با تو دریا ، پر از دیدن بود ...

بگذار که خیال کنم هنوز هم دلنوشته هایم را می خوانی و هنوز هم هوای مرا داری ... بگذار که خیال کنم هنوز هم پر از تب و تاب منی و روزها را به فکر دیدن و شب ها را پر از خواب منی ... بگذار که خیال کنم هنوز هم در دلتنگی هایت ودر غروب های دلگیر این شهر غریب به یاد منی ... بگذار که خیال کنم هنوز هم در تنهائی ات ، دلت پر می شود از خاطراتم ... بگذار که خیال کنم  هنوز هم با تو تا دل قصه ها و تا عرش خدا می روم ... بگذار که خیال کنم هنوز هم با تو زندگی ام رنگ و بوی دیگری دارد و شب های سرد و غمگین غربت برایم رنگ سحر دارد ... بگذار که خیال کنم هنوز هم مرغک بال و پر شکسته ی دلم با تو پر و بال دارد ... بگذار که خیال کنم هنوز هم با تو ، دریا ، برایم پر از دیدن است و قایقم بی تو به گِل نمی نشیند ... بگذار که خیال کنم که هنوز هم با تو و عشق تو زنده ام و بهترین شعرهای هستی را برای تو می سرایم ...

نظرات 31 + ارسال نظر
سهبا چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:59 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

مگر کسی می تواند خیال را از شما بگیرد دوست خوبم ؟‌ مگر برای خیال کردن باید از کسی اجازه گرفت ؟ مگر برای عاشقانه زیستن و قلبی سرشار عشق داشتن باید رضایت کسی را همراه داشت ؟ مگر اختیار قلب را ، که بزرگترین هدیه خداوند است به آدمی ، می شود به کسی واگذار کرد ؟
نه دوست من . پس با زیباترین خیالهای روزگار بمانید که زندگی بی خیال خالیست .

ومن نیز به این می اندیشم که شاید معشوقه ای پیدا شود که بی خیال عشق ِعاشق باشد اما با تمام سنگدلی اش نمی تواند عاشقانه زیستن و قلبی سرشار از عشق داشتن را از او بگیرد ... اما با اینهمه معشوقه ای را که در هر نوازشی هم احساس ِسرزنش می کند و در هر دعوت به مهربان ماندنش ، هم نامهربانی !!! باید که حتی در عاشق شدن به او هم اجازه گرفت که مبادا ترک بردارد چینی نازک احساسش !! ... سلام بر ستاره ی همیشه درخشان سهبا ، وچه خوب گفتی از دریای عشق ،جائی که هیچش کناره نیست ...

مهدیه چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 http://mhdh.blogsky.com

روزگاری آرزوی منم همین بود

وشاید من هم غبطه ی امروز تو را می خورم ...

فریناز چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:46 http://delhayebarany.blogsky.com

با تو دریا پر از دیدنی بود...
شب ستاره گلی چیدنی بود
خاک تن شسته در موج باران
درکنار تو بوسیدنی بود

و بگذار حالا فقط خیال کنم که هنوز می آیی و عطر تنت میپیچد و مرا مست مست مست حضورت میگرداند....


بعد تو خشم دریا و ساحل
بعد تو پای من مانده در گل
.....

من عاشق این شعر امیدم...عاشق این شعرشم

وبعد هم تو ... هستی ام را به آتش کشیدی سوختم من ، ندیدی ، ندیدی ... سلام فریناز عزیز و چه زیباست دل بستن به حنجره ای که این چنین زیبا از عشق می گوید ومن این اشتراک در سلیقه را به خودم تبریک می گویم با امتحانات چه می کنید ، ترم بعدی 24 واحدو گرفتین

کوروش چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 http://korosh7042.blogsky.com/

دل دریائیت اگر به طوفانی نا آرام شد به خود نگرانی راه نده
شاید ساحلی آرام روبروست
بگذار این دل نوشته ها اگر هم نخواند
بخوانند
چون کشتی کاغذی کودکی امان در این رود
جاری باشد
شاید چون نوشته ی یادگاری در شیشه
دلشکسته ای بخواند
شاید هم او بود

ومن از عطوفت کلامت ، بر آنم که دلم را به دریا بسپارم و طوفان ها را هرچند سهمگین پشت سر گذارم و ((غربت غمین غروب را که مرا در تلاقی دریا و انتظار نشانده ، باندای تو ، قرمزای شفق بپوشانم))

کوروش چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:23 http://korosh7042.blogsky.com/

درود بر تو رفیق شفیق دل
دل گو و دلشکسته و دل همراه
بگذار غم را در کلام شیشه ای و به دریای رهایش کن
بگذار با نسیم بر امواج خاطره سوار شود
برود انجا که در یک جزیره ای متروک
شاید
او را که دل شکست
روزگار راهی انجا کند
و خواند
از گریه هایش
طوفان نه سونامی را افتاد

سلام و سپاس استاد دلم را که اگر احساسی بر دلم مانده از صفای حضور اوست ومن در انتظار جنبش و جوشش موجی از سوی دلدار می مانم و ای کاش این موج سونامی گونه باشد تا خراب خرابم کند

فریناز چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:49

میدونی شما حرفای دلم منو میزنی؟
دوباره اومدم خوندمش

عالیه رفیقم
عاااااااااااالی


نه بابا ۲۴ واحد اونم تو این دانشگاه؟؟

ببخشیدا اما مگه مغز خر خوردم آخه؟

بیخود نگفتن دل به دل راه داره ... ممنون از لطفتون ...از شما بر میاد که اگه واحد ارائی کنن ۳۰واحدم بگیری

فریناز چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:54

اجازه میدین کل آهنگشو که الان دارم گوش میدم بنویسم اینجا؟

راستی ممنون بعد از چند وقت دوباره رفتم تو آرشیومو و گذاشتمش

ممنون می شم این کارو بکنینراستی الان بی کلام این آهنگ زنگ موبایلم

ستایش چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:56

تا وقتی شخصی از ذهنت بیرون نمیره بدون که اونم به تو فکر می کنه
اینها خیال نیست.واقعیته

سلاممممممممممممممم

من این واقعیتو که گفتی حس کردم ُ واین اون نکته ای که می خواستم تو دله کامنتها بهش اشاره کنم ...سسسسسسسسسسلام ُ ستایش عزیز برمن منت گذاشتی

رعنا چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 http://sedayekhamushi.blogsky.com

خیال را چه سود !
وقتی در شب های سرد و غمگین غربت تنهایم و بی همسفر از طوفان می ترسم!
سر تا سر خیال من،هزار تا عشق دم بخت منتظر یه پا گشاست

خیال را چه سود !!!! بی خیال ُمن با خیال هم تا بر دوست رفته ام ...

مقداد پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:43 http://shaperak.blogsky.com

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

مرسی، خیلی قشنگ بود. در ضمن بابت لینکتم ممنون

دیریست که از خانه خرابان جهانم بر سقف فروریخته ام چلچله ای نیست ... شعرو همینجوری به ذهنم رسید و زدم ...مرسی بابت این قشنگ دیدنتون ... لینکتون هم که باعث افتخارم بود

علی قربانی پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:36

سلام دو سه مطلب اخیرت را روان تر و شکیل تر نوشتی

ممنون که نمره ی قبولی بهم دادی

مهدیه جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:11 http://mhdh.blogsky.com

منم جمله ستایش رو تو وبلاگم نوشته بودم
اما خودم بهش نرسیدم

سلام ، من هم با ستایش و شما کاملا موافقم ، اصلا غیر از اون محاله ... شما هم با خودتون لجبازین وگرنه شما هم به این نکته رسیدید

فریناز جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:41

اگرمانده بودی تو را تا به عرش خدا می رساندم
اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم

اگر با تو بووووودم به شب های غربت که تنها نبوووودم
اگر مانده بوووودی زتو مینوشتـــم تو را می سروووودم
..........

مانــده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوووی دگر داشت
این شب سرد و غمگیــن غربت باوجود تو رنگ سحر داشت
با تو این مرغک پر شکسته مانده بودی اگر بال و پر داشت
با تو بیمی نبودمش ز طوفان مانده بودی اگر همسفر داشت
......

هستی ام را به آتش کشیدیـــــــ
ســــــوختم من ندیدی ندیدی!!!
مرگ دل آرزویت اگر بوووود مانده بودی اگر میشنیـدی

با تو دریا پر از دیدنی بووود
شب ستاره گلی چیدنی بود
خاک تن شسته در موج باراااان در کنار تو بوسیدنــی بود
...........

بعد تو خشم دریا و ساحـــل
بعد تو پای من مانده در گـِل
مانده بودی اگر موج دریا تا ابد هم پر از دیدنی بود

با تو وعشق تو زنده بودم
بعد تو من خودم هم نبودم
بهترین شعر هستی رو با تو
مانده بودی اگر میسرودم مانده بودی اگر میسرودم

مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت
این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت




وقتی می خوندم تند تند نوشتم
خیلی این شعرو دوست داشتم
بازم ممنون رفیق عزیزم

سلام فریناز عزیز ، لطف کردید و متن این ترانه ی زیبا را کار کردین ومن رگباری از آرامش را با آمدنت در وجودم حس می کنم دنیای تو ایده آل ترین دنیا در تصور من است ، دنیایی که صداقت و سلامت در آن موج می زند

نازنین شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:18

و من با همین خیالات است که تا امروز نفس میکشم
بگذار هنوز هم خیال کنم در خانه قلبت میزبان که نه ولی میهمان هستم

دروووود بر ر ف ی ق خوب و شفیقم
برای پست قبلیم یه عذرخواهی بدهکارم به شما و همه دوستان عزیزم
ببخشید

امیدوارم شما هیچ وقت از قلم دل نکنید که واقعا بدون خونه خیالی تون دنیای مجازی مهری نداره





سلام نازنین مهر گستر دنیای مجازی ، همه شور و احساس و ماندگاری در این دنیای مجازی ، مرهون اندیشه ی ناب دوستانی چون شماست وگرنه ماندن در دنیای عدم را در ذهن تداعی می کند من راچه به دل کندن از قلم ، تنها سلاح دفع آفت ِ احساس قلم است و من در اندیشه ی منزه نگاه داشتنش ... سپاس از آمدنت

سهبا یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام ....

سلام بر ستاره ی درخشان دنیای مجازی و درود بر قلمتان

ثنائی فر یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:54 http://www.sanae.blogfa.com

چه خیال زیبایی ای کاش سراب نباشد
سلام

ای کاش که سراب نباشد ، ای کاش سلام بر اندیشه ی پاکت

فریناز سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:13

وقتی خبر از رفیق شفیقت نداشته باشی باید چی کار کنی؟

میای خونشون می ری ولی هیچ کی نیست درو باز کنه
الان دیگه اومدم دوباره زنگو بزنم ببینم نکنه تو خونتی و چراغاتو واسه یارانه ها خاموش کردی؟؟؟

وقتی آدم رفیقشو بخواد باید بره به کی بگه آخه؟

من رفیقمو میخوام آی ایها الناس

نیامدم تا غبار کاروان های غمستان کویر ها به چشمم نریزد اما غافل از این که باید خاک پای رهگذران کویر را توتیای چشم خود کنم ُ‌سلام فریناز عزیز باز هم به شکرانه ی حضورت تکدرختی خواهم شد در دامن دره ای ایستاده و دیوانه ی بارش رگباری از آرامش ببخش اگر خاطرتان راابری نمودم برای تمام روزهایی که آمدم و خواندمت اما رد پایی نگذاشتم خاطره دارم که پیشکش خواهم کرد

مقداد چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:48 http://shaperak.blogsky.com

سلام. شاپرک آپه

سهبا چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:31 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . یک هفته گذشت و نیامدید . و من به عادت هر روز سر میزنم و با سکوت می گذرم .
حالا آمدم که بگویمتان روزتان مبارک دوست عزیز . در پناه مهربانی صاحب این روز عزیز ، غرقه در الطاف الهی باشد زندگیتان . شادمان باشید و برقرار .

سلام سهبای معرفت ، بگذار بگویم که می خواهم جویباری باشم متصل به دریای معرفتت و گوشهایم خستگی ناپذیر از زمزمه های گاهگا هت نیامدم و مثل ماسه های ساحل ، امیدوار به جاری شدن آب دریا ماندم تا شاید بیاید وحالا که مطمئن از حضور دوباره اش شدم باز می گردم به اندازه ی تمام روزهایی که آمدم و لاجرعه نوشیدمتان و رد پائی نگذاشتم خاطره دارم که تقدیمتان می کنم ...ممنون از حضورتان وسپاس از تبریکتان ...

ستایش چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:16

نیستی ر ف ی ق

سلام ستایش عزیز ، با خودم برای ماندن و رفتن درگیر بودم ... به لطف شما ماندم

SHABE NILOFARI چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:49

biron az panahgahat istadam va to ra az dor be nezare neshasteam,chaghad aram va samimi .....
dar ghabe negaham che asheghane ja gerefti manande inast ke be to teke kardam ..khorshid ra dar kenare sahel be omide didanat ghorob mikonam va ta didanat shenhaye parishne kenare dastanam ra dane dene mishomaram ta magar zade shavad in morvarid dar sahele ghalbam.

ومن سکوت می کنم و ذره ذره کلامت را سر می کشم من حالا در عالمی بین عدم و وجودم سلام برتو آمدنت

نازنین پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:21

و دوباره دورودی بیکران بر رفیق خوبم
چشمه چشمهایم پشت درب خانه خیالی تان داشت میخشکید



آمده ام اینبار با دستانی پر از تبریک . خالی از هرچیز دیگری

روزتون مبارک ر ف ی ق خوبم
زنده و پاینده باشید و خرسند

سلام نازنین دختر دنیای مجازی ، سپاس از این همه لطفت ببخش برمن که میزبان خوبی نبودم برایتان اندیشه ی رنگارنگت را به قیمت جان خریدارم از امروز باز هم همان ر ف ی ق ام

فریناز پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 http://delhayebarany.blogsky.com

و امروز مردانگی ها را جشن میگیرند
و تو مردی
مردی از دیار مهر
محبت
رفاقت
شفقت
و آمده ام با آرامشی عمیق تا ناب ترین تبریکاتم را پیشکش ناب ترین رفیق دنیا نمایم و بروم تا بداند هر چند هاله ی بودنش هلالی گشته است اما هنوز ما دل به همان هلال زیبای بودنش اینجا عجیــــــــب بسته ایم

روزتان مبارک مرد مهربان



سلام بر تو که رگبار آرامشت در جانم و جوهر قلمت بر لوح دلم جای دارد سایه ی اهورائی تان برسرم و بال های احساستان بر پایم به مهر گسترده شده باشد که سپاس گویتان باشم مگر می شود در محضر دوستانی چون شما نبود دلم گرفته بود که نه شکسته بود

مهدیه پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:26 http://mhdh.blogsky.com

سلام رفیق
ازتون خبری نبود
دلمان تنگید
هم عید هم روزتون مبارکککککک

شده بودم پرنده ی بی پناهی که طوفان می بردش امید به فریادم رسید سلام مهدیه جان ، سپاس از این همه لطفت

فاطمه جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 http://http:/www.faseleha-30.blogsky.com

یه رویای قشنگ٫ دوباره تو اومدی به خوابم

خوابم یا بیدار؟؟ عشق تو خوابیه که تعبیرش تویی

اگر توی رویام تو نباشی! اگه تو توی خوابم نیستی!

دیگه چرا بخوابم؟؟ بیدارم تا تو بیای.

هستم تا نفسی هست٫

ثانیه رو میدم به دقیقه٫ دقیه رو به ساعت٫ ساعت رو به بی نهایت

تا تو٫ عشقم بیای.

یه نفس زیبا٫ از همون نفسهایی که میگی دوست دارم٫

از همون هایی که برام شعر می خونن

همون نفسی که توی گوشم میگه:

از گل و شعر و ستاره٫ میرسم به تو دوباره.

نستی اما یادت اینجاست٫ وقت گل کردن رویاست

اگه فاصلمون فقط یه نفس باشه٫ یه نفست رو هزار ساله طی میکنم.

اگه عشقت نفسه٫ همین یه نفست بسه.

دوست دارم چون که دوسم داری٫

عاشقتم نه بخاطر اینکه عاشقمی٫

برای ابنکه ماه و شب و خواب و رویام تویی.

بی عشقت هرگز نفسی نخواهد بود

و عشق مرا چنان بی طاقت کرده که نمی توانم در خودم بگنجم ُ در خودمم بیارامم ، از (( بودن )) خویش بزرگتر شده ام ... این کفش تنگ و بیتابی فرار ... اوه من چه می کشم

فاطمه جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 http://www.faseleha-30.blogsky.com

سلام رفیق
گاهی فک میکنم کاشکی میشد دنیای واقعی وبا دنیای خیال عوض کردودیگه برنمی گشت
ولی خوب اینم باز حیاله پس باید زندگی کرد واقعی
نوشته هات خیلی دلنشینه

دردها و حرف هائی هست که تنها در دنیای خیال مخاطب دارد ُ یعنی ممکنه که در دنیای حقیقی هم مخاطب داشته باشه اما بهتره که در دنیای خیال به آنها پرداخت سلام وخیر مقدم ... از اینکه زیبا می خوانی دلنوشته ام را ممنون ... به رسم رفاقت لینک می شوید

کوروش جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:10 http://korosh7042.blogsky.com/

درود بر مهربان یار همراه
رفیق شفیق عزیز
تکیه گاه را وقتی که بر آن لمیده ای
وقتیکه پشت را بر کوه تاملات و گاه هم تحملات داده ایم
و آرامشی را که داریم و وقتیکی می خواستیم در چاله ای بیفتیم
دستی محکم ولی با فشار بازویمان را می رفت تا بخراشد
و ما کودکانه پرخاش می کردیم
دستم را کندی
ولی هرگز نگاهش را ، دردی را که از تصور افتادن ما در آن چشمهای آسمانی بود نمیدیم
آخ که چقدر بی تکیه گاهم
اکنون که خود باید تکیه گاه باشم
روز پدر به تو عزیزم و تمام مردان زندگیت مبارکباد

بزرگوار
من و تو کجا برویم
برای کشیدن فریاد هایمان؟
در این بازار شلوغ
در کدامین چاه خلوت خود را فریاد زنیم؟
اینجا منظرگاه سکوت ماست
اینجا فریاد سکوت ماست

و همچنین سکوت میکنم در برابر مهربانی های همیشگیت


سلام استاد عزیز برایم مهم است که از چه می گوئی ، از کجا می گوئی ، به چه می اندیشی ، شوق کجا را داری ، ومن به تاسی از شما دوست بزرگوارم اینجا را برای فریاد سکوتم نگاه می دارم تابش آفتاب بدیعت را از من نگیردر خصوص بخش اول کامنت زیبایتان هم سکوت می کنم چرا که فوق العاده زیبا بود

یلدا جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:21

آیا هنوز هم دریایت ژر از دیدنی است

سلام، دریایم با حضورش دیدنی تر است

شبنم* جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:48

مثل همیشه زیبا بود .

سلام ُ سپاس از لطفت زیبائی اش ناشی از زیبا خواندنتان است

رعنا جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:51 http://sedayekhamush.blogsky.com

سلام
ادرسم عوض شده،اما خودم نه!
اومدم دعوتت کنم و بگم که تنهام نزار
فقط کافیه حرف اخر ادرس قبلیم رو برداری،یعنی همینی که اینجا وارد کردم.
اتفاق بود دیگه

سلام ، باسر می آیم و دل می خوانم به نظر من صدای خاموش با مصما تره راستی دقت کردی که حروف میانی آدرسمون چقدر شبیه هم ِ

فرزان پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:32 http://feiz89.blogsky.com

سلام بسیر زیبا بود ...امیدوارم ارزوهای ما روزی به واقعیت محض تبدیل بشه تا مجبور نباشیم با تخیلاتمان دردمان را تسکین دهیم......
با اجازه لینکتون میکنم ...

سلام بر مهربان اندیشه و راست کرداری چون تو برمن ببخش اگر که در تخیلاتم هیچ نیست که با آن دردم را تسکین دهم، نه حرفی ، نه کسی ... واز این روست که مجبورم تا در این بیکرانگی ِ تشنه ، همچون روحی سرگردان ، بوزم ، بنالم و بجویم و فریاد بکشم
فرزان عزیز از این که خانه ی خیالی ام را با وجود نازنین خود منور ساختی سخت به خود می بالم من پیش از این نامت را در قلب ِ مشتاقم حک کرده بودم افتخار می کنم که در صفحه ی مجازیت جایی برای حضور داشته باشم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد