تابستون انتظار باریدن بارون رو داشته باشید
اون اگه کیک تولدتون رو هم بخوره بازم سوغاتی نمیده
خب البته حق داره چون بچه اصفهانه

راستش اومدم اینجا و کامنت فریناز رو خوندم فراموش کردم که اومده بودم چی بگم
از لطف همیشگیتون ممنونم
بازم تولدتون مبارک




سلام نازنین عزیز
فریناز عزیز از کتابی بی نام
هم
زیر نور ماه
شعر می خواند
تاهم پول کتاب نداده باشد و
هم پول برق ندهد
از ایشان سوغاتی خواستن آب در هاون کوفتن است
چرا که او اصولا یک اصفهانی است
باز هم سپاس از بزرگواری و الطفاتتان

کوروش یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:25 http://korosh7042.blogsky.com/

ر ف ی ق عزیزم
اگر به پشت کوه هم می رسیدیم
اگر اشک آسمان می ستردیم
اگر........

اینها می توانستیم
اما نمی توانستیم
سرنوشت
و پیشانی نوشت خود را عوض کنیم
چرا دیگران
و هم آینده گان را
کسی نمی تواند عشق بیاموزد
یا گریز از آن را




زادروزت اگرچه دیر شد
فرخــــــــــــــــــــــنده باد

مایوس می شوم آ» هنگام که دست سرنوشت قدرت می گیرد ...
و عشق به گناهِ‌ آنچه سرنوشت برایم نوشت ، دست رد به سینه ام می زند ...
کاش به جرم عاشق بودن عطایش را به تناسب عشقم می بخشیدند ...
و به گناه کم طاقتی مرا از درگاه عشق نمی راندند ...
سلام بر استاد فرزانه و عزیزم
ممنون الطفاتتان
صفا آوردید


آبتین یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:12

خدای اطلسی ها با تو باشد
پناه بی کسی ها با تو باشد
تمام لحظه های خوب یک عمر
به جز دلواپسی ها با تو باشد .

تولدت مبارک

تو کیستی که من گل سرخ را از نگاهت می خوانم ...
ممنون از الطفاتت و صد البته حضورت ...

آبتین یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:15

تبریک دست خالی مرا با سخاوت بی حدت بپذیر…البته با تاخیر

بزرگواری ات را با تمام وجودم حس کردم ...
بدون تاخیر !!

آبتین یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:38

یادت باشه زیر گند کبود
تو بودی و من و کلی آدمای حسود
تقصیر همون حسوداست که حالا
هستی ما شده یکی بود یکی نبود .

و هرگز شمعی
در حریم خلوت رازها
بر نیفروختیم ...

فرینــــاز یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:31

حالا من زیر نور ماه کتاب میخونه که پول برق ندم هان؟

اصلا منو بگو به کی یا رمز دادی


ای بشکنه این کامنتا که ....

شما همون جیوید کور براتون بسه فک کنم

تو کامنت می دهی
من میان کامنت های تو
ناگهان بزرگ می شوم ...
چقدر عصبانی
حالا خوبه به قسمت اولش توجه نکردی
اونجایی که گفته بودم حتی کتاب نانوشته می خونی تا پول کتاب هم ندی وگرنه اینجوری ناراحت می شدی
راستی سلام فریناز خاتون
این شکلک اولی رو از کجا اوردین بلاگ اسکای از این شکاک که نداشت ...

سهبا دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام دوست عزیز . امید که روزگارتان به شادمانی بگذرد ...

سلام بر سهبای عزیز
برایم جالب بود همون لحظه هایی که داشتم مطلب زیباتون را می خوندم شما هم یادی از من کردید ...
وامید که لحظه هایتان قرین عشق و صفا باشد ...

همین حوالی دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:55 http://haminhavaly.blogsky.com

سلام
ممنونم بابت لینک

راه رفتن روی ستاره ها آرزوی دیرینه ی من است
آرزویی که همچنان با من همراه است و خواهد ماند

سلام بر نگین عزیز
چه فرقی می کند
تو با این احساست
روی همین سنگ ها هم که راه بروی
چیزی شبیه ستاره می شوند

مقداد دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:54 http://shaperak.blogsky.com

سلام ر ف ی ق عزیز، بالاخره نوبت من شد که بهت تبریک بگم، تولدت مبارک مرد جوون(: ایشالا همیشه تو زندگیت روی خوب سکه رو ببینی. بابت تأخیرم عذر میخوام. از چند روز قبلش هماهنگ میکردی تولدته که گاوی، گوسفندی، سربازی قربونی میکردیم واست(:

سلام بر مرد با احساس دنیای مجازی
و اکنون برای من تابستان شگفتی است
ومن در خانه ی خیالی نشسته و به تو فکر می کنم
تو چه تیک تاک باشی و چه شاپرک
همیشه با احساسی ...
یکسالگی ات در دنیای مجازی مبارک

آرام سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:54

هر جایی مراقب دلت باش ### تولدت مبارک

نه دری
نه ردّی
از کدام سو آمده ای ؟
ردْ رویا را می گیرم تا به تو برسم ...
سلام آرام عزیز
به خونه ی خیالی خوش آمدید

شبگرد سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:17

درود بیکران
ابتدا تولدتون رو تبریک میگم.
میانبری زدم به دریا
سر از خونه ی خیالی دراوردم
ببخشیدبی اجازه وارد شدم آخه من شبگردم و میام خوشه چینی امیدوارم اجازه بدین بیام خرمن اندیشه هاتون خوشه ای بچینم و کوله بارم را پربارتر کنم.

(( میلاد تورا جشن بگیریم
این واقعه ی غربت انسان))
شادکام و سلامت باشید.

سلام بر شبگرد عزیز
و آن هنگام
که پروانه ها
لای شب بو ها
خواب اند
واز شاخه ها
صدای سیب می آید
تو هستی
که ماه را معنی می کنی
خودت را که در بستر آسمان
این سو و آن سو می روی
راستی حضورت در این جا مایه ی مباهات است
در این خانه به شبگرد (( ماه )) می گویند
وتشکر از دختر مردابی عزیز که میانبری به دریایش موجب برکت این خانه است ...

فاطمه سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:47 http://daryatanhast.blogsky.com/

غرض فقط سلامی بود...

ومن دلگرم می شوم به این حضور تو ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد